من و bmw با ستاره

0 views
0%

با سلام به دوستان اين داستان اولين تجربه سکس من است ودروغ نيست و کسى مجبور نيست باور کند و لطفا فحش ندهيد و به شخصيت خودتان و خانواده تان توهين نکنيد اسم واقعى من على اهل تهرانم و عاشق بوکس و بدن سازى و هستم وتنها فرزند خانواده هستم پدرم تاجر فرش و اوضاع مالى خوبى داريم از بچگى 3 تا دوست داشتم که مثل برادر باهم بوديم و پدر هايمان هم با هم دوستند فرشاد رضا و مهدى از بچگى باهم بزرگ شديم و هر جا و يا هر کارى کرديم با هم بوديم اهل تفريح و پارتى هم بوديم اما به هم قول داده بوديم تا با کسى که از ته دل دوسش نداريم رابطه نداشته باشيم داستانى که برايتان ميگويم براى پارسال شهريوراست وزمانى که من 25 سالم بود و با فرشاد و رضا و مهدى هم سن هستم از بچگى اهل درس نبودم و بيشتر پيش پدرم بودم تا چم و خم کار را هم ياد بگيرم پدر رفيق هايم که بهشان عمو ميگفتم تاجر فرش بودند ودوستان من هم پيش پدر هايشان بودنند تا ديپلم در رشته تجربى با دوستانم خوانديم ما حتى در مدرسه از اول ابتدايى تا ديپلم با هم بوديم و هميشه پشت هم بوديم يک بارم تو دبيرستان بخاطر دعوا يک هفته اخراج شديم بلاخره خيلى به هم اعتماد داشتيم ديپلم که گرفتم پدرم راضى نبود برم دانشگاه و ميگفت که بايد پيش اون باشم و جاى اونو بگيرم و دوسال از گواهينامه گرفتنم ميگذشت وپدرم گفت که بايد برى سربازى و وقتش شده بود چون سن پدرم کم بود معاف نشديم هيچ بخاطر شيطنت هايى که با بچه ها ميکرديم بعضى موقع ها هم اضافه خدمت مى خورديم دوسال سربازى را با دوستان رفتيم و پدرم گفت بعد سربازى به آرزوت ميرسى و رو واست ميگيرم و راست هم گفت بعد سربازى 5 سفيد گرفت که 10 سيلندر بود و 330 تا ميرفت پدر فرشاد هم واسش 63 نقره اى که 320 تا ميرفت مهدى هم 3 مشکى که 330 تا ميرفت ورضا هم 63 قرمز که 320 تا ميرفت پدر هايشان به قولشان عمل کرده بودند پدرم به من اعتماد داشت و هم پيش اون کار ميکردم و هم ميگذاشت به خارج کشور براى کار و تفريح با دوستام بروم و بيشتر کشور هارا با ماشين خودمان ميرفتيم و ميگشتيم و هر دفعه با ماشين يکى ميرفتيم بعضى وقت ها پارتى شب جمعه تو تهران بود ميرفتيم دوسال بعد از خريدن ماشين ميگذشت و از مهر ماه تا اسفند با ماشين من با بچه ها به خارج کشور براى تفريح رفته بوديم 28 اسفند ساعت 12 شب بود که به تهران رسيديم خيلى خسته بودم بعد از پياده کردن بچه ها رفتم خونه ساعت 2شب بود خدمتکار هم خوابيده بود و بدونه اين که کسى رو بيدار کنم رفتم خوابيدم فردا ساعت 3بيدار شدم ونزديک هاى عيد بود پدرم اومد وگفت حالا ديگه تفريح بسه بايد بچسبى به کار منم گفتم باشه تا شهريور تهران بودم روز 20 شهريور بود که پدرم گفت بسه ديگه يک به خودت استراحت بده و از فردا هر جا دوست دارى برو منم که منتظر بودم اون بگه چون نميخواستم فکر کنه از کار دارم فرار ميکنم دوستان من هم اوضاعشان مثل من بود روز پنجشنبه ساعت 4 بود و شب عروسى يکى از دوستاى دبيرستانمان بود داشتم ميرفتم خونه که فرشاد زنگ زد گفت مگه نمياى عروسى ميثم گفتم اصلا يادم نبود بعد گفتم من ساعت 6 ميام دنبالتون با ماشين من بريم گفتم به بچه ها هم بگو گفت باشه سريع رفتم خونه ماشينو شستم چون دوست داشتم هميشه ماشينمو خودم بشورم يک کت شلوار آبى نفتى با پيراهن سفيد با کراوات آبى نفتى پوشيدم و سريع گازشو گرفتم و رفتم دنبال بچه ها ساعت 9 بود رسيديم عروسى بخاطر ترافيک دير کرديم پدر ميثم وضعش خوب بود تو عروسى گفتم فردا بريم جواهرده ويلاى ما فرشاد و رضا و مهدى گفتن ما هستيم مشکلى نيست کارى هم نداريم بعد عروسى قرار بود بريم باغ لواسون پدر عروس ساعت 11بود به بچه ها گفتم بريم خونه تا فردا صبح زود راه بيوفتيم که ميثم اومد گفت بريم باغ من گفتم فردا ميخوايم بريم جواهر ده بايد صبح زود راه بيفتيم اما ميثم قبول نکرد ومجبور شديم بريم ماشين ميثم هم 500 بود و بغل دست من بود من دوست زياد داشتم اما بيشتر با فرشاد و رضا و مهدى بودم وقتى ماشينو روشن کردم صداى اگزوز يه پورشه پانامرا مشکى که پشتم چسبونده بود رو شنيدم سرنشيناشو نشد ببينم و ما هم پشت ميثم راه افتاديم تو راه از دوستايى که بعضى موقع ها با هاشان تو اتوبان يا جاده کل مينداختيم ديدم و همه ماشين ميثم دوره کرده بودنند وقتى تو بزرگراه افتاديم ميثم گازيد منم پشتش يهو کليو متر رو نگاه کردم ديدم 200 تا پر کرديم بقيه ماشين ها هم ميگازيدنند و شايد 10 ماشين بوديم که 180 تا 200 تا ميرفتيم و بقيه جا مونده بودنند منم که موتور 10 سيلندر داشتم رحم نميکردم من همش بغل ميثم بودم و را ه نميدادم توى همين حال همون پورشه مشکيه چسبونده بود و نو بالا زده بوده و با سرعت 200 تا ميخواست از لاى منو ميثم رد کنه همه ماشين ها هم چسبيده بودنند به هم و سبقت خيلى دشوار بود که ديدم از بين گاردلى و ماشين من رد کرد و پيچيد جلوى من بدون اين که ترمز کنم ماشينو کنترل کردم معلوم بود از بس که بهش راه نداده بودم عصبى شده بود آخه اگه را نميدادم بين گاردلى ميمومد آخه تو سبقت 220 تا داشت اصلان فکر نميکردم رانندش دختر باشه فرشاد که جلو نشسته بود صداى ضبطو کم کرد و گفت على حالشو ميگريا منم که ديدم سه تا دختر به غير از راننده سراشونو در آوردن بيرون گفتم مگه نميبينى دخترن بيخال شر ميشه اما بچه ها تو ماشين ول نميکردم اصلا نميدونم چى شد يهو پامو تا ته گذاشتم رو گاز و چسبوندم به ميثم ويهو پيچيدم جلوى پورشه صداى جيغ لاستيکاش تا تو بزرگراه پيچيد و شانس آورد کسى پشتش نبود بچه ها تعجب برگشتند تا ببينند چى شد و بعد گفتند ايولا به اين ميگن رو کم کنى رسيديم باغ من همش نگاهم تو آينه بود تا اونارو ببينم بچه ها پياده شدن من کنار ماشين طورى که معلوم نباشم وايستادم دختر ها از ماشينشون پياده شدن 4تا بودن و يکى از يکى خوشگل تر و سينه و هيکلا همه سکسى اما با ديدن ستاره که پشت فرمان نشسته بود دلم ريخت سپيده و نازگل لباس باز از ماشين پياده شدن اما ستاره با باران شنل بلند داشتند ستاره رسيد به سمت ماشين من محکم با کفش پاشنه بلندش زد به چرخ عقب ماشين من و گفت بيشور ميپيچه جلوى من داشت خندم ميگرفت که خودمو نگه داشتم رفت تو باغ بعدش من داشتم ميرفتم که وارد باغ شدم يکى زد زير پام که خودم نگه داشتم و نگاه کردم ديدم ستارس گفت دفعه آخرت باشه که ميپيچى جلوى يه خانوم بعدشم فکرکردى از تو آينه نديدم اونجا وايستادى منم که محو اون چشماى آبى مو هاى مشکى و اون صورت زيبا و اون هيکل سکسى شدم فقط گفتم باشه منى که هيچ دخترى رامم نميکرد و از حرف کم نمياوردم رفتم پيشه بچه ها و همش نگام پيش ستاره بود يکى دو پيک زدم با بچه ها افتاديم وسط اون دوتا دوستشم که نازگل با سپيده بودنند و با لباس باز از ماشين پياده شده بودنند اومدن وسط سمت ما زن ميثم هم با اشاره ستاره و باران هم آورد پيش ما وقتى ستاره شنلشو باز کرد آب دهنم بازور داشتم گورت ميدادم منى که اصلا هوس باز نبودم ستاره يه لباس شب کار شده پوشيده بود که انگار اين لباشو رو تنش دو ختند و بايک نگاه فهميدم پا هاش با پنبه ويا خشخواب فرقى نداره اومد وسط يکم که رقصيديم من اومدم نشستم و نگاش کردم و پيکارو ميرفتم بالا بعد نيم ساعت بچه ها اومدن رو ميز ما ميثم هم اومد ميثم فهميده بود که من نگام به ستارس به خاطر همين به خانومش با دوستاش اشاره کرد بيان پيش ما وقتى اومدن خانمش دوستاشو به ما معرفى کرد ستاره باران نازگل سپيده و ميثم هم ما رو به آن ها معرفى کرد که ستاره به تيکه گفت از رانندگى زيبا شون با هم آشنا شديم به بچه ها نگاه کردم ديدم اونا هم دلشون رفته بعد ميثم بازنش رفتند برقصند منم به ستاره گفتم ببخشيد بعد ستاره هم گفت شما هم ببخشيد که گفتم خدا ببخشه که پاشدنند که برند و رفتند از ميثم و زنش خداحافظى کنند و بعد رفتند فرشاد گفت باران دلمنو برده رضا گفت نازگل هم دلمنو برده مهدى هم گفت سپيده هم دلمنو برده بعد فرشاد گفت ستاره هم همه چى على بى غم مارو برده از مدرسه بهم ميگفتند على بى غم بعد ميثم اومد گفت اگه شمارشونو خواستى بگو من از خانومم بگيرم من سرى تکان دادم و مشروب خوردم ديگه داشتم مست ميشدم که فرشاد گفت سويچو بده من بشينم ساعت 3 شب بود رسيديم خونه فرشاد نميخواست با اين حال برم خونه ساعت 9 صبح اومد تو اتاق با ميز صبحونه سرم درد ميکرد و دو تا قرص سر درد خوردم و گفت من مهدى رو ميارم تو هم رضا رو بيار دوتا ماشين بريم باشه سريع رفتم خونه وسايلمو جمع کردم و خداحافظى کردم ساعت 11 چالوس بوديم گازيديم ساعت 2رستوران بهروز ويا همون همسفر غذا خورديم راه افتاديم چالوس شلوغ بود ساعت 4 نزديکاى رامسر جاده خلوت شد و تو اتوبان افتاديم منم گازيدم فرشادم پشتم ميامد باران ميزد منم 300 تا رو پر کردم رضا تو ماشين همش درباره ى ديشب حرف ميزد منم حواسم نبودجاى ديگه بود من هميشه حواسم به پليس بود اما هوا مه بود من هم جاى ديگه سير ميکردم تابلوى پليس که بلند کرده بود رو نديدم فرشادم نديده بود بنز پليس افتاد دنبالمون منم سرعتمو کم کرده بودم 220 ميرفتم که پليسو بغل خودم ديدم شيشه ها ى ماشين من با ميثم هم دودى بود پلاک ها هم بر اثر بارون گلى شده بودن منم پليسارو ديدم يه حس لج کردن بهم دست داد پامو تا ته گذاشتم رو گاز فرشاد هم به هواى من اين کارو کرد ديگه سرعت ما بالاى 300 تا رسيده بود پليسم نميتونست به ما برسه چند دقيقه بعد تابلوى که نوشته بود چقدر منونده به پليس راه رو ديدم فرشادم ديده بود اومد جلوى من راهنما زد به سمت خاکى يه جاده گلى بود که رفتيم داخل رضا گفت فرشاد داره مارو کجا ميبره گفتم نميدونم اما جاى بدى نميبرده بعد نيم ساعت با سرعت 100 تا رسيديم که ته جاده بود و پاينش دره بود يه ويلا نسبتا بزرگ بود که فرشاد رفت داخل که ديدم يه لندکروز بژ تو پارکينگ و يه مرد مسن داره سوار ميشه که تا فرشاد و ديد اومد پايين گفت از اين طرفا از ماشين اومديم پايين باران قطع شده بود ماشين منو فرشاد از گل پر شده بود و فقط چراغ هاى زنون عقب جلو معلوم بود فرشاد حاج اسماعيلو به ما معرفى کرد و بعد جريانو بهش گفت و خنديد و گفت باشه تا هروقت که خواستيت ميتونيد اين جا بمونيد گفت من دارم ميرم رامسر خريد که گفتيم نميخواد ما خودمون ميريم من و فرشاد ماشين ها را گذاشتيم پارکينگ فرشاد نشست پشت لندکروزر منم کنارش بعد بچه ها وسايلو داشتند ميبردنند تو که حاج اسماعيل ليستو داد به من و گفت پسرم زحمت ميشه بلاخره را افتاديم تو راه داشتم اسمسهامو چک ميکردم که ديدم ميثم اسمس داده ستاره رامسره خشکم زد وبعد نوشته بود شمارتو از زنم گرفته بعد واسش نوشتم کجاى رامسر يه حس خوبى بهم دست داد بعد فرشاد گفت چى شده نکنه ستاره خانومم گفت نه که حرفو عوض کردم گفتم اين حاج اسماعيل کيه گفت دوست بابازرگم از شهر بيزاره وهمش اين جور جا ها زندگى ميکنه وضع ماليشم توبه رسيديم بازار رامسر خريد هارا کرديم راه افتاديم که ديدم ميثم اسمس داد خانومم زنگ زد بهش گفت با نازگل و سپيده و باران لب دريان بعد به فرشاد با خونسردى گفتم بريم دريا گفت حالا با بچه ها ميريم گفتم الان بريم تا اينجا اومديم گفت باشه خدا خدا ميکردم که فقط بتونم پيداش کنم رسيديم ساحل داشتم همه جا هارو نگاه ميکردم که نازگلو ديدم داشت ميرفت به سمت نميشد گفت رستوران يه جاى که صندلى گذاشته بودنند و لى منظرش قشنگ بود دنبال نازگل به بهانه ى گشنگى رفتم فرشاد هم دنبال من اومد دقيقا پشتشون نشستيم ستاره خيلى خوشگل شده بود يه مانتو سفيد پوشيده بود و براشون يه نوشيدنى سفارش دادم وقتى پسره نوشيدنى برد رو ميزشون ميز ما رو اشاره کرد وقتى ستاره منو ديد انقار چه اتفاقى افتاده چشماى آبيش درشت شده بود لباش از هم جدا شده بود و دهنش باز شده بود توى همين حال فرشاد گفت دارى به چى نگاه ميکنى که برگشت عقب و همون موقع سپيده و باران و نازگل هم برگشتند و خشکشون زده بود بعد فرشاد گفت من خواب يا بيدار خدا جون ازت ممنونم حرف دلمو عملى کردى بعد با علامت به ستاره گفتم بيرون منتظرم خنديدو سرى تکون داد منو فرشاد رفتيم سمت ماشينشون که پورشه پانامرا مشکيشونو پيدا کردم رفتم کنارش وايستادم تا بيان ديدم دارن از دور ميان 4 تا پسرم پشتشون بودن اول فکر کردم اونا هم اومدن ماشينشو بردارن اما يکشون اومد جلو ستاره گفت فقط يه بار با انگشت نشون ميداد پوشش هر 4 تاشون هم خوب بود اما ازبس خوشگل بودن بعضى عوضى ها زور پيدا ميکردن من ديدم اينجورى نميشه بدونه اين که به فرشاد بگم دويدم رسيدم به اوکه جلوى ستاره رو گرفته بود پريدم با مشت گذاشتم تو دماغش يه هو دخترا جيغ زدن ستاره که بد جور ترسيد بود اون سه نفر حمله ور شدن رو من که من جا خالى دادم که ديدم فرشاد از پشت سر اومد قيچى شون کرد من از بچگى هم بوکس و هم بدن سازى کار ميکردم و بدنم هم محکم بود تاميخوردنند با فرشاد زديم اونا هم چند تا مشت ميزدند من هم به شوخى ميگفتم چرا مثل دخترا ميزنيد ديگه مردم جمع شده بودنند فرشاد تو او شلوغاتى رفت لندکروزر آورد منم ديدم نازگل و سپيده و باران نشستند تو لندکروزر فرشاد داشت پياده ميشد که گفتم برو تا پليس نيومده من ميام داشتم دنبال ستاره ميگشتم که ديدم اون ور تو کوچه پشت ماشين نشسته و داره به من چراغ ميده از لاى مردم رد شدم رفتم تو ماشين که پامو نزاشته تو ماشين گازشو گرفت رفت بعد چند دقيقه کنار وايستاد دستاش ميلرزيد سرشو گذاشت رو فرمون وداشت گريه ميکرد از روى فرمون بلندش کردم چشاش پر اشک شده بود همين جور نگاش ميکردم که يهو دستشو گرفتم و کشيدم سمت خودم لبامو گذاشتم رو لباش اولين بارم بود که لب ميگرفتم لبامو نميخورد اما بعد چند ثانيه دستشرو برد تو مو هام و شروع کرد به خوردن لبام خوب بلد نبود بخوره چون اونم اولين بارش بود 5 دقيقه فقط داشتيم لب ميگرفتيم که بعد گفت على و من بازم ازش لب گرفتم که بعد چند دقيقه گفتم نميخواد با اين حالت پشت فرمون بشينى پياده شد ومن نشستم پشت فرمون پورشه پانامرا بعد گوشى ستاره زنگ خورد باران بود گفت ما با آقا فرشاد داريم ميريم ويلا دوست پدر بزرگش شما هم بياين اونجا وسايلمون پشت پورشه بعد تو راه ستاره گفت از ديشب دم در هتل که داشتى با ميثم حرف ميزدى داشتم نگات ميکردم بعد گفت من تا الان فقط به عقلم گوش دادم اما براى اولين بار ميخوام به صداى دلم گوش بدم که از ته دل خوشحال شدم که منظورش با منه ساعت 7 عصر بود پليس هنوز داشت دنبال ما ميگشت و ايست بازرسى گذاشته بودنند توى ايست پليس علامت داد گفت وايستيد من زدم کنار باز داشت باران ميامد پليس اومد شيشه رو زد دادم پايين گفت مدارک گواهينامه بعد ستاره اشاره کرد تو داشبورده گواهينامه و مدارکو نگاه کرد رفت با پلاک هم نگاه کرد مدارکو داد و گواهينامه رو گذاشتم تو کيف پولم گفت چه نسبتى داريد بعد با خونسردى گفتم خانومم بعدش گفت کارت ملى که داديم بعد رفت تو کانکس ستاره ترسيده بود بهش گفتم خونسرد باش بعد چند دقيقه کارت ملى ها رو داد گفت بفرمايد ببخشيد توى راه گفتم منم يه امشبو مي خوام به حرف دلم گوش بدم يه ويلا داريم تو جواهر ده بريم اونجا گفت چرا گفتى زنتم چرا نگفتى خواهر يا نامزد يا چيز ديگه منم براى شوخى گفتم شايد امشب زنم بشى بعد ستاره گفت ديونه اصلا جنبه ندارى گفت على بريم ويلا ى ما تو رامسر با بچه ها هم قرار بود بريم اونجا گفتم جواهرده بهتر بعد گفت اما اونجا سرده گفتم کارى ميکنم گرم بشى که يه خنده خيلى مليح کرد ساعت 8 شب رسيدم ويلا حاج اسماعيل ديدم چه خبره فقط جاى ما خالى ميز گذاشتند همه دور ميز نشستند هر کى هم کنار عشقش به غير از حاج اسماعيل وقتى از پورشه پياده شديم همه به طرف ما اومدن ويلا را گذاشته بودنند رو سرشان فقط اون ويلا اونجا بود به فرشاد گفتم حاج اسماعيل کو گفت کار داشت رفت بندر شبم نمياد سويچ رو دادم به رضا گفتم جون تو جون اين گفت خيالت جم ديدم ستاره داره با باران سپيده و نازگل يواش حرف ميزنه بعد مثل اينکه از دهنم بپره گفتم خانومم بريم که مهدى فرشاد ورضا و با دخترا زدنند زير خنده بعد مهدى گفت خخخخخخااااااااانننننوووووممممممم دوباره همه زدنند زير خنده منم گفتم مرض بازم ميخنديدند بعد چند دقيقه دخترا اومدن وسايلشو با جمدوناشون که پشت پورشه بود برداشتند بعد رضا چمدونمو داد گفت ويلا خخخااانننووومممتتتت ميرى که همه دوباره زدند زير خنده گفتم نه بيمزه ميريم جواهرده بعد با همه خداحافظى کرديمو من سوار پورشه شدم بعد دنده عقب که گرفتم از ويلا درام بيرون فرشاد يواش گفت امشب فکر کنم شب بزرگى بعد ستاره سوار شد گفتم پس مواظب باش فرشاد جان با ماشين که داشتم ميرفتم از آينه چراغ هاى ويلا معلوم بود بعد ستاره روسريشو باز کرد و آفتابگير داد پايين و از تو کيفش لوازم آرايش آورد بيرون وخودشو تو آينه آرايش کرد بعد گفت اگه بخاطر چمدان هاى دخترا نبود که تو پورشه بود نميخواست تا اين جا بيام راستى چرا ماشينا رو اينجا گذاشتين گفتم قضيش مفسله بهت ميگم بعد گوشيم زنگ زد بابام بود گفت به حاج محمد زنگ زدم پس چرانرسيدين گفتم ترافيک بوديکى دو ساعت ديگه ميرسيم گفت باشه يادم افتاد اى داد بيداد حاج محمد و زنشو چيکار کنيم زنگ زدم به حاج محمد که قضيه امر خير از اين حرفا راضيش کردم که چيزى به کسى مخصوصا بابام نگه و به زنشم بسپاره بعد بهش گفتم که يه ميز شام اساسى درست کنه و به زنشم بگه اتاقو استخرو غذار رو رديف کنه بعد بهش گفتم اگه چيزى کمو کسريى داريد بگيرم که گفت تازه خريد کرده بعد گفتم اگه قرار اتفاقى بيفته بايد قرص باشه بعد هم قبل از اينکه وارد جواهر ده بشيم به يکى از داروخانه هاى مجهز رامسر رفتم چند بارى اونجا رفته بودم تو ماشين چند تا عطسه کردم که مثلا سرما خوردم برم قرص بگيرم رسيدم دم داروخانه به ستاره گفتم چيزى نميخواى گفت نه خير منم سريع رفتم داخل شلوغ بود رومم نميشد بگم اسپرى ميخوام بلاخره تو اون شلوغى به خانومه گفتم قرص حاملگى اسپرى تخيرى کاندوم تست حاملگى نواربهداشتى و قرص سرما خوردگى بعد گفتم از بهترينش بدين چون نميشناختم کارت کشيدم گفتم بزاره تو پلاستيک سياه فقط مانده بودم چچورى ببرم که ستاره شکنکنه ويا ضايع نباشه گذاشتم پشت کمرم از پشت ماشين اومدم و صندقو باز کردم گذاشتم تو ساکم صندق عقب پورشه با اتاق يکيه ومجبور شدم آب بيارم چون صداى زيپ چمدان را شنيد اومد مجبورى يه قرص سرما خوردگى خورديمو راه افتاديم بخارى رو وارد جواهرده شديم زياد کردم و گرم کن صندلى هاى جلو رو هم روشن کردم نيم ساعتى به رسيدنمان نمانده بود من به همراه دخترى که فقط اسمشو و زيبايشو و اينکه پورشه پانامرا به نامشه واين که رابطه اى باکسى نداشته و اينو حسم ميگه ميدونستم بلاخره ساعت 11شب جمعه 21 شهريور به ويلاى جواهرده رسيديم حاج محمد چمدونا رو برد بالا بعد درو براى ستاره باز کردم ودستشو گرفتم و رفتيم بالا رمريم خانوم بهمون خوشامد گفت بعد مرا به سمت ميزى که پر از خوراکى و مزه بود راهنمايى کرد بعد بهش گفتم ستاره خانومو راهنمايي کن لباسشو عوض کنه بعد هم لباساشو بزارتو کمد تو اتاق من بعد مريم خانوم گفت غذا يک ساعت ديگه آماده است استخرم آبش ولرم کرديم بعد يه پيک واسه خودم ريختم به سلامتى رفتم بالا بعد ديدم ستاره رفته دستشويى رفتم لباسامو عوض کردم وچيزايى که دارو خانه خريده بودم گذاشتم تو کشوى تخت وبعد رفتم سرميز ستاره يه بليز با شلوارک سبز پوشيده بود دست ستار رو گرفتم پيکو دادم دستش گفت زياد با مشروب ميانم خوب نيست گفتم برو بالا خوراکى ها رو خورديم بعد دستشو گرفتم گفتم شنا بلدى گفت آره مگه چطور گفتم لازمت ميشه گفت نه على تور خدا سرده گفتم آبش ولرم تازه سرپوشيدس وقتى رسيديم گفت عجب منظره اى به بيرون داره گفتم حالا که شبه روز ها منظرش ديدن داره مخصوصا وقتى که با عشقت تو استخر باشى ديدن داره گفت آره گفتم آره که محکم کشيدمش سمت خودم و لبامو گذاشتم رو لباش و لباى هم ديگه رو با ولع ميخورديم بعد رفتم زير گلوش که با صداى نازک ميگفت على نه على بسه على تورخدا که پيرهنشو جر دادم و همين طور سوتينشو شلوارکشو با شرتشو از شدت بالا زدن حشر جر دادم بدن مثل پنبه از خشخوابم نرم تر سينهاشم مثل بالش زير سرت بزار بخواب به غير از مو هاى سرش و ابرو هاش جاى ديگش حتى جاى مو هم نبود و همه جاش مثل برف سفيد بود اجازه به در آوردن لباسام به ستاره ندادم طورى که خودمم نفهميدم چطورى ى با اين سرعت در آوردم بغلش کردم در حالى که جيغ ميزد و بغل من بود با شدت پريديم تو استخر زير آب سرم لاى سينهاش بود و داشتم وسط سينهاى بزرگشو بو و بوس ميکردم که از آب درآمديم بيرون و رو آب در حالى که شناور بوديم فاصله کمى بينمون افتاد که اينبار اون اومد جلو ولبهاى منو بوسيد و دستش رو برد زير آب وبا کيرم که 18 سانت و مثل چوب شده بوده بازى ميکرد بعد از 10دقيقه بغلش کردم از استخر آوردمش بيرون و گذاشتمش روى تخت استراحت که کنار ساحل ميزارن وشروع کردم به خوردن کسش انقار که دارم بستنى آلسکا که داره آب ميشه ميخورم شيشه مشروب رو خالي کردم رو ش که جيغ زد و ميگفت يواش على واى واى بخور على کير مخوام پارم کن آه آه آه آه همشو بخور وبا دستش که تو مو هام بود سرمو به سمت کسش فشار ميداد آه و نالش کل فضاى استخرو گرفته بود 20دقيقه کسشو خوردم که 2 بار ارضاع شد و همشو خوردم بعد شروع کردم به خوردن سينهاش و با کيرم 10دقيقه لاپستاتانى زدم و داشتم ارضاع ميشدم که آبمو ريختم رو سينهاش بعد با دست مالوند به سينهاش بعد کيرمو کردتو دهنش اول سرشو ميخورد بعد شروع کرد به ساک زدن اول دندوناش ميخورد به کيرم اما بعد فقط با لب و دو دستى ساک ميزد آنقدر خورد که داشتم ارضاع ميشدم و اون صداى مردونه که وقتى دارى ارضاع ميشى ازم در اومد آبم با شدت پاچيد رو صورتش آب کيرم خيلى اومده بود اول يکم خورد بعدش ديدم داره با ولع همه رو مىخوره اما انقار من هنوز بازم آب داشتم وحشرم تمومى نداشت کرمو پوست که تو کمد استخر بود رو برداشتم بلندش کردم و از پشت چسبوندم به کيرم ديدم اصلا نميره و مثل پلمپ ميمونه يکم کرم به سوراخش که خيلى تنگ بود ويکم هم به کيرم زدم و حسابى سوراخشو با کيرم چرب کردم ستاره هم زياد مايل نبود و همش ميگفت نه على درد داره منم ميگفتم يواش يواش فرو ميکنم بعد سر کيرمو گذاشتم و آروم رفت تو ستاره فقط آه و ناله ميکرد يکم فرو کردم ديدم جيغ زد على تورخدا درار منم هنوز کلى از کيرم بيرون بود بعد کيرمو گذاشتم همون جور تو سوراخش بمونه تا جاباز کنه بعد شروع کردم از پشت زير گلوشو خوردن و سينه هاشو ميمالوندم حدود 15دقيقه انجام دادم که ديدم حسابى مست شده و خودش ميگه على جان پارم کن امشب جرم بده منم ديدم الان وقتشه نمنم شروع کردم به فرو کردن که ديدم کيرم تا نصفه هاش راحت رفت بعد صداى ناله و آه آه کردن هاش از روى مستى بلند شد همين طور که آآآآههههههه ميکشيد منم تا ته فرو کردم که يه جيغ بلند زد گفت واى على کشتيم برگشت ديدم داره با اون چشماى آبيش گريه ميکنه منم همون طور که کيرم توش بود شروع کردم به خوردن و ليسيدن بدنش تا دردش کم شد و کيرمو يکم عقب جلو کردم ديدم خيلى تنگه کرمو برداشتم داخل سوراخشو حسابى کرم زدم کيرمم که از چوب بد تر بود حسابى چربو چيلى کردم بعد يکم ازش لب گرفتم و اشکاشو پاک کردم يکم آرايش داشت اونم از بين رفته بود انگار صورت بدونه آرايشش منو حشرى تر ميکرد خوابيدم رو زمين کنار استخر که زمينش گرم بود و کمرمو عزيت نميکرد بعد همين طور که داشت بهم نگاه ميکرد اومد از جلو رو شکمم نشست و گفت ميخواى پردمو هم بزنى گفتم نه عشقم حالا زوده بعد با دستش کيرم گرفت گذاشت لبه سوراخ کونش ميترسيد بشينه رو کيرم دستشو گذاشته بود رو سينم و بعد يهو کيرمو که با دستش گرفته بود حل دادم تو کونش که گفت وووااايىىىىى منم شروع کردم به زدن تلبه يواش ميزدم تاجا باز کنه کرم کار خودشو کرده بود اما يکم دردش ميامد که طبيعى بود بعد که سرعت تلمبه هامو زياد کردم و صورتشو آوردم جلو ازش لب گرفتم اونم خودشو ول کرد رو من حدود 30 دقيقه هميطور داشتيم لب ميگرفتيم من با تمام توانم تلمبه ميزدم صداى تلمبه هام کل استخرو گرفته بود و همين طور صداى ناله هاى ستاره که ديگه داشتم از عقب جرش ميدادم که لبمو ول کرد شروع کرد به آه آه آه على يواش على تورخدا جرم دارى ميدى منم فقط حشرى تر ميشدم و محکم تر تلمبه ميزدم که ديدم داره با صداى گريون على تورخدا يواش پاره پاره دارم ميشم منم ديدم داره گريه ميکنه کيرمو در آوردم اشکاشو پاک کردم ويکم بغلش کردم بردمش تو آب که ولرم بود گفت چيکار ميکنى عشقم گفتم ميخوام همراه با اين کوه ها و منظره اى از خونه ها که از پشت شيشه معلومه بکنمت عشقم بعد همين طور که تو آب بودم پشتمو به لبه ى استخر چسبوندم بعد با دستم محکم کمرشو گرفتم وکيرم با کونش که زير آب بود کيرمو تو آب گذاشتم تو کونش اين بار حشرى شده بود و خودشو عقب جلو ميکرد منم دستمو بردم از پشت سينه ها هاشو محکم با دستاى عظلانيم مى مالوندم و زير گلوشو از پشت ميخوردم که حشرى ترش ميکرد و ناله هاش و آه آهاش حشرى تر شده بودم که دستمو گذاشتم رو کمرش و با تمام توان ميکردم توش صداى تلبه با صداى آب هم قاطى شده بود و کل فضاى استخرو گرفته بود منم نزديک 20 دقيقه با تمام توانم تو کون ستاره تلبه ميزدم و سرم پرشده بود از ناله هاى ستاره با صداى شلپشلوپ که ديدم دارم ارضاع ميشم بدونه اين که به ستاره بگم با تمام توانم محکم کيرمو فرو کردم توش وصداى جيغش گوشمو کر کرد که گفت سوختم وتمام آبمو ريختم تو کونش که از پشت خم شدم روش و زير گلوشو ليس ميزدم و بوس ميکردم بعد از استخر اومديم بيرون استخر هم يکم آب کيرى شده بود رفتيم با هم دوش گرفتيم حسابى بدنشو شستم حتى لا هاى سوراخ هاى کونش و کسش مثل برف سفيد بود بعد از اين که همه جاشو با صابونو شامپو شستم بردم تو رختکن و حو له اى رو که مريم خانموم مخصوص ستاره گذاشته بود تنش کردم و کلايى که حوله داشت گذاشتم سرش و گفتم خونه گرمه اما برو خودت زود خوش کن که سرما نخورى بعد ازم اومد لب گرفت و رفت بعد 20 دقيقه که حموم اومدم بيرون ديدم از اتاق داره صداى صحبت مياد که داشت با مامانش حرف ميزد و ميگفت نرفتيم رامسر ويلا بارانيم بعد از حرفش در زدم رفتم تو ديدم گفت بيا عشقم بعد ديدم بيژامه و يا لباس مخصوص خوابو تنش کرده و داره خودشو آرايش ميکنه وبه غير از اون هيچى تنش نبود و بعد روى ميز دوتا معجون شير موز بود که توش پر پسته و عسلو بادامو خرماوغيره تو ليوان هاى بزرگ بود گفت اين معجونو با دستاى خودم براى عشقم درست کردم بعد من برداشتم يه ليوانو دادم بهش و يه ليوانم خودم من سريع رفتم بالا اما ستاره يواش يواش ميخورد بعد گفتم دستت در نکنه عشقم و يه بوس از گونش کردم و بعد از اين که سرمو خشک کردم حولمو از تنم در آوردم و همين طور که ستاره داشت ريمل ميزد از تو آينه به کير کلفتم که افتاده بود بيرون نگاه ميکرد منم يه نيش خند زدم و يه پيرهن سفيد و يه شلوار ليى پوشيدم و بعد ديدم مريم خانوم ميگه آقا تلفنتون زنگ ميزنه رفتم طبقه پايين همان طور که گفته بودم خونه دو بلکس بود و لاى کوه ها بود ويلا هايى هم کنارمان بودنند اما منظره اينو نداشتند تلفن بابام بود بعد از اينکه حرف زديم ديدم مريم خانوم چه ميزى چيده منم از گشنگى داشتم ميمردم از ماهى تا شيش ليک کباب ترش کوبيده جوجه و برگ و سالا دو موسيرو نوشابه و زيتون وترشيو و غيره شمعم روشن کرده از ويسکيو راکيو شراب قرمز هم روى ميز گذاشته و بلاخره يه ميزه رمانتيک درست کرده بود بعد صداى کفش هاى پاشنه بلند رو شنيدم برگشتم ديدم ستاره نگو فرشته همون جور خشکم زد يه لباس قرمز که از سينه تا کسشو فقط پوشونده بود بعد دستشو گرفتم و صندلى براش کشيدم بيرون تا بشينه بعد رفتم نشستم روبروش مريم خانوم گفت اگه چيزى کمو کسر است بگيد که ستاره گفت خيلى ممنون ومن هم گفتم اون ميزه مزه من را هم با مشروب و سيگار برگ آماده کن بزار تو اتاق خواب گفت چشم آقا بعد از بابت ميز هم ازش تشکر کردم مثل هميشه عالى بعد از رفتن مريم ستاره دستمال کنار دستشو برداشت و گذاشت رو پا هاش و شراب قرمز که مريم خانوم ريخته بود گفتم بيار بالا آورديم بالا و گفتم به سلامتى عشقمون که ماندگار باشه بعد هم ستاره گفت به سلامتى در حين خوردن غذا از خانواده هاى هم و خودمون صحبت کرديم و گفت پدرش بيمارستان خصوصى داره تک فرزنده و از بچگى تو پر قو بزرگ شده گفتم پدر منم تاجر فرشه و من بيشتر کاراشو دست ميگيرم اونم گفت 22سالمه و تا ديپلم خوندم که گفتم عجب شباهتى مى گفت با پدر مادرش بيشتر کشور هاى دنيا را گشته و تا به حال حتى دوست پسر نداشته بعد از کلى صبحت حسابى سير شديم ستاره گفت من که اصلا شام زياد نميخوردم امشب زياد خوردم منم گفتم بدن نياز داره از اين الان نميزارم کم غذا بخورى نترس چاق نميشى بعد غذا يه قرص بهت ميدم بخور هم از چاقى جلوگيرى ميکنه وهم غذاتو حزم ميکنه بعد رفتيم روى کاناپه نشستيم و مريم خانوم قهوه هامونو آورد با دوتا قرص که يکى شو من خوردم يکيشو ستاره بعد به مريم خانوم هم گفتم چند بسته از اين قرصا بزار کنار براى ستاره بعد مريم خانوم گفت آقا ميزتون بامزه ها ونوشيدنى ها و خوراکى ها و سيگار برگتون آمادس گفتم ممنون بعد گفتم کارى ديگه باهات ندارم ميتونى برى بعد به ستاره گفتم هروقت فکر کردي غذا زياد خوردى يه دونه ازاين قرص هارو بخور اونم گفت چشم على جونم بعد از خوردن قهوه ها داشتيم تلوزيون نگاه ميکرديم و ستاره سرشرو گذاشته بود روى سينه هام منم مو هاشو بو ميکردم و نوازش ميکردم بعد گفتم الان وقتشه همين جورى خميارزه کشيدم وستاره سرشو آورد بالا گفت خوابت مياد گفتم آره تلوزيون خاموش کردم و بلند شديم که بريم نرسيده به پله ها خم شدم و از زير پاهاش گرفتم وبغلش کردم که يهو گفت على چيکار ميکنى آخر تو منو ميندازى دستشون انداخت دور گردنم واز پله ها رفتيم بالا رسيدم به اتاق ستاره گفت من برم دستشويى مسواک بزنم منم گفتم منم ميرم رفت مسواکشو از ساک برداشت تا بره بياد من سريع مسواک زدم و اومدم از ميىزى که مريم خانوم آورده بود يکى دو تا خوردم نميخواستم مست باشم داشتم لباسامو در مياوردم که ستاره اومد تو اتاق و گفت مياى زيپ پشتمو باز کنى رفتم پشتش جلوى آينه وايستاده بود از تو آينه بهم نگاه کرديم و زيپشو کشيدم پايين يه بوسه رو شانش وپشت گلوش زدم و بعد ميخواست شانشو بکشه کنار که برگشت و لباشو محکم گرفتم و فشار دادم ميخواست بگه على بسه ولى من لباشو ول نميکردم بعد در همين حال با دستم زيپ پشتشو باز کردم ولباسشو از تنش در آوردم يه سوتين شرت سفيد تورى پاش بود بعد گفت على جون من اينارو ديگه پاره نکن گفتم پس خودتو پاره ميکنم که گفت نه تورو خدا يواش لباسامو باز از حشريت خودم در آورده بودم انگار معجون با غذا کار خودشو کرده بود و کمرمو پر کرده بود بعد از اينکه در عرض 40 ثانيه لباسامو دار آوردم ستاره رو انداختم روتخت صداى شمينه خيلى زيبا بود دقيقا روبرى تخت بود وبالاى آن تلوزيون بود که ستاره داشت به شمينه و شعله هاى آن نگاه ميکرد ستاره رو وقتى انداختم رو تخت خودمو هم انداختم روش چون از بالش ها نرم تر بود از زير گوشاش تا خوردن لباش بعد زير گلوش بعد هم سينه هاش بعدم شکمش و بعدم کسش اما آنقدر نخوردم که ارضاع شه بعدم لا هاى پا هاش ولنگاى نرمش تا نوک انگشتاى پاهاش همه روخودم حدود نيم ساعت شد بدنش رو اونقدر ليس زده بودم خيس خيس شده بود بعد کيرمو از شرت سفيدم کشيد بيرون يکم ماساژ داد وبعد شروع کرد از زير تخمام خودن ميگفت بدنت مو نداره و بورونزه و از خوردن کيرت سير نميشم همين تور که با اون لباش که کير من لاش بود و با اون چشاى آبيش که با آدم حرف ميزد داشت کيرمو ميخورد و حسابى خيس کرده بودش و هى دستش رو به عظله هاى شکمم مى مالوند حدود نيم ساعت شد ه بود داشتم ارضاع ميشدم که کيرمو از دهنش کشيدم بيرون و زدم به لباش همين طور که دراز کشيده بودم به ستاره گفتم در کمد کنار تختو باز کن اسپريو بده وقتى درو باز کرد ديد همه چى هستش گفت پس قرص سرما خوردگى بهانه بود نگاش کن پسره ديونه کل دارو خونه رو خريده منم گفتم اگه کاندوم ميخواى بزارم گفت نه ميخوام کلفتى کيرتو تو وجودم حس کنم با اين حرفاش حشر منو زياد ميکرد گفتم اسپريو بده بلند شدم و خوابوندمش رو تخت اول زدم به کيرم بعد از کس ستاره تا سوراخ کونشو زدم بعدم گفتم برگرد يکم از پشت بکنمت برگشت و بدونه کرم اول يکم سر کيرمو مالوندم به کسش بعد کردم تو کنونش که دوباره جيغ زد اما گريه نکرد معلوم بود کير من جا باز کرده و بخا طر خيس بودن کيرم و توفهايي که تو سوراخش انداخته بود تا ته ميکردم و از پشت افتاده بودم روش اونم پاهاشو باز کرده بود منم مثل سرعتى که تو جاده ها ميرفتم ميکردمش اونم فقط ميگفت على يواش پارم کردى آه آه آه واى واى واى محکم تر بازم جرم بده منم حشرى تر ميشدم و با تمام توان تلمبه ميزدم و با دستم محکم ميزدم در کونش 20دقيقه همين طورى کردمش بعد برگردوندمش گفتم نوبت باز شدنته که گفت على فقط يواش دوتا بالش گذاشتم زير سرش تا او صورت مثل ماهش که با آرايش حشرى ترم ميکرد ستاره لامصب هم بى آرايش خوشگل بود هم با آرايش صورتش اومد بالا و پا هاشو باز کردم رفتم وسط پاهاش کيرمو مى مالوندم به کسش پتو از پشت انداختم روم و لامپ اصلى رو خاموش کردم و فقط شبخواب ها روشن بودند با نور شمينه بعد ستاره ميگفت على من ميترسم درد داره منم گفتم نترس و با او دستاش که از سفيدى رگ هاى دستش پيدا نبود و مثل سفيد برفى ميموند گذاشت رو بازوهاى عظلانيم گفت اگه دردم بياد ناخونام بازو هاى سفت تر از اين هم ميبرن مواظب باش منم گفتم عشقم نميخواد نگران بازو هاى من باشى بعد از زير گلوش شروع کردم به خوردن داشت نمنم حالش عوض ميشد من با سر کيرم با کسش بازى ميکردم بعد 10 دقيقه گفت على تو که منو کشتى پس چرا پارم نميکنى همينو که گفت لبامو گذاشتم رو لبش و با تمام قدرت کيرمو تا ته کردم تو کسش اما چون لباشو گرفته بودم نتو نست جيغ مبزنه ولى تا جايى که زور داشت بازو هامو فشار داد اگه بازو هامو صفت نکرده بودم با ناخوناش پاره ميکرد از قبل زيرمون ملافه گذاشته بودم وهمون طور که کيرم تا ته تو کسش بود از لب کسش کمى خون ريخت رو ملافه پتو که پشتم بود نزدم کنار ولبامو از لباى ستاره برداشته بودم و با هيکلم رو ستاره قفل کرده بودم اونم پاهاشو انداخته بود دور کمرم ومن فقط ميخواستم به صورت زيباى ستاره نگاه کنم و تلمبه بزنم اول يواش تلمبه ميزدم بعد سرعتم تند کردم وبا تمام توانم تلمبه هاى خيلى محکم ميزدم اونم آه آهش و نالهاش خونه رو برداشته بود ومن هم رحم نميکردم با دستام اشک هاى زير چشمشو پاک کردم و زير گلوشو و گونه ها شو ميبوسيدم اونم با دستاش که تو مو هام بود منو نوازش ميکرد بعد 10 دقيقه بدون در آوردن کيرم از تو کسش جا هامونو عوض کرديم من روى تخت دراز کشيدم و ستاره روى کير من سوار بود واصلا امان نميدادم و با تمام قدرت کير 18 سانتيمو ميزدم زير شکمش که کسش بود و با دستاى عضلانيم سينه هاى بزرگشو مي مالوندم اونم سير مونيي نداشت و ميگفت محکم تر کير درازو گلفتتو ميخوام پارم کن على منم هر چى قدرت داشتم تو کمرم فرو ميکردم تو کسش اونم با دستاش سينه هاى عضلانيمو نوازش ميکرد خيلى لذت بخش بود و يک نور ملايم تو اتاق و پشت ستاره که شمينه بود 20 دقيقه همين طورى کردمش و بعد دو باره جا هامون عوض کرديم و افتادم رو ستاره اونم پا هاشو دور کمر حلقه کرده بود صداى تلمبه هام از ناله هاى ستاره بيشتر بود يه صداى شلپشلوپى راه افتاده بود که نگو منم حسابى عرق کرده بودم بدنم آتيش بود در حالى که صورتم رو صورت ستاره قفل کرده بودم با دستاش عرقامو پاک ميکرد و ميگفت اى جانم عشقم عرق کردى حسابى هر جفتمون حشرى شده بوديم هم من داشتم ارضاع ميشدم هم ستاره ديگه داشت آبمون ميومد ستاره ميگفت حاملم کن من بچه ميخوام منم با تمام قدرت داشتم تلمبه هاى آخرم رو ميزدم 10 دقيقه بود داشتم تلمبه ميزدم که با همون صداى مردونه آبمو با تمام قدرت خالى کردم تو کسش و ستاره به غير از پاهاش که دور کمر حلقه کرده بود با دستاش کمرمو فشار داد که قبل از اين که من کيرمو در بيارم ستاره هم با من ارضاع شد و آب هايمان با قدرت با هم تو کس ستاره برخور کردنند آب منم مگه تمومى داشت توى کس ستاره پر آب و خون پردش بود همه با هم قاطى شده بود انقدر آب من زياد بود که از کسش لبريز شد يکم ريخت رو ملافه بعدش ستاره سريع رفت تو حموم اتاق کسشو بشوره ولى حمام نکرد منم رفتم دستشويى که تو اتاق بود ديگه بيرون اتاق نرفتم کيرم که خونى شده بود رو بشورم تا من از دستشويي بيام ديدم ستاره آرايششو پرنگ کرده ملافه خونى رو انداخته تو پلاستيک سياه تو زباله اتاق کسشو شسته قرص ضد حاملگى رو خورده خوراکى ها رو با مزه ها و سيگار برگ من و يخ هايى که از يخجال کوچيک اتاق در آورده و ريخته تو ليوان و رفته زير پتو تا سينه هاش و منتظر من بيام منم با هم همان وضع لخت رفتم کنارش و ميزى که بينمون بود يه ليوان گنده داشت ويسکيو ريختم توش تا خنک شد و يه نفس رفتم بالا بعد سيگار برگمو روشن کردم و ديدم ستاره داره دلستر ميخوره بهش گفتم واست بزار مشروب بريزم بخورى اونم گفت فقط يکم بيشتر نميخورم فقط بخاطر عشقم که حرفشو زمين نيندازم بعد گفتم دختر عجب عکس العملى دارى تا من از دستشويى بيام اين همه کار کردى گفت تازه کسمو با کونمم کرم زدم از بس کيرت کلفته فردا ميترسم بسوزه نه تونم را برم بعد از اونجايى که من عاشق فيلم قديمى ايرانى بودم فيلم فردين و بيک به نام چرخه فلک با ستاره که نديده بود ديديم تا صبح ساعت 6 يا 6 5 نميدونم بيدار بوديم داشتيم فيلمو ميديم که بعد از تمام شدن فيلم همون طور که من و ستاره لخت بوديم ستاره رو از پشت بغل کردم و خوابيديم هوا هم که بيرون خيلى سرد بود زيرگوششو بوس کردمو گفتم خيلي ممنونم امشب بهترين شب زندگيم بود اونم گفت فکر نکنم تو زندگى کسى نيست که منو مثل تو سيراب کنه بعد سرشو گذاشت رو سينم و لنگشو بلند کرد گذاشت رو کيرم ساعت 1يا2 بعداظهر بود نميدونم ديدم ستاره با دست هاى نرمش داره دست ميکشه رو ته ريشم آخه من هميشه صورتم 6 تيغ ميکردم دو روز بود صورتمو نزده بودم بعد گفتم کى بيدار شدى عزيزم گفت با صداى قلبتو که سرم رو سينت بود خوابم برد و با صداى قلبتو بيدار شدم منم يه دونه محکم زدم در کونش گفتم اى جونم که يه لب ازم گرفت و پاشد اين داستان ادامه دارد از تمام کسانى که اين داستان را خواندند تشکر ميکنم ببخشيد که طولانى شد قصه عشق همينه و اين داستان کاملا واقعي است وشامل تخيلات و يا چيز هاى ديگران نيست از کسانى فوش يا کلمات زشت مينويسند خواهش ميکنم به پدر مادر خواهر برادر ويا حتى خودتان و يا دوستانتان فوش ندهيد و از فوش نوشتن به زير اين پست خوددارى فرماييد چون لايق خودتان و خانواده خودتان است باتشکر على

Date: April 28, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *