نامردی شوهرم و رابطه ام با علی

0 views
0%

من یاسمنم میخام زندگیمو تعریف کنم هرچی بوده رو از اول میگم واسه همین طولانی میشه بیست سالم بود ازدواج کردم خوشحال بودم چون شوهرم احسان هم خوشتیپ بود هم پولدار درضمن آدم زبون بازی بود ینی مطمئن بودم قبلا هزارجور دختر بازی کرده اماخانواده آبرو داری بودن ترم اول دانشگاه بودم احسان گفت دیگه نخون منم ول کردم نشستم خونه به خودم میرسیدم ورزش میکردم که خوش هیکل باشم واسه شوهرم کارش یه جوری بوداز صبح میرفت تا 7شب شهوتی بود غیر از روزایی که پریود بودم تقریبا هرشب سکس میکردیم 6ماه از ازدواجمون گذشته بود که مادرشوهرم فوت کرد دوماه داغدار بودیم بعد از اون رفتار احسان کاملا عوض شد دیرمیومد خونه اصلا به من محل نمیداد مدام سرش تو گوشیش بود فهمیدم سرش یه جا گرم شده خیلی اعصابم خورد شده بود مگه چی کم گذاشته بودم که رفته بود با یکی دیگه روز به روز بدتر میشد یه شبایی کلا خونه نمیومد یه دوست دارم به اسم مریم که از بچگی باهم بودیم مریم یه داداش بزرگتر داره که زمان دبیرستان عاشق من بود من دخترخونه بودم ینی هیچ وقت دوس پسر نداشتم اونموقع هرچی علی میومد سر راهم و میگفت دوست دارم من پسش میزدم البته از علی خوشم میومد ولی رو نمیدادم چون نه کاری داشت نه پولی یه بار که شوهرم حموم بود رفتم گوشیشو برداشتم دیدم تلگرامش قفل داره به مریم همه چیو گفته بودم اونم گفت علی تو کار نرم افزار و موبایل خیلی وارده نقشه ریختیم جمعه صبح زود بیان جلو در خونمون وقتی احسان خوابه گوشیشو ببرم پایین قفلشو باز کنه شبش خیلی دلشوره داشتم همش فکر میکردم فردا قراره بفهمم شوهرم داره چه غلطی میکنه با کدوم زنه سر خودمو تو آشپزخونه گرم کرده بودم اومد گفت بیا بخوابیم با حرص گفتم نمیخام تا اون موقع به روی خودم نیاورده بودم واسه همین تعجب کرد گفت چته گفتم حال ندارم امشب زوره راهشو کشید رفت تو اتاق بعد به خودم اومدم گفتم اینجوری شک میکنه شاید تا صبح نخوابه یا زود بیدارشه نقشه مون خراب میشه با اینکه اصلا دلم نمیخواست رفتم پیشش یه ساعت سکس کردیم مطمئن بودم فردا تا 11 خوابه خودم چشم روهم نزاشتم تاصبح مریم اس داد که دم دریم گوشیش رو میز کنار تخت بود یواش برداشتم رفتم دم در دیدم علی تو ماشین نشسته یه لبتاپم روپاش خیلی وقت بود ندیده بودمش چاقتر و جاافتاده تر شده بود ریش گذاشته بود وقتی دیدمش دوباره یادش واسم زنده شد ولی اون لحظه خیلی فکرم درگیر بود گوشی و دادم زد به لبتاپو بعد داد بهم تلگرامشو نگا کردم اولین چتش زده بود پری زدم رو پروفایلش دیدم عکس دخترعمشه انتظار هرکی و داشتم جز اون شاخ درآورده بودم خدافظی کردم اومدم بالا نشستم به خوندن چت هاش دیدم صبح تا شب باهم چت میکردن همش قربون صدقه بود فهمیدم صیغه خوندن آتیش گرفتم هنوز زندگیمون به یه سال نرسیده بود چرا باید میرفت زن میگرفت کاش پیر شده بودم یا حداقل یه شکم زاییده بودم میگفتم ازم خسته شده ولی این خیلی نامردی بود دختر عمه اش بیوه بود ینی همون اوایل ازدواج شوهرش تصادف کرده بود اونم تنها زندگی میکرد رفتم خونه مامانم زدم زیر گریه مامانم خیلی غصه میخورد گفت بزار من زنگ بزنم به خواهرش با بزرگترا این مشکل و حل کنیم که خواهرش با پررویی تمام گفت احسان از اول پریسا رو میخواسته حتی وقتی بیوه شده میخواسته اونو بگیره ولی مامانمون نزاشته گفته من یه پسر دارم نمیزارم عروس بیوه بیاره دنیا رو سرم خراب شد ینی من از اول بازیچه شون بودم خب اگه اونو میخاسته چرا منو بدبخت کرده من از همه چی بیخبر خوشحال بودم که چه شوهرخوبی دارم احسان اومد خونه مامانم گفت من پریسا رو دوست دارم مامانم مجبورم کرده تورو بگیرم من میخام کنار زنی که دوسش دارم باشم پریساعقد موقتم میمونه چون نمیخاد خانواده شوهرش بفهمن و پول و خونه شو ازش بگیرن منم طلاقت نمیدم مگه اینکه تو بخای غرورمو له کردوقتی گف مامانم مجبورم کرده اول خواستم طلاق بگیرم بعد فکر کردم طلاق بگیرم که چی برم صیغه این و اون شم یا بشم سربار بابام طلاق نگرفتم و موندم احسان بیشتر پیش پریسا میموند یکی دوبار در هفته هم میومد خونه عشق و حالش با اون بود منم عوض شدم دیگه تو خونه نمیموندم یه جمع دوستانه داشتیم با مریم و علی و بقیه میرفتیم بیرون میگشتیم علی کلا باهام سرسنگین بود ولی من همش تو فکرش بودم تا رسید روز تولدم خونم مهمونی گرفتم همه اومدن علی یه کت شلوار خیلی شیک پوشیده بود منم یه پیرهن کوتاه و باز مشکی موقع کادو بازکردن علی یه ادکلن گرفته بود منم رفتم بوسش کنم واسه تشکر خودمو انداختم تو بغلش موقع رقص من رفتم با علی دستامو انداختم دور گردنش خم میشدم که سینه هامو ببینه دلم میخواست علی بهم توجه کنه هرجور که شده نصف شب همه رفتن جز علی و مریم که گفتن میمونیم کمکت کنیم خونه رو تمیز کنی رفتم لباسمو عوض کردم یه تاپ و شلوار تنگ خاکستری پوشیدم یه تیشرت هم دادم مریم که شب راحت باشه داشتیم ظرفارو جمع میکردیم که مریم گفت من خیلی کمرم درد میکنه چون پریودم دیگه حال ندارم گفتم برو اتاق خوابمون بخواب من برا علی رختخواب میندازم تو پذیرایی اونم رفت علی حرف نمیزد رفتم ظرفارو بشورم که اومد کنارم گفت من آب میکشم از خدام بود کنارم وایسه گفتم زحمتت نشه گفت نه تو سکوت کار میکردیم من تکیه داده بودم بهش دستمو میکشیدم رو دستش اون باز ساکت بود گفتم تو که همچین مرد کاری هستی چرا زن نمیگیری با پوزخند گفت به دلایل نامشخص گفتم ینی چی گفت تنها راحتم گفتم پسر به این خوشتیپی نباید تنها باشه بعدبا کنایه گفت عه حالا از نظرت خوشتیپ شدم ناراحت شدم گفتم اونموقع بچه بودم اگه میفهمیدم این زندگیم نبود گفت چرا طلاق نمیگیری باخنده گفتم به دلایل نامشخص زد زیر خنده سرشو گذاشت روشونم واز پشت بهم چسبید نفسش که خورد به گردنم داغ شدم آبو بستم لبمو گذاشتم رولبش اول جاخورد ولی حسابی لب میگرفت طولانی لب گرفتیم دلم میخاست همونجا بغلم کنه ببرم رو تخت ولی کاری نکرد ازهم جداشدیم باخنده زل زدیم به هم گفتم خب دیگه ظرفا بسه میرم رختخواب میارم واست بخوابی گفت من اصلا خوابم نمیادگفتم پس کتری و روشن کن یه چایی بخوریم روشن کرد و بعدم رفت رو کاناپه دراز کشید داشتم میمردم واسه اینکه باهم سکس کنیم ولی نمیخاستم من شروع کرده باشم دوتاچایی ریختم رفتم کنارش تا اومدم نشست منم چسبیدم بهش گفتم علی تو واقعا منو دوس داشتی یا هوس بود گفت دوستت داشتم میخاستم مال من باشی یه عمر باهم زندگی کنیم ولی تو باور نکردی بغض گلومو گرفت من که علی و دوس داشتم کاش قبولش میکردم به خیال شوهر پولدار خودمو بدبخت کرده بودم گفتم منو ببخش حتما دلتو شکوندم که حالا سرم اومده بغلم کرد گفت ول کن یاسمن حرف گذشته فایده نداره تو دلم گفتم چقد مهربون دوباره خودم ازش لب گرفتم ایندفه اون خیلی محکم تر و داغتر میبوسید دستمو کشیدم رو پاهاش که خورد به کیرش دیدم کیرش سفت شده بیشتر مالیدم هلم داد رو کاناپه اومد روم گردنمو میخورد گاز میگرفت جفتمون حسابی حشری شده بودیم تاپمو دراورد سوتینمو باز کرد منم دکمه های پیرهنشو باز کردم بدنش پر مو بود خوشم میومد سینه هامو گرفت تو دستش سرشو میخورد با دندون میکشید خیلی دردم میگرفت ولی داشتم حال میکردم رو شکممو دور نافمو لیس میزد قلقلکم میومد اومد شلوارمو بکشه پایین گفتم صبر کن بریم تو اتاق در اتاق خواب که مریم خوابیده بود و اروم بستم خودمون اومدیم تو اتاقه دیگه درو قفل کردم تشک انداختم علی کامل لخت شده بود منو کشید رو تشک افتاد روم سینه هامو محکم فشار میداد لبمو میخورد شلوارو شورتمو کشید پایین از پام لیس میزد میومد بالا یه زبون رو کسم میزد باز سینمو میخورد گفتم علی بکن دیگه طاقت ندارم پاهامو برد بالا زبونشو کرد تو کسم تندتند زبون میزد آب کسم راه افتاده بود انگشتشو کرد تو چوچولمو لیس میزد داشتم از شهوت زیرش میمردم گفتم علی توروخدا کیرتو بکن تو یه دفه تا ته کرد خیلی محکم تلمبه میزد کیرشومیاورد بیرون باز تا ته میکرد همونجا ارضا شدم کیرشو دراورد گفت ساک میزنی گفتم اره واسش ساک میزدم خایه هاشو گرفته بودم لیس میزدم کیرش و پرتف کرده بودم خیلی وحشی شده بود موهامو گرفته بود میکشید کیرشو تو دهنم نگه میداشت دوباره منو خوابوند کرد تو کسم چندتا تلمبه زد گفت ابم داره میاد گفتم بریز رو سینه م ابشو ریخت و کنارم افتاد با دستمال ابشو پاک کردم بلند شدم که گفت کجا میری گفتم حموم نرم نمیتونم بخابم گفت نرو میخام بکنمت هنوز گفتم چه خبرته علی گفت تلافی چندسالیه که تو کفت بودم خیلی خسته بودم ولی نمیتونستم از علی دل بکنم عاشقش شده بودم واقعا لخت تو بغلش خوابیدم گفت کاش زن من شده بودی یاسمن هیچی نتونستم بگم لب گرفتیم گفت ساک بزن برام کیرم و راست کن شیش و نه خوابیدیم کیرش تو دهنم بود اونم زبونشو رو کوس و کونم میکشید لبه ی کسمو وا کرده بود زبونشو فشار میداد تو اروم آه و اوه میکردم گفت میخام از کون بکنم من قبلا چند بار به شوهرم ازعقب داده بودم درد داشت ولی میتونستم تحمل کنم واسه همینم چیزی نگفتم به شکم خوابیدم کامل خوابید روم با آب کوسم کونمو خیس کرد با دستش سوراخمو باز کرد سر کیرشو فشار داد تو کونم انقد فشار داد تا رفت تو نگه داشت که جا باز کنه بعد تلمبه میزد نفسم داشت بند میومد از درد محکم تلمبه میزد تو کونم صدای به هم خوردن تخماش با کونم بلند شده بود دیگه از درد کم مونده بود داد بزنم گفتم بسه علی درآر پارم کردی بسه یه کم تلمبه زد بعد دراورد همونجوری کرد تو کسم همه وزنشو انداخته بود روم نمیتونستم تکون بخورم انقد زد که باز ابش اومد و ریخت رو کمرم کونمو و کمرم خیلی درد میکردافتاد رو تشک و چشماشو بست پاشدم رفتم حموم سر سینه هام خون مرده شده بود وسط سینه م کبود بود خیلی میسوخت ولی انقد راضی و خوشحال بودم که دلم میخاست علی همیشه و هر روز همینجوری باهام باشه از حموم که اومدم هوا روشن شده بود مریم که هفت پادشاه و خواب دیده بود اومدم تو اتاق دیدم علی همونجوری لخت زیر پتو خوابیده گفتم مریم بیدار شه تو این وضع خیلی زشته پاشو لباساتو بپوش برو رو کاناپه بخواب البته مریم بعدا فهمید که ما باهمیم دوست صمیمیمه و مشکلی نداره یه ساله از اون شب میگذره و با علی در ارتباطم ولی فقط همون دفعه تو خونه من سکس کردیم بعدش گاهی میرفتیم خونه یکی از دوستاش میگفت خوشم نمیاد بیام تو خونت علی با هیچ دختری نیست منم جز علی با هیچ مردی هیچ وقت نبودم ونخواهم بود خیلی هم به علی گفتم دیگه زن بگیر و رابطه مون کامل قطع شه ولی میگه طلاق بگیر تو رو بگیرم من نمیخام چون خانوادش صد درصد با من مخالفن انقد دوسش دارم که دلم میخاد یه دختر خوب بیاد تو زندگیش وخانواده تشکیل بده ولی نه حرف منو گوش میده نه خانوادش شرمنده اگه خیلی طولانی بود خواستم کامل تعریف کنم که ندونسته قضاوت نکنین نوشته

Date: June 22, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *