سلام اسم مهشید هست 22 سالمه قدم 166 وزنم 58 هیکلم پر هست سایز سینه هام 70 پوست گندمی روشن اسم عشقمم مسعود اگه میخوای آبت بیاد نخون چون فقط خواستم منم خاطرمو ثبت کنمو همین و همین منو مسعود هنوز باهم ازدواج نکردیم اما من از 17 سالگی با مسعودمو به قول خودش اون منو بزرگ کرده از 1 سال بعد دوستی ما باهم سکس داشتیم اما در حد لاپایی مسعود کیرش 15 سانته اما فقط میدونم که خیلی کلفته واقعا سر اینکه کونمو بکنه همیشه من عزا میگیرم چون بعد سکس من تا 1 هفته پشتم میدرده خلاصه اینارو بیخیال وقتی من 20 سالم بود مسعود همش میترسید من ولش کنمو هی میگفت باید اوپنت کنمو من قبول نمیکردم 1 شب زمستونی که رفتم خونشون قرار بود مثل همیشه سکس کنیم کلی لبای همو خوردیمو اون گردنمو خوردو من شهوتی شدم گفتم دیگه طاقت ندارم سینه هامو کسموبخور اونم گفت چشم کلی سینه هامو مالیدو سرشونو میلیسیدی مک میزد اصلا از اولش شهوت داشت میکشتم بعد رفت بین پاهامو کسمو میلیسید چوچولمو میلیسیدو مک میرد که صدای آه آهم بلند شد چون میدونستم خوشش میاد هم خودم از عمد بیشتر و بلند تر هم صدا در میاوردم هلش دادم اون طرفم کیرشو از شرتش در آوردمو کلی مک زدم سرشو میگرفتم از ته دلم مک میزدم دوست دارم اونم آه بکشه اما تا حالا یه بار هم نکشیده فقط میگفت جون گفت بسه میخوام بکشم رو کست من خوابیدم یکم ازم لب گرفت رو کسم میکشیدو منم کلی شهوتی تر میشدم کلی خیس کرده بودم پاهامو باز کردو بالا داده بود بین پاهام بود و رو چوچولم میکشید کیرشو خیلی حال میداد یهو احساس سوزش کردم همه بدنم سوخت بازم فشار داد هنوزم واسم مثل یه خوابه مثل یه لحظه کوچیک بلند شد چراغو روشن کرد خندید و به من اشاره کرد به سر کیرش که خونی بود گفت دیدی خانمی مال خودم شدی من خون ببینم فشارم میفته چه برسه با اون حالی که من داشتم زدم زیر گریه اونم دستمال آورده بود خونای دور کس منو تمیز میکرد البته خیلی هم خون نیومد بعدم کلی بغلم کردو آرومم کرد که اگه نمیکردم میترسیدم دوستات پات بشینن ولم کنیو این حرفا و تو مال منی بخوای همین فردا شب میایم خواستگاری فقط تو بخواه دیگه خلاصه جفتمون ارضا نشده بودیم با اینکه دردو سوزش داشتم دلم واسش سوخت بهش اجازه دادم از جلو بکنتم خیلی درد داشتم وقتی میکرد خیلی میسوخت اما 2مدل هم بهش دادم هم 2تا پامو دادم هوا کیرشو کرد تو کسم هم یه ور خوابیدیم اون پشت من بود کیرشو میکرد تو کسم سینه هامو میمالید و منم بر میگشتم ازش لب میگرفتم آخرش داشتم خودمم حال میکردم آبش خواست بیاد گفتم بریز رو سینه هام ریختو 1 ساعت دراز کشیدیمو حرف زدیم یه چیز دیگه هم بگم اصلا ناراحت نیستم از اینکه 2سال زنشم چون تو اوج جونیمون تو این 2 سال لذت بردیمو هیچی به دلمون نموند این داستان نبود که بگم امیدوارم خوشتون بیاد فقط یه خاطره هست که واسه خودم قشنگه نوشته
0 views
Date: August 11, 2019