سلام من سعيد هستم اول بگم انشام خوب نيست و به بزرگواري خودتون ببخشيد سعيد هستم الان 31 سالمه و ماجرا برميگرده به سال 85 برعكس خيلي از اونايي كه خاطراتشون رو مينويسن خوشگل نيستم و چاق هستم اون سال من مجرد بودم و آژانس كار ميكردم خانواده مذهبي دارم كه به محرم و نامحرم خيلي حساسن واسه همين تا دبيرستان كير وكس و سكس و رو نميدونستم چيه بگذريم تو آژانس چند باري شده بود كه وقتي مسافرم يه دختر يا يه خانم بود يه جورايي بهم آمار داده بودن اما حقيقتا ترسو هستم و از ترس فهميدن خونواده يا بچه هاي آژانس يا دستگيري توسط مامورا تخم اين رو نداشتم كه باكسي كاري داشته باشم گذشت و گذشت تا يه روز از سرويس كه برميگشتم يه خانمي رو دربست سوار كردم خيلي خوشگل وخاص نبود اما نميدونم چرا همش از آينه نگام بهش بود اول بهم گفت پخش ماشين خرابه گفتم نه و روشنش كردم يه كم كه گذشت اسمم رو پرسيد و گفت اسمش مريمه شروع كرد به صحبت درباره خودش كه 2 ساله طلاق گرفته و الان تو يه خونه اجاره اي زندگي ميكنه و يه دختر به اسم عسل داره كه 3 سالشه وقتي رسيديم مقصد ازم شماره خواست تا وقتي ماشين ميخواد بهم زنگ بزنه چند باري زنگ زد و رفتم رسوندمش تا يه بار پيشنهاد دوستي داد قبول نكردم و گفتم حرامه البته ميترسيدم اونم گفت صيغه ميخونيم بالاخره قبول كردم و رابطمون جدي تر شد چند بار 3تايي با عسل رفتيم بيرون و غذا خورديم حدود 1 ماه گذشت كه شام دعوتم كرد خونشون لباس تميز پوشيدم و با هزار ترفند سر مامانم گول ماليدم چون بابام تو بچگيم مرد مامانم خيلي مراقبمون بود و رفتم خونه مريم تقريبا اون اون سرشهر بود و من اين سر زنگ زدم درب رو باز كرد ومنم رفتم تو كلي آرايش كرده بود و لباس باز قشنگي هم پوشيده بود شربت آورد خورديم بعد عسل رو خوابوند و گفت بريم اتاق تو اتاق شروع كرد به لب گيري و لب خوري مات مونده بودم وقتي باورش شد بار اولمه گفت هركار ميگم بكن منم لباشو ميخوردم زبون تودهن هم ميچرخونديم چند دقيقه اين كارمون بود ومن كه لحظه به لحظه شهوتم بالاتر ميرفت منتظر بودم كه بكنمش لباسامو درآورد و منم لباساشو درآوردم گفت سينه هامو بخور منم مشغول شدم با اينكه بلد نبودم چند دقيقه اي خوردم تا اون رفت پايين و شروع به ساك زدن كرد وااااي چه حالي ميداد همچين ميخورد كه انگار رو ابرا بودم دقيقه بعد گفت بايد تو بخوري خوشم نيومد اما به اجبار هركاري گفت كردم ليس ميزدم زبون ميكردم تو كسش چوچولشو ميمكيدم خوابيد رو تخت گفت بكن توش كس گرمش حسابي داغم كرد تلمبه ميزدم اونم آخ و اوخ ميكرد وقتي آبم اومد ريختم رو شكمش يه بار ديگه كردمو رفتيم حمام و من رفتم خونه دفعه بعد كه رفتم خونش دوتا آبجياش اونجا بودن جلوي اونا رفتيم اتاق و شروع كرديم اين بار من تجربه بيشتري داشتم شروع كردم لب گيري و بعد خوابوندمش رو تخت كيرمو فرو كردم تو كسش وتلمبه زدم اينبار بيشتر و بلندتر ناله ميكرد و وقتي ميگفتم زشته ميگفت چه زشتي داره شوهرم داره ميكنه و ميخنديد چند ماهي اين رابطه ادامه داشت و بيشتر باهم بوديم طوري شده بود كه عسل به من ميگفت بابا و هرروز بيشتر وابستم ميشد مريمم چندبار گفت مامانم فهميده وميخواد ببينتت اما من طفره ميرفتم يه روز كه رفتم خونش مامانش و خالشم بودن واسه آشنايي هركار كرد ديگه تو اتاق نرفتم وخجالت كشيدم درست يه هفته بعد تو خيابون قرار گذاشتيم وقتي سوارش كردم گفت بابا و داداشام خبردار شدن و ميگن بايد عقد دایم بكنيد ريدم به خودم سركوچشون كه رسيديم مريم گفت همه تو خونمون هستن و منتظرن تا بريم كه قرارو مدار عروسي بذاريم تودلم به خودم فحش ميدادم كه چرا اينقدر خرم و از خدا خواستم كمكم كنه بهش گفتم اينطور زشته بريم گل وشيريني بخريم بيايم از من اصرار واز اون انكار باور كنيد داشت گريم ميگرفت بالاخره راضيش كردم جلو گل فروشي به بهانه اينكه اون سليقش بهتره بهش پول دادم و گفتم تا تو گل بخري منم شيريني ميخرم ميام پارو گذاشتم رو گاز و الفرار خدايي شد كه جز اون شماره تلفن و آدرس آژانس هيچي ازم نداشت خط كه ايرانسل بود و اگه يادتون باشه اون زمان ايرانسل بي پدر و مادر بود همون موقع سيمكارتو شكستم رفتم آژانس قضيه رو به مدير آژانس گفتم خدا پدر و مادرشو بيامرزه گفت اگه كسي بيا سراغت كه بعدا فهميدم رفته ميگم آدرسي ازش ندارم منم 4سال رفتم تهران واسه كار پيش پسر خالم كه ميوه فروشي داشت الآن با اينكه چند سال گذشته ولي هنوز ميترسم يه وقت تو خيابون ببينتم اگه خاطرم سكسي نبود و خسته شديد ببخشيد وخواهش ميكنم فحش نديد نوشته
0 views
Date: July 30, 2024