مهدی و دختر همسایه

0 views
0%

سلام من مهدی هستم 18 سالمه سبزه هستم قدم 189 و چشمام سبز هستش و اهل خوزستان هستم و چون تو محلمون هیچ کس هم سن من نیست با تمام کوچه سر شوخی دارم و کاری داشتن انجام میدم یه دختر همسایه داریم هم سن خودمه خیلی خیلی خوش اندامه طوری که هر روز رفیقام میگن بیارش بیرون منم چشمم پیشش نبود ولی از وقتی که رفیقام گفتن رفتم تو نخش اسمش سهیلا بود و قدش بلند و هیکلش رو فرم و گوشتی و کمرش اصلا به طور عجیبی باریک بود و باسنش خیلی رو فرم بود سایز سینه هاش هم بعد فهمیدم تا 80 هستش واقعا خوش اندام بود و منم اکثر روزها میدیدمش دوتا خواهر بودن و ی داداش شیر خوار هر روز برای آروم کردن داداش کوچیکش اونو می آورد تو کوچه و منم خیلی باهاش راحتم و همیشه بهش میگم کی عروسی میکنی بیایم غذای عروسیتو بخوریم ی روز داداش بزرگم اومد پیشم گفت برسونم ترمینال و ماشینمون خراب بود با موتور سیکلت رفتم دم در منتظرش موندم تا بیاد اخه داشت وسایلشو جمع میکرد دیدم تا سهیلا خانوم اومد با داداش کوچیکش و کسی هم تو کوچه نبود بهش گفتم یعنی یکی نیست بیاد با تو عروسی کنه تو رو ببره آخه ترشیدی دیگه یهو بهم گفت فقط خودت منو بخوای وگرنه کسی منو نمیخواد منم که شوکه شده بودم بهش گفتم اختیار داری کل رفیقام خاطر خوات و خواستگارتن اونم گفت مثلا کی و گفتم اونش بماند کی داشت اصرار میکرد که داداشم اومد بردمش ترمینال موقع برگشتن دیدم داره با اون یکی زن همسایمون و مامانم سبزی پاک میکنن ی نیم نگاه بهش کردم و رفتم داخل شب شد ساعت دوازده بود یکی از بچه ها بهم زنگ زد گفت بیا بریم اطراف چند نخ سیگار بکشیم و گفتم چند دقیقه دیگه میام تو عم لماد شو بیا سر کوچه بازم دیدم بابام گفته ماشین رو گذاشتم رو دست تعميرگاه گفت فردا بیا براش دوباره سوار موتورم شدم اومدم دم در تا انگار سهیلا خانوم از عروسی برگشته و حسابی تیپ کرده بهش گفتم طرف این موقع شب کجا بودی گفت چرند نگو رفته بودم عروسی پسر عمم تازه اصلا ب تو چه مربوطه بهش گفتم با منی باشه اشکال نداره دیدم گفت بیخیال بابا تو عروسی با عمم دعوام شد نزاشت برقصم گذاشتم اومدم خونه تو هم به دل نگیر اعصابم خورده بهش گفتم اشکال نداره تو عروسیمون خودم با خودت رقص عروس دوماد زیاد میریم تا اینو گفتم بهم گفت برو بچه پر رو این موقع شب خودت میری کجا بهش گفتم میرم سر قرار بعدش حرکت کردم رفتم پیش رفیقم و رفتیم توی پارک های اطراف سیگار کشیدیم و اومدم خونه دیگه ی یک هفته ندیدمش چون صبح ها میرم مکانیکی ایران خودرو برای کار آموزی معمولا فقط بعد از ظهر میرم بیرون داشتیم تو ایران خودرو یه ماشینی رو درست میکردیم دیدم استادم گفت مهدی تا بریم خونه که انگار خونمون دعوا شده خلاصه ماشین رو همونطور گذاشتیم و رفتیم خونشون تا بعد از ظهر این دعوا ادامه داشت چون استادم جوون بود و رفیقم هم بود منم موندم پیشش با داداشاش دعوا نکنه بعد از ظهر شد گفتم من میرم خونه استادم بهم گفت فردا ساعت شش و نیم اونجا باش تا زود ماشین رو ببندیم منم گفتم باشه و اومديم خونه فردا صبح ساعت شش و ربع از خونه میزنم بیرون تا به به سهیلا کنار خیابونه گفتم اینجا چیکار میکنی این موقع صبح گفت میخوام برم سر کار بهش گفتم بابا مگه کار ماله توعه و مگه نخورده هستی و برو خونتون بخواب و کار مال مرده اونم گفت اگر الان بهت بگم به تو چی ناراحت میشی ولی دوست دارم برا دانشگاهم پول داشته باشم منم گفتم لااقل بیا برسونمت گفت ممنون الان اتوبوس میاد و فلان و تعرف کرد گفتم بابا بیا اتوبوس میمیری تا برسی بیا خودم میبرمت اومد تو ماشین داشتیم رو آهنگ بحث میکردیم و میگفت چند وقته میری مکانیکی منم گفتم ی سال بعد اون گفت پس چرا امروز دیدمت بهش جریان دیروز رو گفتم و بعد من ازش پرسیدم چند وقته کار میکنی گفت یک هفتس و کارش کشتار مرغه منم که کیرم شق شده بود اول صبح اینو که دیدم داشت میترکید ماهم مثل بقیه پسرا شماره رو دادیمش و گفتم کاری داشتی زنگ بزن این بیناموس هم هر چند وقت ی بار صبح زنگ میزد و میگفت بیا با هم بریم منم از خدام بود ولی بعضی روزها خیلی خوابم میومد شبا هم با هم پیامک بازی میکردیم و اصلا حرفی از سکس نبود ی روز ماشین دوباره زیر پای داداشم خراب شد زنگ زد گفت بیا با هم بریم گفتم ماشین خرابه گفت با موتور بیا کیرم شق شد گفتم برو که رفتیم اومدم رو موتور سینه هاش تو کمرم بود و منم از عمد ترمز جلو میگرفتم دیگه کار به پیامای سکسی رسید و دوست دخترم شد و تو ماشین غلغلکش میدادم اول صبح ی روز اومد تا خیلی خوشگل شده بود و مانتوی چاک دار پوشیده و باسنش واقعا خود نمایی میکرد بهش گفتم ابرو هاتو کی برداشتی گفت خیلی وقت پیش و گفتم بابا یکیش با اون یکی فرق داره و اون میگفت نخیر هی اون میگفت نه من میگفتم اره تا بهش گفتم چشماتو ببند تا دقیق نگاه کنم اونم چشماشو بست و ازش لب گرفتم و شوکه شد بعد گفت بیا امروز بریم بچرخیم و بیخیال کار بشیم اول صبح رفتیم کنار رودخونه نشستیم و ی نخ سیگار آتیش کردم و ی طوری نگام کرد و با ناز گفت دیگه دوست ندارم گفتم برا چی گفت بخاطر سیگار کشیدنت منم مثل این فیلما سیگار رو پرتاب کردم تو رودخونه و دست کردم کنار گردنش ازش لب گرفتم خلاصه لب طولانی شد و اول صبح پرنده هم کنار رودخونه پر نمیزد کم کم شالش رو کیشدم پایین لامصب خیلی گردنش سفید و تمیز بود و موهاشم لخت بود یهو نگاه کردم تا اومد رو پاهام نشت و دستاش دور گردنم حلقه شده منم کمرش رو گرفتم و به حالت ماساژ از گردن تا تو کونش رو فشار میدادم و پیش خودم میگفتم الان موقعش هستش بلندش کردم و با پاهاش که دور کمرم حلقه بود خودش رو گرفت سنگین بود ولی ارزش داشت گذاشتمش رو کاپوت ماشین و رفتم برا گردنش و گوشش تا نفس کشیدنش طولانی شد گفت مهدی سینه هامو بخور منم تا دکمه های مانتوشو باز کردم ی سوتین اسفنجی داشت اونم باز کردم دوتا سینه 80 نوکشون صورتی بود با دستام فشار میدادم و میخوردم و اه و ناله ها شروع شد دستم رو تو همون حالت کردم زیر شلوار انگار طرف حشرش زده بالا گزاشتم رو صندلی های عقب و خوبیدم روش و با بوسه های کوچیک اومدم رو نافش و اونم اصلا جلوم رو نمیگرفت و منم دیدم حالا که اینطور شده شلوار رو با شورتش کیشدم پایین و از پاش در آوردم وااااااای یه کس سفید بدون ی تار مو جلو صورتم میخندید گفتم بابا تا حالا کجا بودی بهم گفت کس نگو فقط ارضام کن منم گفتم چشم پاهاش رو گذاشتم رو کولم و با دستام سینه هاشو فشار میدادم و کسش رو لیس میزدم داشت ارضا میشد منم از فرصت سواستفاده کردم انگشت های شست هر دو دستم رو کردم تو سوراخ کونش داشت و جا باز کار و اون ارضا شد منم هنوز شورتم پام بود کیرمو در آوردم گفت حالا سالی ی بار موهاشو بزنی بد نیست گفتم سالی ی بار که بخوام بزنم اب قطع میشه نشستم تو ماشین و گفتم ی ساک بزن اونم شروع کرد خیلی با فشار میک میزد اصلا داشتم میمردم و انگشتم تو کونش بود خلاصه آبم بعد از ی ده دقیقه ساک مداوم و حرفه ای و پر تف اومد و خوردش گفت بریم گفتم کجا حالا شروع شد و دوباره ساک زد تا شق کردم دوباره پاهاشو باز کردم گفت نکنی از جلو بزنی تو بدبختی از عقب من بدبختم منم بهش گفتم بدبختی که با تو باشه رو دوست دارم و رامش کردم کیرم رو گذاشتم کنار سوراخ کونش چون با انگشتام زیاد کردم تو کونش اولش دردش نیومد نصف که بیشتر رفت داخل ی جیغ کشید که گوشام کر شد دست گذاشتم جلو دهنش و ازش لب میگرفتم و سینه ها رو فشار میدادم و کمکم میکردیم داخل هی میگفت بسه بسه اما کو گوش شنوا و شروع کردیم پاهاشو گذاشتیم رو شونه هامون و تلمبه زدن و با دستام سینه هاشو فشار میدادم و آه و نالش در موده بود حسابی یه پنج دقیقه همونطور کردمش و گفتم رو شکم بخواد و اونم خوابید کیرمو از لاپاش گذاشتم دم کسش و دیدم کمی پرید گفت چیکار میکنی گفتم نترس فقط میخوام ببینم چقدر داغه اون داخل خلاصه کلاهک رو کردیم داخل انگار کردیمش داخل کوه اتشفشانی دیدم نمیتونم طاقت بیارم درش اوردم گذاشتم تو کونش و تلمبه زدن و گردنش رو میخوردم تا دردش آرام بشه دوباره ابم اومد رفتیم تو رود خونه اول صبح شنا کردیم چون میترسید و شنا بلد نبود میمود تو بغلم و هرگز یادم نميره گفتم سهیلا گفت جوووووونم اینطور که گفت حال کردم باهاش و گفتم هروقت عروسی کردی بیا تا کست رو هم بکنم گفت چشم عشقم ما هم لباسا رو پوشیدم و تا ی شش هفت ماه اطاف خونه و شهر سکس کردیم تا دعوامون شد هموز هم عروسی نکرده تا خاطره بعد بابای نوشته

Date: January 18, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *