سلام دوستان قبل از شروع بگم که داستان گی هستش هر کی دوست نداره نخونه من اسمم مهدی ۱۸ سالمه و قدم ۱۸۷ وزن ۸۷ و چهارشونه و اندامی یه همکلاسی دارم به اسم محمد که اونم ۱۸ سالشه و قد و وزنش حدودا عین خودمه از سال دوم راهنمایی توی یه مدرسه بودیم و همدیگه رو میشناختیم ولی خیلی باهم صمیمی نبودیم حتی سلام علیک هم به زور میکردیم تا اینکه اول دبیرستان باهم همکلاس شدیم اخلاقش خیلی بود و ازش خوشم اومد اصلا به فکر سکس و اینجورچیزا نبودم به عنوان یه دوست خوب ارزش رفاقت داشت به همین راحتی هم نمیشد باهاش رفیق شد سال دوم دبیرستان شد و یذره بهش نزدیک شدم و یذره رفتارش نسبت به من عوض شد و یجورایی رفیق شدیم سال سوم دبیرستان که دیگه خیلی صمیمی شدیم و همیشه باهم بیرون میرفتیم واسه دختربازی و اینجورچیزا هیچکدوممون تجربه سکس با دختر رو نداشتیم ولی خیلی دوست داشتیم تجربه کنیم ولی کسی پا نمیداد که گذشت و گذشت تا رسیدیم سال کنکور یعنی پیش دانشگاهی یه شب باهم رفتیم بیرون تا یه دختر رو بلند کنیم چون واقعا حشری شده بودیم هم من هم اون بدجور زده بود به سرمون رفتیم یجایی که پر از داف بود و پر از دخترای خوشگل خوشگل من و محمد باهم رفتیم سراغ یه دختر که واقعا خیلی قشنگ بود یه سلام علیک کردیم و شروع کردیم به مخ زدن اینو بگم که من و محمد قرامون این بود که سکس گروهی کنیم یعنی ما دو تا یه دختر رو بلند کنیم و دو نفری بکنیمش خب دیگه داشتیم با دختره صحبت میکردیم تا بالاخره شماره رو ازش گرفتیم دختره خودش پایه سکس بود و فردا ساعت ۹ صبح قرار گذاشتیم توی خونه ما چون خونه ما خالی بود و خانواده رفته بودن مسافرت من و محمد از خوشحالی داشتیم بال در میاوردیم که بالاخره تونستیم یکی رو تور کنیم خب بالاخره فردا شد و ساعت ۸ صبح که محمد زنگ خونه ما رو زد و منم رفتم در رو باز کردم محمد با یه تیپ خیلی خفن وارد شد حسابی به خودش رسیده بود بهش گفتم بشین تا آبمیوه کیک بیارم نشست و منم رفتم واسش آوردم و باهمدیگه نشستیم خوردیم ساعت شد ۸ونیم و ما منتظر اون دختره بودیم که بیاد قرارمون ساعت ۹ بود هنوز نیم ساعت مونده بود محمد خیلی خوشحال بود که بالاخره میخوایم با یه دختر حال کنیم همش حرفای سکسی میزد کیرش حسابی شق شده بود منم با خنده بهش میگفتم لامصب صبر کن برسه بعدش کیرتو شق کن محمد خندید و گفت آخه نمیدونی چه حالی دارم راستش منم مثل محمد بودم خیلی تو کف بودم منم بیقراری میکردم تا دختره برسه ساعت ۹ شد ولی دختره نیومد بهش زنگ زدیم ولی گوشیش خاموش بود صبر کردیم تا ۹ونیم ولی نیومد تا ۱۰ هم صبر کردیم ولی نیومد دیگه اعصابمون خورد شده بود من و محمد بدجور حشری بودیم و باید امشب خودمونو خالی میکردیم باز هم صبر کردیم ولی نیومد به محمد گفتم مثل اینکه سرکار بودیم عصبانی شد و داشت سر خودش داد و بیدار میکرد رفتم گرفتمش و آرومش کردم کنارش نشستم هم کیر اون هم کیر من شق شده بود نمیدونم چرا بی دلیل یهویی از روی شلوارش دست به کیرش کشیدم اون هم تعجب کرد و پرسید چیکار داری میکنی منم گفتم هیچی دستم خورد واقعا هم قصد بدی نداشتم و اصلا تو کف محمد نبودم یذره گذشت و محمد بهم گفت یه فیلم سوپر توی تلویزیون بذارم تا جغ بزنیم و خالی بشیم چون واقعا جفتمون حشری بودیم رفتم سمت تلویزیون تا آماده کنم پخش بشه خم شدم یهویی دیدم یه چیزی از پشت داره بهم مالونده میشه دیدم محمد داره کیرشو از روی شلوارش به کونم میماله یهویی عصبانی شدم و یقشو گرفتم و پرسیدم داری چیکار میکنی بهم گفت دختره که نیومد بذار باهم حال کنیم اینجوری هم تو حال میکنی هم من منم از خداخواسته بودم صورتمو به صورتش نزدیک کردم صورتش رو دو سه بار بوسیدم اینقدر بوسیدمش تا اینکه محمد لبشو گذاشت رو لبم واااای عجب حسی داشتم لبم رو میخورد و منم لبشو میخوردم خیلی خوشمزه بود جفتمون داشتیم حال میکردیم زبونمو توی دهنش میچرخوندم و اون هم همینکارو میکرد خیلی حال میداد همین الآن که دارم داستان رو مینویسم از حشریت دارم میمیرم یه ربع فقط داشتیم لب و دهن همدیگه رو میخوردیم کیرمون داشت توی شرتمون منفجر میشد دستمو بردم سمت شلوارش کیرشو از روی شلوارش گرفتم اون هم کیر منو از شلوار گرفت یهویی باهم جفتمون شلوار همدیگه رو کشیدیم پایین اوووووف عجب پایی داشت خیلی حشری شدم گفتم اول تو ساک بزن بعدش منم میزنم اونم قبول کرد و لبشو گذاشت سر کیرم سرشو خیس کرد و کم کم گذاشت دهنش و عقب جلو میکرد داشتم حال میکردم دیدم داره آبم میاد نتونستم خودمو کنترل کنم و آبمو خالی کردم توی دهنش دیدم خوشش اومد بهش گفتم پاشو بذار آب خودمو از دهنت بخورم دوباره از هم لب میگرفتیم و زبون همدیگه رو میخوردیم مزه آب خودمو حس کردم دهن جفتمون سفید شد و آب سفید از دهنمون میچکید پایین شای د چندش باشه ولی خیلی داشتیم حال میکردیم پنج شیش دقیقه داشتیم زبون همدیگه رو میخوردیم و آب منی من از دهن جفتمون جاری بود خیلی چسبید تعریف از خود نباشه عجب آب خوشمزه ای دارما بلندش کردم و سرپا وایساد دهنمو بردم سمت کونش و سوراخ کونشو لیس میزدم بهش گفتم بره داخل کونشو تمیز کنه و بیاد رفت با شلنگ دستشویی کونشو خالی کرد و برگشت آره داشتم میگفتم دهنمو بردم سمت کونش و سوراخ کونشو لیس میزدم خیلی حال میداد خودش هم ناله اش بلند شده بود چند دقیقه داشتم کونشو لیس میزدم پا شدم و انگشت وسطمو کردم تو کونش یهویی دادش بلند شد و گفت یواش منم هعی باهاش ور میرفتم و انگشتمو عقب جلو میکردم با اینکه قبلش ارضا شده بودم و آبمو ریخته بودم دهنش ولی هنوز حشری بودم و میخواستم بکنمش کیرمو بردم سمت کونش بهم گفت تو رو خدا یواش بکن توش منم با خنده شیطانی گفتم چشم سر کیرمو خیس کردم و گذاشتم روی سوراخ کونش یذره فشار دادم تنگ بود ولی بالاخره فرو کردم توش خیلی داد میکشید منم هعی عقب جلو میکردم خیلی داشت بهم حال میداد محمد داشت از درد میمرد همینطوری که کیرمو تو کونش عقب جلو میکردم دستمو بردم سمت کیرش و توی دستم گرفتم و واسش جغ میزدم که اون هم ارضا بشه تا دیگه واسش ساک نزنم پنج شیش دقیقه همینطوری متوالی داشتم عقب جلو میکردم و محمد هم فقط ناله میزد تا اینکه یهویی دیدم آبش اومد و ریخت روی فرش منم چند ثانیه بعدش حس کردم که دارم آبم میاد بهش گفتم کجا بریزم گفت بریز تو کونم منم کل آبمو ریختم توی کونش و کیرمو از کونش درآوردم و همینطوری آب سفید بود که از کونش میزد بیرون جفتمون پهن زمین شدیم و روی فرش دراز کشیدیم نفس نفس میزدیم یهویی ازم پرسید پس من کی تو رو بکنم منم با خنده گفتم هر وقت که بخوای من در خدمتم همون موقع دوباره از هم لب گرفتیم و زبون همو میخوردیم و لباسامونو پوشیدیم یهویی دیدم همون دختره زنگ زد بد موقعی زنگ زد دیگه ارضا شده بودیم ولی خب بهش گفتیم که فردا بیاد تا باهاش حال کنیم اونم قبول کرد و فرداش اومد و من و محمد حسابی کردیمش خب این بود داستان بنده امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته
0 views
Date: December 24, 2018