توی کتابخونه موئسسه ی زبان که طبقه اخر بود هیچ وقت خر پر نمیزد انقد دنج و ساکت بود که راحت میتونستی بدون فکر کردن به وضعیتت توی زندگی بگیری با خیال راحت اونجا بخوابی هیجان خاصی داشتم برای دیدن دوباره شایان مخصوصا اینکه قرار بود سکس این دفعمون توی کتابخونه موئسسه باشه بعد از کلاس سریع جیم زدم و رفتم کتابخونه دم در کتابخونه که رسیدم به سقف موئسسه نگا کردم و گفتم خدایا همین ی بار این دفرو باز باشه این در بی صاحاب توروخدا باز باشه میخوام عشقمو ارضا کنم دیگه کار بدی که نمیخوام بکنم خدایا باز باشه دیگه این همه ادم که عشقو ضایه میکنن عکسو فیلمشو پخش میکنن حالا من میخوام یکم با عشقم خوش باشم باشه انگار میخواستم ی بچرو راضی کنم که بهم اجازه بده با دوچرخش ی دور بزنم چشمامو بستم و دستگیررو دادم پایین لای در ی کمی باز شد ولی وقتی فشار دادم دیدم انگار ی چیزی مانعش میشه بازم هول دادم که نشد ی لگد به در زدم و دست به سینه به پشت بهش تکیه دادم حس کردم در داره اروم اروم باز میشه حسابی ذوق کردم خواستم برگردم که در یهو کامل باز شدو از عقب پرت شدم با کون مبارک فرود اومدم رو زمین آیی مامان کونم آخ کونم وای کونم دیدی دیگه نمیتونم دسشویی کنم اگه نتونم دیگه بلند شم چی با همین افکار مسخره وسط کتابخونه نشسته بودم و داشتم غصه میخوردم که یادم اومد شایان هرلحظه ممکنه برسه با درد از جام بلند شدمو کونمو یکم مالیدم کیفمو از رو دوشم برداشتم و گذاشتم رو صندلی پر از خاک کتابخونه تا شایان بیاد شاشی خودمون یکم کتابخونرو نگاه کردم7 8 تا قفسه پر از کتاب و 10 تا میز و صندلی تک ی لامپم بالای فرق سرم بود که از ظاهرشم معلوم بود پیر شده بدبخت رفتم سمت پریز و روشنش کردم که لامپ پیر چندتا تک نور زدو بعدشم خاموش شد گوزای اخر عمرش بود من چقد بی ادبم یکم دیگه منتظر شدم که در باز شدو شایان اومد تو و سریع درو پشت سرش بست و قفلش کرد با ذوق دوویدم سمتش و اونم دستاشو برام باز کرد محکم خودمو پرت کردم تو بغلش که باعث شد با همون شدت بره عقب و درنتیجه دستگیره در خورد تو کمرش ینی کمرش خورد تو دستگیره در آخخخخخخخخ اروم باش دختر ناقص شدمممممم آی خدا کمرم شرمنده نگاش کردم که اومد جلو و بغلم کرد لباشو گذاشت رو لبام منم با لذت مشغول همراهیش شدم کمی بعد ازم جدا شدو مقنعمو درآورد و انداخت رو میز پر از خاک دکمه های مانتومو باز کردو اونم انداخت پیش مقنعم وقتی کامل لختم کرد باز بغلم کردو شروع کرد به بوسیدنم دستامو بردم زیر لباسش و خواستم تیشرتشو در بیارم که وقتی تیشرتشو کشیدم بالا ی قدم رفت عقبو پاش به میله صندلی گیر کردو با پشت مخ خورد تو قفسه کتابخونه و قفسه از پشت با صدای ی چیزی مثله گرومپ وحشتناکی افتاد اوه اوه کسی نیاد نه بابا تا طبقه دوم کسی کلاس نداره موئسسه 5 طبقه بود که امروز فقط کلاسای طبقه اول برقرار بود شلوارو شرتشو دراورد و اومد جلوم بغلم کردو خوابوندم رو میز کیرشو مالید به کسم و اروم فشارش داد تو شروع کرد به تلنبه زدن منتهی چون رو میز بودم میز هی جلو عقب میشد و صداش رو مخم بود با این حال هیچی نگفتم و گذاشتم کارشو بکنه یهو جو گیر شدو دستشو از زیر انداخت دور شونه هام و خواست بغلم کنه که تو پوزیشن وایساده بکنتم وقتی همونجوری که خوابیده بودم بغلم کرد ی قدم از میز فاصله گرفت که تعادلشو از دست داد و خودش با زانو خورد زمین و منه بدبختم باز با کونم افتادم زمین آیییی وای ددم یانده اصن نمیدونم معنیش چی هس ای سگ تو روح بی صاحاب هارت کنم شایان وای کونم ببخشید خیلی دردت گرف اشکال نداره برم گردوند به حالت سگی و از پشت کرد تو کسم 5 دیقه ای تلنبه زد که فک کنم داشت ارضا میشد چون جو گیر شدو مقنعه پر از خاکمو از رو میز برداشت و گرفت جلوی بینیم و به زور چپوندش تو حلقم بخاطر خاکاش 6 تا عطسه جانانه پشت سر هم زدم این بین شایان مشغول تلنبه زدن بود مرسی توجه باز داشت اوج میگرفت که از پشت گردنمو گرفت و سرمو خم کرد یکم که گذشت حس کردم چیزی داره جلوی چشمام وول میخوره نگاه کردم دیدم ی سوسک گندس با جیغی که سعی میکردم زیاد بلند نباشه گفتم شایااااااانننننننن سوسسسسسسسک ولی اصلا توجه نکرد و مشغوله کارش بود سره منم همونجوری نگه داشته بود سوسکه نزدیک تر شد که با صدای بلند تری گفتم شاااااشوووووودمیگم سووووووسسسسک واسا داره میاد به درک که داره میاد این سوسکه ام داره میاد تو حلق من فوتش کن هااااان فوتش کن عقب با فوت هولش دادم عقب ولی باز اومد جلو هی من فوت میکردم هی می اومد جلو تا بالاخره آبش داشت میومد سوسکه نهااااا شایان آبش داشت میومد برم گردوند و گفت بخورش کیرشو گرفت جلوی صورتم منم دهنمو باز کردم اما آبش از بالای سرم پاشید به پشت سرم و کمیش ریخت رو موهام جونم نشونه گیری بعد از اینکه لباس پوشیدیم از هم خداحافظی کردیمو رفتیم خونمون دیگه البته قبلش 100 بار با کتونیم زدم رو سوسکه بخاطر اینکه ازش لجم گرفته بود اخرشم شایان به زور جدام کرد این داستان واقعی نبود نوشته
0 views
Date: July 29, 2019