من و نفیسه و کسخلِین

0 views
0%

سلام بچه ها من پوریا هستم ۲۴ سالمه و این خاطره ماله حدودا ۲ ساله پیشه بگم که سکسی نیست زیاد ولی خوندش خالی از لطف نیس من دانشجویی تو یکی از شهرای شمال بودم و خودمم شمالی ام خلاصه اینو بگم که از ترم ۳ یعنی وقتی حدودا ۲۰ سالم بود با یه دختری آشنا شدم که از نظر ظاهری میشه گفت خوشگلترین دختری بود که از نزدیک دیده بودم و ولی میدونستم محل سگم منو نمیزاره اینو بگم که من چهرم خوبه ولی خب شرایط مالی خوبی نداشتم واسه همین دخترای این زمونه ام که دنباله پولن و پس میترسیدم برم سمتش البته اون مرفه بی درد بود عاقا گذشت و منو این نفیسه خانوم کلا از هم دیگه خوشمون نمیومد و فازمون همش جنگ و کل کل بود که دماغ اون یکی و به خاک بمالیم رفیق فاب نفیسه رفیق فابه منم بود که اسمش الهه بود و الهه خودش دافی بود واسه خودش دوست پسر الهه رفیق فاب من بود که اسمش محسن بود خلاصه نفیسه و من اکثر مواقع مجبور بودیم همدیگه رو تحمل کنیم عاقا شد و فارق التحصيل شدیم و ۲ ماه بعدش تصمیم گرفتیم بریم ویلای بابلسر من خبر نداشتم نفیسه ام هستش و اونم خبر نداشت من هستم عاقا من وقتی اون لحظه رفتم نفیسه رو دیدم خشک شدم که اينجا چیکار میکنه اونم دقیقا فاز منو داشت من خواستم برگردم که محسن و الهه گفتن بیخیال پوریا سفرمون و خراب نکن منم مرامی قبول کردم اینم بگم که نفیسه هیچوقت دوس پسر نداشت با اینکه خوشگل بود خیلی و از تنها چیزش که خوشم میومد همین بود خلاصه رفتیم ویلا و قرار شد ۳ روز بمونیم شب اول از خستگی هوش نبودیم و نفهمیدم چی شد اصا انگار به کیرم بود سفر روز دومم گذشت و رسید شبی که ماجرا شروع شد عاقا من سیگاری نبودم ولی انقد حوصلم سر رفته بود که پا میشم برم بیرون از ویلا سیگار بکشم دیدم نفیسه داره با گوشیش تو تاریکی ور میره محسن و الهه ام رفته بودن غذا بخرن و بیان منه کسخل یه دفعه گفتم برم ببینم این نفیسه چیکار میکنه آخه دیگه حوصلم پوکیده بود رفتم پیشش کنار آتیش نشستم و حرف و که شروع کردم دیدم بهم رید منم کلم تخمی شد و گفتم دارم واست عاقا یه نقشه توپ ولی خطرناک اومد تو ذهنم شب که موقع خواب شده بود پا شدم از ویلا اومدم بیرون و یواش سوییچ ماشین نفیسه که زانتيا بود و گرفتم و قصدم این بود که بزنم ماشین و بجایی و بگا بدم جلوبندیش و رفتم که روشن کنم ماشین و دیدم نفیسه اومدش بیرون از ویلا محسن و الهه ام در حال سکس بودن و رفته بودن تو حموم کسکشا که صداشون و نشنویم من تو ماشین دراز کشیدم که نفیسه منو نبینه که دیدم یه پسره که حدودا هم سن من بود اومد سمته نفیسه و بهش تیکه انداخت منم درسته خوشم نمیومد ازش ولی کلم کیری میشد به ناموس مردم تیکه بندازن اونم رفیقم باشه نفهمیدم چی میگفت نفیسه بهش ولی دیدم پسره موی نفیسه رو کشید و برد سمته انباری ای که پشت ویلا بود من پریدم از ماشین بیرون و تا برسم دیدم جلوی دهن نفیسع رو گرفته و داره گردنبند و دستبندش که طلا بود و میدزده وقتی رسیدم رحم نکردم و تا یارو رو تونستم زدم بعدش که رفت بیمارستان فهمیدم زدم دنده و دماغ و دندونش و بگا دادم و بماند که کونم و پاره کردن و دیه دادم کیر تو قانون تخمی مملکتمون هیچی وقتی زدمش همونجا ولش کردم و دست نفیسه رو گرفتم بردمش سمته ویلا اون دو تا کس مشنگ توی حموم بودن هنوز دیدم نفیسه از ترس میلرزه و نگاه کردم دیدم پشت گردنش زخم شده یه کم الکل گرفتم و آوردم ریختم روش که دیدم از درد تنم و چنگ زد بیشرف زد خون آورد دستمو بعدش کلی گریه کرد و ازمم تشکر کرد یه دفعه کامل سکوت بود و دیدم نفیسه تو بغلمه عاقا احساس کردم بهش کشش دارم دیدم اونم منو نگاه میکنه خلاصه منم دیدم شانس کیری که یه بار بیشتر در خونمون و نمیزنه که پس استفاده کردم و لبم و گذاشتم رو لبش هیچی یواش یواش لباسش و در آوردم و اونم لباس منو ولی بنده خدا هنوز میلرزید از ترسی که تو وجودش بود بهش گفتم نفیسه بیخیال تو آماده نیستی امشب که گفت پوریا من دوست داشتم و دارم ولی توی احمق نمیفهمیدی و منم گفتم مرده شور دوست داشتنت و ببرن که کلا بهم میریدی خندش گرفت و دیدم پرید بوسم کرد و ادامه دادیم و که یه دفعه دیدم صدای در حموم میاد فهمیدم کسخلین اومدن بیرون و ما هم سریع لباسامونو پوشیدیم و نشستیم عینه کسه بی دسته بعد توضیح دادم که دزد اومد و حالا رفتیم بخوابیم که دیدم نفیسه اومد تو اتاقم آقا تا صبح به هفت روش ابداعی و غیر ابداعی گاییدمش حوصله توضیح دادن گاییدن و ندارم چون همه گاییدنا یکیه دیگه میزاری توش و ابت میاد و تموم البته از کون گاییدمش چون پرده داشت محسن و الهه از سر و صدای ما فهمیدن که ما رو هم ریختیم هیچی دیگه فردا ام گذشت و ما رفتیم آگاهی واسه قضیه دزد بعدشم اومدیم شهرمون اینم بگم که الان منو نفیسه دو ساله با همیم و یه بچه خیلی خیلی خوشگلم دارم ازش که اسمش و گذاشتیم سارا زن و شوهریم البته خوشالم که یه دزد دیوث باعث شد من به نفیسه برسم هر چند ازش متنفر بودم ولی همیشه اخلاف کیریم جوری بود که از کسی بدم میومد میشد بهترین دوستم مث همین محسن کونی که تو دعوا با هم رفیق شدیم تو ترم دوم اینم بگم محسن و الهه بهم زدن و الان جفتشون با یکی دیگه ان و گهگاهی بخاطر منو نفیسه همدیگه رو میبینن قضیشون مث ما نشه صلوااااات مرسی که خوندین و مرسی که میخواین بگین خاطرم دروغه و کونی بازی در نیارین و نظرتون بگین بدون فحش خارمادر به خودم بهش میدین بدین ولی خانواده رو بیخیال شین ناموسا نوکرم پوریا

Date: August 4, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *