آینه ی قدی وسط اتاق دهن کجی میکرد کیفم رو روی زمین گذاشتم و راهم رو به طرف آینه کج کردم نگاهی به صورت رنگ پریده و چشم های خالی از درخششم کردم دستی زوی گونه ام کشیدم و اونو تصور کردم سعی کردم خاطراتو تداعی کنم همون روزی که برای اولین بار دستاشو قاب صورتم کردو خیره تو چشام از برقشون گفت همون نگاهی که ادعا میکرد هوش از سرش میبره دستمو پایین تر بردم انگشت اشاره مو روی لبام کشیدم همون لبایی که واسش از عسل شیرین تر بود پایین تر رفتم از گردنو سینه هایی که زیر دستش کبود میشدن گذشتمو روی شکمم ثابت موندم سعی کردم حسش کنم لباسمو بالا بالا کشیدمو سفیدیه پوستم چشممو زد دستمو رو شکمم میکشیدمو اون شبو زنده میکردم بی اختیار چشمام بسته شد دستشو گذاشت رو شکممو همونطوری که لباش رو لبم بود منو به سمت دیوار هل داد کاملا به هم چسبیده بودیم و عصاره ی وجود همدیگرو از طریق لب هامون میمکیدیم زبونشو رو لبام میکشیدو گه گاه داخل دهنم میکردو منم با با دل و جون زبونشو می خوردم برجستگیه کیرشو به وضوح حس میکردم دستشو از شکمم به سینه هام رسوندو دستاش سینه هام و کیر شقش کسمو نوازش میکرد از لبام دل کندو به جون گردنم افتاد میدونستم طبق معمول کار دستیاشو رو تنم تا یه هفته به جا میذاره ولی این دفعه خیلی فرق داشت با همین افکار سر میکردم که زبونشو رو گوشم کشیدو آه از نهادم بلند شد جری تر شدو با دندوناشو رو هم فشار میدادو یه جون در جوابم گفت و دستشو برد پایین گذاشت رو کسم و از رو شلوار میمالید نای ایستادن نداشتم دستامو دور گردنش حلقه کردم اونم دستشو حصار کمرم کردو بدن نحیفمو کشید سمت خودش میدونستم پوزیشن مورد علاقشه پاهامو دور کمرش حلقه کردمو لباشو با ولع میخوردم منو همراه خودش سمت اتاق خواب برد و پرت کرد رو تختی که ازش بدم میومد میدونستم یا خیلیا روش خاطره داره همین فکر دلیل کافی ای بود واسه این که به شک بیافتم ولی دیگه خیلی دیر بود صورتش قرمز شده بود چشماش خمار بودو خیره تک تک اجزای بدنمو زیر نظر گرفتو لباسشو با یه حرکت از تنش درآورد افتاد رومو دستشو رو جای جای بدنم میکشید و در گوشم نجواهای عاشقانه میکرد صداش مستم کرد چشمامو بستمو تلاش کردم افکار منفی رو از ذهنم دور کنم و از لحظه لذت ببرم یه دستمو لای ابریشم موهاش و اون یکی رو روی کیرش گذاشتم و آروم میمالیدم اتاق پر از صدای آه و ناله هامون شده بود شلوارمو پایین کشید و خودشم همگام با حرکات دستاش پایین رفت تاپمو از تنم درآوزدمو زل زدم تو چشای میشیش که تشنه ی نوشیدن جرعه جرعه ی وجودم بود زبونمو رو لبم کشیدمو کمرمو دادم بالا تا شورتمو از تنم دراره وقتی چشمش به مروارید صورتی لای پام افتاد چشماشو بستو صورتش از نگاهم مخفی موند چشمام بسته شدو خودمو پرت کردم رو تخت سینه هامو از شدت لذت میفشردمو زیر دستاش پیچ و تاب میخوردم آه و نالم تموم اتاقو برداشته بود دستم لای موهاش بودو به خودم بیشتر فشارش میدادم گرمی زبونش رو کس خیس و داغم واقعا تلفیق عالی ای بود ناله هام بیشتر شده و بود و اونم فهمیده بود که وقتشه بر عکس همیشه که حتی تا بعدارگاسمم دست از سر کسم بر نمی داشت سرشو بلند کرد و زبونشو دور تا دور لبش کشید لبخندی زدو گفت کارم هنوز تموم نشده متعجب از کارش کشیدمش رو خودمو لباشو بوسیدم اونم جواب بوسمو خیلی با حوصله و احساس میداد دستشو برد پایینو کیرشو از قفس جینش آزاد کردو تو چشام خیره بود میکشیدش لای کسمو گونمو نوازش میکرد غرق لذت بودم از برخورد کیر داغش با کسم سرشو آورد نزدیک گوشمو گفت دیگه وقتشه قرار خانوم خودم شی زن خودم شی بسه این همه دوری با تموم وجود میخواستمش نه از سر هوس بلکه واسه ی خودش جوابشو با حلقه کردن پاهام دورشو بوسیدن لباش دادم چشمامو بسته بودم و انقد لبمو گاز گرفته بودم که شوری خونو تو دهنم احساس میکردم کیرشو بیرون کشیدو پیشونیمو بوسید و دوباره برد داخل با هر ضربه ای که میزد همراه باهاش تکون میخوردمو درد و لذتو همراه با هم تجربه کردم چشمامو باز کردم دستم روی شکمم بود سعی کردم اونی که باباش اینکارو باهام کردرو لمس کنم الان من بودمو یه خونه پر از خاطرات اون من و یه ثمره ی عشق یه طرفه من و یه دنیا حرف پشت سرم اون بودو همسری که منو به خاطرش کنار گذاشت نوشته
0 views
Date: November 19, 2018