میخواستم بگوزم ریدم

0 views
0%

سلام باعرض ادب و خسته نباشید به خدمت کابران عزیز سایت شهوانی مرسی که وقتتون رو در اختیار من گذاشتید امیدوارم از داستان خوشتون بیاد و دوس دارم مازیار خان حتما راجب داستانم نظر بدین خب بریم سراغ داستان من یه پسر بیست وچهار ساله ام قدم یک و هفتادو هشته و وزنم قبول دارم یکم بالاس یه مقدار اضافه وزن دارم سه سال پیش توی عید خانواده قرار برن برای خونه عموم که تو شیرازه این عموم سه تا بچه داره دوتا دختر و یه پسر که اسماشونم خیلی تخمی انتخاب کرده مثه انتخاب کردن زنش اول سحر دختر بزرگه بعد سعید و بعدشم ساناز که دست رنج کاندومای خراب چینی بوده چون فاصله سنیش با سعید برابر گل های تیم ملی به مالدیوه البته اون بازیه معروفو میگم 17سال و سعید 25 سالشه و خواهر بزرگه ینی سحر 29 سالشه من کلا با رفتن به این مسافرت تخمی مخالف بودم چون زیاد باشون حال نمی کردم ولی بابام هر جور شد منو با خودش برد شیراز خونه عموم ولی اونجا من اونجا شروع کردم به لجبازی و هر جا میخواستن برن من یا خودمو بخواب میزدم یا میگفتم حالم خوش نیس اینم اضافه کنم که سحرپرستاره شیشم که همه خواستن برن تخت جمشید و بعدم حافظیه وو سعدیه و از این کس شعرا من باز گفتم سرم درد میکنه وو نرفتم رو مبل دراز کشیده بودم حالت قرار گرفتن مبلا یه طوریه که از در وارد میشی پشت مبل سه نفره سمتته خلاصه ده دقیقه بعد رفتن بابا اینا دیدم صدای در اومد که گفتم حتما بابا اینان یه چیزی جا گذاشتن بعد ده دوازده دقیقه دیدم یه صدای عجیب میاد صداش شبیه صدای زنی بود که درحال سکسه منم متعجب صدارو دنبال کردم تا دیدم صدا از حمومه طبقه بالایی بود اخه خونه عموم دوبلکسه که یدفعه چشمم به یه چمدون بزرگ خورد که متوجه شدم سحر که این چند روزو شیفت بوده تو یکی از شهرای شیراز که با خود شیراز سه چهار ساعت فاصله داشت اومده خونه و رفته حموم منم گفتم شاید یه لحظه خوابم برده با یه پسره اون توعه خیلی خوش حال و سرحال دوییدم گوشیمو اوردم رفتم رو کمرا و رو کیفیت فولاچ دی گذاشتم به هوای اینکه با این فیلم نونم میره تو روغن رفتم پشت در یهو درو باز کردم پریدم دیگه نفهمیدم چی شد فقط یه صدای جیغ شنیدم و خونی که زیر اب دوش جاری شد و خلاصه که الان سه سال از اون ماجرا میگذره و من پدر نوه ی عمومم واسه اون دسته که نفهمیدن بگم که لحظه ای که رفتم تو سحر داشت خود ارضایی میکردم و وقتی من رفتم داخل از شدت استرس اشتباهی پردشو زد و من چون باعث و بانی این ماجرا بودم سحررو بهم انداختن والان یه دختر دوماه ناز ازش دارم که اسمش دنیاست خیلی ممنون پایان نوشته

Date: July 7, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *