سلام من داستانمو با اسم خودم حامد مینویسم 24 سال دارم داستانم برمیگرده به 4 ماه پیش من حدود 4 ساله که با یه دختر به اسم مستعاره مریم دوستم آخرش عاشق شدیمو رفتیم خواستگاریش با کلی مصیبت و شرط و شروط خلاصه قبول کردن تا ما باهم وصلت کنیم 5آبان روز جشنمون بود که فرداش قرار بود بریم محضر من یه دختر خاله دارم به اسم لونا 3 سال از من بزرگتره نگو این دختر خاله ی جنده ی ما عاشقم شده روز جشن که من طبقه ی بالا پیش آقایون بودم شوهر خاله ی کس کشم کلی کس شعر گفت و مجلسو به هم زد من عصابم نکشید اومدم پایین پیش خانوم آخه دوماد بودم آزاد بودم برم پیش خانوما همین که رفتم پایین مریم منو کشید کنار و گفت حامد مگه من چیکار کردم دختر خالت بهم میگه اصلا نمیتونی از مهمونات پذیرایی کنی تو همین لحظه دختر خالم برگشت با دادو بیداد گفت راس میگم دیگه تو بلد نیستی به مهمونات ارزش بدی و اینم بگم مریم از اولش از لونا بدش میومد و اصلا دوست نداشت باهاش حرف بزنم خلاصه من مریمو کشیدم کنار و گفتم جواب ابلهان خاموشیست دختر خالم برگشت و یه سیلی گذاشت دم گوشم بقرآن خواستم همونجا بگیرم لهش کنم ولی مریم گفت حامد جونه من بیخیال شو تا جشنمون به هم نریزه لونا اندامش عین باربیو خیلی هم خوشگله ولی چیکار میشه کرد دلمون پیشه یکی دیگست این لونای جنده کیر همتون تو کوسش رفت اتاق و صداشو انداخت به سرش همه جمع شدن اتاق و خلاصه جشنمون به هم خورد آقایونم بیرون منتظر زنا بودن گفتم که شوهر خاله ی کس کشمم بالا گند زده بود خلاصه جشن به هم خوردو همه رفتن ما هم بعد از یه ساعت رفتیم فرداش خواب بودم که مامانم بیدارم کردو گفت انگشتره نامزدیو پس فرستادن من کلی به هم ریختم هرچه زنگ زدم خاموش بود گوشیه مریم رفتم دم درشون نداشتن ببینمش تو هم راهم ندادن خانوادمم نرفت جلو تا مسئله رو حل کنه خلاصه چند روزی داغون بودم که دیدم لونا با خالم اومدن خونمون جای سگم نذاشتمش رفتم بیرون بهم اس ام اس زد و گفت حامد بیا خونه کارت دارم توروخدا بیا چون اسم خدارو آورد برگشتم خونه رفتم اتاقم پشت سرم اومد اتاق درو از پشت بست گفت حامد من دوست دارم نمیخواستم اونطور شه ولی حتما یه حکمتی هست حتما گفتم گورتو گم کن بیرون گفت گوش کن توروخدا تو پارسال که من طلاق گرفتم خیلی بهم کمک کردی که با خودم کنار بیام الانم من میخوام کمکت کنم گفتم نمیخوام کلی اصرار کردوگفت قسمت بشه به مریم میرسی من کمک میکنم خانوادت برن جلو و حلش کنن با گفتنه این حرف من آروم شدم و قبول کردم تا بهم کمک کنه به مامانم گفت تا از خالم اجازشو بگیره شب بمونه خونمون مامانم به خالم گفت خالمم قبول کرد لونا بهم گفت شب میخوام باهات حرف بزنم که موندم منم تو فکرم با خودم گفتم عوضه اون شب همچین بکنمت که نفهمی از کجا اومدیو کجا میری من تجربه ی سکس های خیلی زیادی رو دارم خودشم فقط با زن تا حالا با دختری سکس نکردم خلاصه از خونه زدم بیرون و رفتم داروخانه تا قرص تاخیری بگیرم آخه من در عرض 5 دقیقه ارضا میشم قرص گرفتم و از مارکت آبمیوه گرفتم و 2 تا انداختم برگشتم خونه بابام هر هفته به دلیل نوع شغلش 3 شب خونه نمیاد اونشبم نبود تا ساعت 12 من و مامانمو لونا به فیلم نگاه کردیم مامانم رفت اتاقش بخوابه من بالش آوردم و جلو تلویزیون دراز کشیدم لونا هم سرشو گذاشت پیشم پتوی دونفررو دوتایی کشیدیم رومون لونا شروع کرد از شوهر قبلیش گفت و بچه ای که صقد کرده بود و من نمیدونم چرا کفه پاهام یخ میزد با اینکه زیر پتو بودیم به لونا گفتم پاهامو میذاری بین پاهات آخه پاهام یخ کرده قبول کرد اینم بگم لونا که تازه طلاق گرفته بود چند هفته خونمون موند و من چندین بار پیشنهاد سکس داده بودم ولی رد کرده بود بهم گفت حامد میخوام شب جشنتو جبران کنم گفتم اون شب جبران نمیشه تو دلم گفتم جنده بهم بدی مریم برمیگرده تا کونم میسوختم یکم که پاهام موند بین پاهاش گفت برمیگردم پاهاتو باز بذار لای پام تا گرم شن لونا که پشتشو به طرفم کرد پاهام بردم لای پاهاش از پشت هم کیرمو چسبوندم به کونش دیدم عکس العملی نشون نداد تلویزیونو خاموش کردم و تاریکیه مطلق خونرو برداشت یکم خودمو جلو عقب کردم دیدم باز هیچی نمیگه خوشو زده بود به خواب ولی اونم باهام جلو عقب میومد آروم دستمو بردم رو سینش که برگشت گفت مامانت نیاد گفتم تو که خواب بودی نه نمیاد خوابش سنگینه دستمو از زیره تابش بردم به تو و سینه هاشو مالوندم بعد نشستم و تاب و سینه بندشو در آوردم دیدم تاریکه هیچی دیده نمیشه چراغ قوه ی گوشیمو روشن کردم ادنداختم رو سینش واااااای سینه های بلوریش آدمو حشری تر میکرد چه سفید بود 70 سایزش میشد نوه سینه هاش بزرگ نبو خم شدم و شروع کردم به لیس زدن سینه هاش دیدم آروم آه و اوه میکنه با یه دستم یه سینشو میمالیدم با دست دیگمم از رو دامنش دستمو رو کسش میمالوندم با زبونمم رو سینش ور میرفتم آروم آروم میومدم پایین و کل بدنشو لیس زدم تا رسیدم به کس دامنشو کشیدم پایین یه شرت توری داشت چراغو انداختم روش دیدم شرت از اون سکسیاست که وسطش پارست کسش سفید و بی مو بود از زیر شرت توری معلوم بود شرت رو پایین نکشیدم چون درست جلوی کسش باز بود و سکسی تر دیده میشد آروم اومدم کسشو بلیسم راستش چندشم اومد چون خیلی آبدار شده بود ولی حشریت کاری به چندش نداره دامنشو برداشتم و آبشو تمیز کردم زبونمو که گذاشتم رو کسش یه آهی کشید و کسشو بلند کرد من که زبونم رو کسش میچرخیر اون قر میداد جنده سرمو گرفت و فشار داد به کسش زبونم رفت تو کسش بینیمم رفت تو چاک کسش و نفسم در نیومد دستشو از سرم کشیدم کنار گفتم چیکار داری میکنی گفت آروم حرف بزن گفتم تا خالا کستو نخورده بود اون شوهرت گفت نه بخدا عاشقه اینم که یکی کسمو بخوره گفتم منم عاشقه اینم یکی کیرمو بخوذه دراز کشیدم شلوارمو در آورد بعد شرتمو پیرهنمم در آورد مستقیم رفت سراغ کیرم کیرم یکم بزرگه به دهن که گرفت تا نصف برد تو دهنش خواست بیشتر ببره دیدم کم موند بالا بیاره خیلی هم ناشی بود چون دندوناش کیرمو زخمی میکرد گفتم نمیخواد بسه همین اونم از خداش بود انگار زود دراز کشید پیشم گفت پاشو بیا روم پاهاشو 180 درجه باز کرد تو هوا کیرمو مالوندم به کسش آروم بردم تو گفت اووووووووووووووووف آروم تا ته ببر تا ته بردم اون آه گفتنه آرومش بیشتر حشریم میکرد تا حالا هچین کسی نکرده بودم آخه حلقوی بود اینو خودش بهم گفت منم تا حالا کس حلقوی نکرده بودم اگه کس خلقوی کرده باشین میدونین چی میگم اولاش خیلی حال داد میگفت بکن کسمو آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ ماله خودته حامدددددددددددددددددددددد آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااه 30دقیقه تلمبه زدم عرق کرده بودم شدیدا و خیلی هم خسته لامصب نمیومد آه اوه های شهوت انگیزش داشت تبدیل میشد به آه اوه های درد گفت چیکار کردی آبت نمیاد گفتم من کمرم سفته نمیدونست قرص انداختم خسته شده بودم 3 4 مدل عوض کردیم هربار که مدل عوض میکردیم کسش یه لذت دیگه ای داشت انگار کیرم میرفت تو یه لوله ی خیلی تنگ و نرم اومد روم 20 دقیقه نشست رو کیرم و بلند شد صداش میلزید و سینه هاشم میمالوند و مینالید دوبار رو کیرم ارضا شد میگفت توروخدا ارضا شو دارم میمیرم منم که حال میداد بهم عوض شب جشنمو در می آوردم حالشم میبردم دوباره اومدم روش ولی اینبار پشتش به من بود گفت از پشت بکن کیرمو که گذاشتم رو سوراخه کونش گفت نهههههههههه از پشت جلورو بکن من تا حالا از پشت ندادم کلی گفتم ولی نذاشت گفت از پشت بکنی یهویی نمیتونم تحمل کنم دردو داد میزنم مامانت بیدار میشه خلاصه 5 دقیقه فاصله دادیم دوباره از پشت جلورو میکردم باز کسش آبدار شده بود اینبار صدای منم در اومده بود باهم آه اوه میکردیم احساس کردم آبم میاد تلمبه رو تندتر کردم آه اوهش خیلی بلند بود گفتم آروووووووووووووووووم یهو تا ته بردم توش و نگه داشتم و با فشاره تمام آبمو ریختم تو کسش گفت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ ریختی تووووش گفتم آره قرص میندازی گفت بذار توش بمونه اووووووووووووف یکی دو دقیقه روش موندم و بلند شدم رفتم دستشویی و رفتم اتاقم خوابیدم نفهمیدم چیکار کرد خوابید یا بیدار موند ظهر بیدار شدم دیدم غذا میذاره مامانمم به تلویزیون نگاه میکنه اصلا به روی هم نیومدیم ولی اون سکس اولین و آخرین سکسم با لونا بود ازش بدم میاد ولی سکس به این چیزا کاری نداره کیره همه ی بچه های شهوانی تو کسه لونا خواستین از داستانای دیگمم مینویسم براتون امیدوارم لذت برده باشین ممنون نوشته
0 views
Date: August 22, 2018