سلام دوستان رامین اسم واقعی هستم 25 سالمه از شهر خودمون فک نکنم اسم شهرم برا کسی مهم باشه داستان من در سال 85 که اون موقع حدودا 19 ساله بودم با اولین دوست خانومم که اسمش سمیرا مستعار بود وسه سال از من بزرکتر بود برام اتفاق افتاد البته در کل بار دومم بود دفعه اولم با یه زن خیابونی بود که ارزش تعریف کردن نداره اونایی که با جنده ی پولی سکس داشتن میدونن چی میگم 11 آذرماه بود که با دوس دخترم که خیلیم دوسش داشتم حرفم شد و قرار شد کلا تموم کنیم البته بخاطر من میخواست که تموم کنیم چون اون یه بار ازدواج کرده بود با اینکه زن بود و چند ماهی هم از من بزرگتر بود خیلی دوسش داشتم و میخواستم باهاش ازدواج کنم اما اون قبول نمیکرد و میگفت نمیخوام یه عمر توی فک وفامیل سربه زیر باشی اکثر ادما الالخصوص جماعت ایرانی ازدواج پسر با زن متعلقه یا بیوه رو عیب میدونن که من با نظر اونا مخالفم خلاصه تموم کردیم فرداش که از خواب بیدار شدم اعصابم خیلی خراب بود رفتم از سوپری سرکوچه چند نخ سیگار گرفتم وخواهش کردم بقیه پولمو سکه بده سکه 10 تومنی و 25 تومنی رفتم سمت کیوسک که شماره شانسی بگیرم یکم سربه سر جماعت بذارم شاید یکم اروم بشم اولین شماره یه مرد بود شماره دوم جواب نداد اما سومی یه خانوم بود سلام و احوال پرسی کردیم گفتش که شمارمو از کجا اوردی منم برا اینکه یکم باهاش کل کل کنم شروع کردم به دلقک بازی دراوردن و مزاح کردن چون هدفم زدن مخش نبود منتظر بودم که چندتا فش آبدار نثارم کنه که برخلاف انتظارم اونم تو دلقک بازی همراهیم کردیم و یکی دو ساعتی باهم صحبت کردیم که سکه هام تموم شد رفتم با هزار بدبختی 2تا دیگه سکه پیدا کردم برگشتم زنگ زدم بهش وادامه دادیم از طرز صحبتاش احساس کردم به نظر آدم شری نمیرسه میشه بهش اعتماد کرد بعد اینکه قبول کرد باهام دوس بشه ازش قول گرفتم که شمارمو اگه به کسی نده با موبایلم زنگ بزنم که اونم قول داد و قسم خورد که به کسی نمیده خطم دایمی بود و بنام خودم بود میترسیدم شکایت کنن تو دردسر بیفتم با موبایلم زنگیدم بعدش اونم با موبایلش یه اس داد از اون به بعد اس بازی هامون شروع شد قرار گذاشتیم همو دیدیم اونو نمیدونم اما من خیلی ازش خوشم اومد چون چهره جذابی داشت اندامشم خوب بود نمیدونم از خوش شانسی من بود یا که اس داد گفت پسندیدمت دو روز بعد ساعت 11 شب گذشته بود که اس داد میتونی بیای پیشم منم از خدا خواسته گفتم البته که میتونم ادرسشونو پرسیدم کامل توی اس برام نوشت سریع لباس پوشیدم و چندتا دروغ سرهم کردم تحویل مامان بابام دادمو از خونه زدم بیرون یه آژانس گرفتم رفتم رسیدم سرکوچشون زنگیدم گفتش که پشت در وایمیستم صدای پاتو شنیدم درو وا میکنم کارا طبق برنامه پیش رفت و برا اولین بار پامو گذاشتم تو خونش همینکه وارد شدم تو بغل گرفتیم همو لبای همو یکم خوردیم اما چون استرس داشتم نمیدونستم چیکار میکنم یه نیم ساعتی باهم حرف زدیم استرس منم برطرف شد بچه شم خوابوند یه دختر2ونیم ساله داشت جامونو انداخت که بخوابیم تختاش یه نفره بودن باهم رفتیم زیر پتو همدیگه رو بغل کردیم و کلی لب و زبون همو خوردیم و سینه هاشم حسابی خوردم که بدجور حشریش زد بالا میگفت 2 ساله که سکس نداشته واسه همینم تشنه کیر بود بعد یه حال اساسی دست کردم تو شرتش که دیدم یه کس پف کرده و خیس داره برا کیر له له میزنه اونم کیر منو تو دستش گرفته بود وفشارش میداد که دیگه طاقت نیاورد روی شکم خوابید با دو دستش از پشت کوسشو قشنگ باز کرد اما هیچی نمیگفت هردو ساکت بودیم داشتیم کار خودمونو میکردیم که سر کیرمو با کرم چرب کردم اروم اروم فرستادمش تووو که اروم گفت بذار چند لحظه بمونه تو این حالت تا جا باز کنه آخه 3سال بود کسی دست بهش نزده بود خیلی تنگ بود یکم که جا باز کرد خودشو تکون داد که به کارم ادامه بدم تلمبه ها شرو شد تند تند میزدم تا میخواست آبم بیاد میکشیدم بیرون که آبم نیاد چون هیچی نبود به کیرم بزنم که دیر بیاد مجبور بودم با آب سرد بشویمش تا دیرتر بیاد دوباره اومدم دراز کشیدم روش کردم تو کسش تلمبه هامو سریعتر کردم که دیدم سرشو گذاشته رو بالش و دت و پاهاش شل شدن منم همینجوری تلمبه میزدم که دیدم اصلا صداش در نمیاد صداش کردم جواب نداد بدجور ترسیده بودم فک کردم براش اتفاقی افتاده نشستم کنارش داشتم فک میکردم که چه خاکی سرم کنم که دیدم داره صدام میکنه از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم برگشت به سمت من و یه دستشو باز کرد که برم تو بغلش رفتم بغلش کیرم که از ترس خوابیده بود دوباره جون گرفت اینبار سمیرا خودش کیرمو گرفت کرد تو کسش یکم تلمبه زدم که منو برگردوند خودش آب منم اومد زود هلش دادم کیرم از کسش در اومد و آبم پاشید رو شکمم و یکمم رو پتو ریخت که لباسش تمیز کرد گرفتیم خوابیدیم نزدیکای صب بود که احساس کردم کیرم خیس شد از خواب پریدم دیدم سمیرا داره با یه چیزی کیرمو میماله که از بوش فهمیدم روغن زیتونه دید که نیدار شدم دوباره اومد نشست رو کیرم دراز کشید روم و سینه هاشو چسبوند به صورتم بعد چند دیقه بالا پایین پریدن برگشت 4 دست وپا شد منم از پشت کردم تو کسش میخواست ابم بیاد که وایسادم تا نیاد دیدم سمیرا با یه حالت خجالتی گفت میتونی از کون بکنی منم قبول کردم و گفتم با کمال میل طفلک میترسید چندشم بیاد نمیدونست هر مردی ارزوشه از کون بکنه روغن زیتونو برداشت هم به کیرم مالید و هم سوراخ کونشو حسابی چرب کرد دمر خوابید یه پاشو جمع کرد تو شکمش اونیکی پاشو باز کرد میگفت اینجوری دردش نمیاد منم اروم سر کیرمو فشار دادم تو کونش نمیرفت با هر بدبختی بود کردم تو کونش لذتی که داشتمو نمیدونم چه جوری توصیف کنم چندتا تلمبه زدم دیدم ابم اومد که خودش متوجه شد کونشو محکم به کیرم فشار داد گفت بریز توش منم اطاعت کردم و ریختم توش سمیرا هم دستشو گذاشت روی رونم و منم از پشت بغلش کردم و سینه هاشو گرفتم تو دستام دوباره کنار هم خوابیدیم کیرمم که خوابید خودش اومد بیرون ساعت 8 بیدار شدیم صبونه خوردیم و خداحافظی کردم رفتم با سمیرا 23 ماه باهم بودیم که تو این مدت کلی سکس و خاطرات تلخ و شیرین داشتیم نوشته
0 views
Date: September 30, 2018