نفرتی که عشق شد

0 views
0%

سلام به همه دوستان خوبم در شهوانی من هاوش هستم داستان قبلیم دیوث تمام عیار بود اول از همه شما تشکر میکنم بابت نظرات و وقتی که گذاشتید دوم اینکه من شاید خیلی باز تر منظورم رو نرسوندم و بعضی ها سو برداشت کردند بنظرم کسانی که خیانت و محارم و تجاوز رو عرف میدونند و بقیه رو با سبکی که پیش گرفتند اون هم در این اجتماع کوچیک که محوریت بر اساس سکس هست دارند ترقیب میکنند تا روی دیگران هم این اثر منفی رو داشته باشند انسانهای سالمی نیستند و ذهنیت مریضی دارند نه تمام عزیزانی که در سایت شهوانی حضور دارند و داستان روابط سکسی خودشون رو مینویسند اگر از بنده کسی دلخور شده بود رسما عذر میخوام بریم سراغ داستان نوشته های من یک طوری بهم پیوسته هستند اگر برای شما گنگ بنظر میاد دعوت میکنم داستان قبلی رو هم از نظر بگذرونید بعد از اومدن راضیه به دفترم و گفتن واقعیاتی که برام تا حدودی مشخص بود ولی خب به اون حد دقیق و ریز نمیدونستم باعث شد که حس نفرت در من زنده بشه یک جورایی بزنین روی آتیش من ریخت و در آخر هم که خواست بره در کمال وقاحت بهم گفت که بیا بهم سر بزن وقتی که رفت تمام دفتر رو بهم ریختم و اصلا کنترلی روی رفتارم نداشتم تا اینکه سر دبیرمون اومد کلی باهم صحبت کردیم و من رو با حرفهاش آروم کرد و بهم گفت 10 روزی رو بهت مرخصی میدم که بری مسافرت و با خودت خلوت کنی و ریکاوری کرده و سرحال برگردی 2 روزی از این 10 روز رو تو خونه موندم و هر لحظه که چشمام رو میبستم راضیه و حرکت هاش تو ذهنم تداعی میکردند دلم میخواست یه جورایی تلافی کنم حالا که خودش ازم دعوت کرده بود به خونش برم چرا بی خیال بشم و قید کردن کسی به اون خوبی رو بزنم گوشی رو برداشتم بهش پیام دادم که بیداری مهمون ناخونده نمیخوای دیدم سریع پیام داد که شما هر وقت بیای قدمت روی چشم من جا داره خلاصه بعد تعارفاتی که بین ما رد و بدل شد قرار گذاشتم باهاش که برم پیشش به خودم رسیدم حسابی و رفتم به دفتر آژانس هواپیمایی برای خرید بلیط ترکیه و رزرو هتل و بعد از انجام کارم مسیرم رو به سمت خونه راضیه کج کردم توی راه 2 حس شهوت و انتقام جویی تو ذهنم باهم درگیر بودن از طرفی بخاطر نزدیک 2 سالی که با زهره بودم دست به کسی نزدم و بهش خیانت نکردم و حس نیاز به سکس درست شبیه یک آتشفشان درونم فوران میکرد و از طرف دیگه خیلی دلم میخواست بخشی از رفتارش رو سر خودش بیارم و تلافی کنم تو همین فکرا بودم که دیدم رسیدم جلوی خونه راضیه زنگ زدم و درب رو زد و وقتی رسیدم جلوی واحد و از دیدن دختری که جلوم وایستاده بود تعجب کردم خیلی به خودش رسیده بود هیکل خوش فرمی داشت و لباس جذب و سکسی پوشیده بود و با موهای شنیون کرده و نسکافه ای حسابی آماده پذیرایی از من بود از راضیه بیشتر براتون بگم زنی 28 ساله بود که تو سن 18 سالگی با سعید ازدواج کرده بود و با توجه به اتفاقاتی که تو زندگیش افتاده بود تصمیم گرفته بود که برای کمتر عذاب کشیدن خودش تن به تصمیمات شوهرش بده و همه رقمه سکس رو تجربه کنه و به مرور براش حکم لذت و تفریح رو پیدا کرده بود قد کوتاهی داشت حدود میشد و چشم های عسلی و پوست سفیدش و پر بودن اندامش چهره و هیکل دلپذیری رو براش رقم زده بود با لبخند و روی باز از من استقبال کرد و دستم رو گرفت و رفتیم داخل بعد از پذیرایی مفصل اومد روبروم نشست و با ژست مظلومانه ای که گرفته بود اومد بحث رو به سمت گذشته ببره که من مانع حرفش شدم و گفتم اگر قراره شبمون خراب بشه بگو من همین الان پاشم برم نیم خیز که شدم که بلند بشم اومد سمتم و بدنش رو جلوی من قرار داد و گفت اصلا غلط کردم باشه تو رو خدا نرو بمون که من اگه حالم از تو بدتر نباشه بهتر نیست میخواستم تو اوج شهوت ولش کنم و برگردم و هرچی تو دلمه و مربوط و نا مربوط بهش بگم ولی دیدم که اصلا انصاف نیست و من هم اونقدرها هم هنوز غرق کثافت نشدم با دو دست بازوهاش رو محکم گرفتم و به سمت خودم کشیدمش سرم رو بهش نزدیک کردم گفتم نترس عروسک خانم تازه اومدم قصد رفتن ندارم بغلش گرفتم و یه بوس روی پیشونیش گذاشتم تا کمی احساس امنیت و آرامش کنه بعد از چند لحظه سرپا ایستادن کنارم نشست و برگشتم بهش گفتم من با خیلی ها خوابیدم ولی با هیچ کسی بیشتر از 1 بار نبوده من معشوقه نداشتم و دنبال یک رابطه احساسی برای سکس نبودم الان با این شرایط و وضعیتی که تو داری بهم بگو چه تصمیمی باید بگیرم اینکه اومدم اینجا بخاطر اینه که بدونی بخشیدمت نمیخوام از چاله به چاله دیگه ای بیفتیم همینطور که داشتم باهاش حرف میزدم با سر انگشتم گونه هاش رو نوازش میکردم و با لبخندی روی لب بهش داشتم منظورم رو میفهموندم بهش برگشت گفت که تو گزینه ای هم مگه برای من گذاشتی که حالا بهت بگم چی میخوام فقط همین رو میتونم بگم که دلم نمیخواد به بعدش فکر کنم نوازش ها و آغوش تو تنها مسکن حال الان منه دستش رو دور گردنم حلقه کرد و لبهاش رو نزدیک لبهام آورد و هرم نفس هاش توی صورتم بود پیشونیش رو چسبونده بود به پیشونی من و تو نگاهم چشمهاش رو دوخته بود و بهم گفت هیچ وقت احساس سرشکستگی نکن دختری که تکلیفش با دلش مشخص نیست و نمیدونه به کی دل باید ببنده هر بلایی سرش بیاد حقشه بهش گفتم مهم نیست برام گذشته برنمیگرده من باید بیشتر مراقب می بودم ولی خب کنترل زهره تو شرکت و بیرون رفتن هاشون با سعید رو تو تایم کاری دست من نبود بگذریم الان رو دریاب که من از داغی آمپر چسبوندم و 2 ساله که با کسی سکس نکردم بخاطر اون هرزه خانم لبهاش رو گذاشت روی لبام و حسابی عمیق و آروم و طولانی بوسید کتم رو درآوردم و دکمه های پیراهنم رو باز کردم تا کمی راحت تر باشم با دستام دستش رو گرفتم تو دستم و با سر انگشت خیلی نرم شروع به نوازش بازوهاش کردم و دستم رو بردم سر شونه هاش و لباس یقه قایقیی که تنش بود رو کشیدم تا سر شونه های لختش بیاد بیرون و با بوسیدن و لیسیدن همزمان شروع کردم به تحریک کردنش و نرم به سمت گردن و لاله گوشش حرکت کردم و با دستم سینه ش رو مشت کردم و از روی لباس میمالیدم موج موهای پریشونش رو روی صورتم رها کرد و عطر بدن و موهاش رو نفس میکشیدم صورتم رو به صورتش چسبوندم و با حرکت بینی روی پوستش نوازشش میکردم لبهاش رو بین لبهام محکم گرفتم و شروع به خوردن کردم و بعد از چند لحظه حرکت لبهامون روی لبهای هم و بوسه های عمیق و مکیدن زبون ها هر لحظه بیشتر از قبل تحریک میشدیم کمکش کردم لباس جذب و تنگش رو در آورد و من هم لباسم رو کامل در آوردم و هر دو نیم تنه بالا لخت بودیم و همزمان با لب بازیمون لذت لمس بدن رو هم داشتیم تمام پوست تنم زیر حرکت انگشت های راضیه قرار گرفته بود و من هم بیکار نموندم و شروع کردم به نوازش و مالش نوک سینه هاش که هر از گاهی هم یک بشگون ریز ازش میگرفتم و حرکت سفت شدن نوک سینه هاش رو حسابی حس میکردم رفتیم تو اتاق خوابش و روی تخت انداختمش و نیم خیز شدم سمتش و شلوارش رو کاملا درآوردم و یک لامبادای صورتی رنگ فقط پاش مونده بود از زیر شکمش شروع کردم به لیسیدن تنش و تحریک کردن بدنش با زبونم و عین مار همینطور خیز میکردم از پایین به سمت بالا و سینه هاش میامدم سینه های نسبتا سفت و درشتی داشت جفت سینه ها رو تو مشتم گرفتم و محکم بهم چسبوندم و سرم رو گذاشتم روشون و عمدا گرمی نفس هام رو روی سینه هاش میدادم تا سر حد توان بتونم تحریکش کنم شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش و بین دندون ها نگهشون داشتم و رقص زبونم بود که حسابی داشت روی سینه هاش بازی میکرد زبونم رو دادم پایین و درست مثل حالتی که زن ها ساک میزنند فضای ازاد تری تو دهنم ایجاد بشه و تا جایی که ممکن بود سینه هاش رو تو دهنم گرفتم و لبهام رو دورش تنگ کردم و حسابی براش سینه هاش رو خوردم و سرم رو به عقب میکشیدم تا لیز خوردن سینه ش رو به خوبی حس میکردم و هر دو حسابی لذت می بردیم اروم اروم سینه ش از دهنم داشت سر میخورد بیرون که لبهام مثل یه گیره محکم نوک سینه ش رو گرفت و حرکت لب و زبون تواما حسابی آتیش شهوت رو هر لحظه بیشتر میکرد شیطنتم حسابی گل انداخته بود و آدمی هستم که سکس شلوغ رو دوست داره و حسابی طرفم رو به جیغ و داد تشویق میکنم و وقتی میبینم خیلی مقاومت میکنه با گرفتن گاز های ریز ازش وادارش میکنم که فضا رو شلوغ کنه همین بلا رو هم سر راضیه آوردم و دیگه شروع کردم به گاز گرفتن ازش لامبادایی که پوشیده بود رو هم خودش خارج کرد رفتم بین پاهاش زانو زدم جلوی تخت و پاهاش رو روی گردنم گذاشتم از پشت زانو به سمت کشاله باسنش شروع کردم به لیسیدن و خوردنش و با حرکت سریع و عمودی لبهام و خیسی ایجاد شده روی پوستش حسابی رون هاش رو براش خوردم دیگه از ساق پا رد شدم و به سفید رونش که رسیدم سرم کاملا روبروی کسش بود گوشت لطیف و منعطفش حسابی لذت خوردنش رو چند برابر میکرد برام بین لبهام میگرفتم و با زبون حسابی میخوردمش و چند بار دیگه هم گازش گرفتم و قبل از اینکه برم سمت کسش و خدمتش برسم پاهاش رو بهم چسبوندم و صاف به سمت بالا گرفتم و چند تا سیلی پشت هم بهش زدم سرخی خون زیر پوست سفیدش و شنیدن جیغ و دادش و حرفهای تحریک آمیزش حسابی من رو ترقیب به یک رابطه تند و خشن میکرد وقتی که داشتم سیلی میزدم بهش میگفت جوووووون کثافت بردت رو بزن شلاقش بزن حسابی میخواد بهت کس بده تنگه بزن شلش کن بزن لامصب گشاد بشه افتادم به جون کسش یه لیس سراسری بهش زدم و با حرکت زبونم چوچول تحریک شدش رو پیدا کردم و دهنم رو گذاشتم روش و حسابی تا نفس داشتم میک میزدم براش و راضیه هم که غرق در لذت بود با چنگ زدن موهام و آه و ناله های بلندش و حرفهاش ازم میخواست که واینستم و همینطوری ادامه بدم لعنتی بخورش اووووم مرددددممممم کشتی منو کس مامانی رو بخور پسرم حین حرف زدنش یک لحظه دندون هام رو بهم نزدیک کردم و لبم رو ول کردم و این بار تیزی دندون هام بود که داشت چوچولش رو فشار میداد و یه بوس و گاز سریع باعث شد که خودشو جمع کنه و بیاد بالا بشینه و رد ناخن هاش روی پوست سینه م تنها چیزی بود که حس کردم ناکس خیلی فرز و سریع بود من رو چنگ گرفت و لبه تخت بودم و تقریبا نیمی از پاهام بیرون بودن نیم خیز اومد سمتم و هل داد افتادم روی سرامیک های کف که حسابی روشن بودن اسپلیت باعث شده بود سرد باشن داغی پوست تنم و سردی سرامیک ها حس متناقض و دوست داشتنتیی بود از همون بالای تخت خودش رو انداخت تو بغلم و من دیگه بدنم رو تسلیمش کرده بودم و مثل یه ماده شیر روی تنم نشسته بود و آروم میزد تو صورتم و میگفت آشغال کسمو گاز میگیری بزار وقتی کیرت رو از ته با دندونام کندم میفهمی دنیا دست کیه با یه دست لپم رو محکم گرفت و فشار داد و لبهام به سمت بیرون متمایل که شدن یه گاز محکم ازم گرفت فرو رفتن دندونش توی لبم رو حس کردم که حسابی خراشیده بود وقتی که فهمید چقدر بد گازم گرفته حسابی نازم کرد و قربون صدقم رفت و دیگه تا آخر سکس جرات نکرد گاز بگیره ولی تا جا داشت پوست تنم از دستش سالم نموند و چنگ گرفت منو روی شکمم نشسته بود و خم شد نوک سینه هام رو برام لیسید و موهای سینم تو چنگش بود و آروم میکشید و نگاه زیر زیرکی که برق شیطنت ازش می بارید تحویلم میداد شورتم رو درآورد و خم شد کیرم که حسابی شق شده بود رو دستش گرفت کیری که نه کلفته نه بیشتر از 15 سانت ولی خب آدم باید از هرچی که داره حسابی استفاده کنه حرکت عمودی لبهاش روی بدنه کیرم و تند و تند تر شدن سرعتش لذت بخش بود بعد از یکی دو دقیقه خوردن سر کیرم رو محکم گرفت بین دستهاش و هرچی خون تو کیرم بود سر کیرم جمع شد لباش رو گذاشت روش و حسابی برام سرش رو میک میزد بهم میگفت میخوام روحت رو از سر کیرت بکشم بیرون دیگه داشتم منفجر میشدم و نمیتونستم تحمل کنم ضربه مهلکش بهم فرو کردن نوک زبونش روی سوراخ کیرم بود که داشت سعی میکرد به هر نحوی شده یکم بکندش توش بهش گفتم میخوای کست بمونه تو خماری ها تا این رو گفتم سرش رو آورد بالا و گفت چی گفتم اگه یه لیس دیگه بزنی تمام آب تو بدنم تو دهنت خالی میشه و دیگه اون کس تنگت نمیتونه تمام کیرم رو بخوره دراز کشید روی من و لبهامون دوباره چفت هم شد پشت کمرم حسابی یخ کرده بود بعد از کمی لب بازی با یه چرخش سریع به پهلوم جابجاش کردم و با قلاب کردن پام دور پاش کم کم اومدم روش و خودمو بهش تحمیل کردم حالا راضیه بود که سرمای کف رفته بود تو تنش و سعی داشت بلندم کنه از روی خودش با ستون کردن دستهام کنارش و انداختن وزنم روش قدرت حرکتش رو کم کردم و وقتی کیرم درست وسط لاپاش سر خورد و روی کسش لغزید دیگه سرما رو انگار فراموش کرد پاهاش رو باز کرد ازهم و سر کیرم رو گرفت و کمکم کرد و فرستاد توش حسابی خیس کرده بود و داغ و مرطوب بود کسش با یک فشار تقریبا بیش از نیمی از کیرم یکجا رفت تو و یه آههه بلند کشید گفت جوووون کیرت رو قربون از کسم هیچی نزار بمونه اگه قراره دیگه باهم سکس نکنیم تا حد انهدامش کسم رو بگا جر بده لامصب محکم بکنننن با این حرفهاش تو فضا بودم خیلی خوب تحریک شده بودیم هر دو شروع تلمبه زدن هام محکم و عمیق بود و با ضرب کیرم تا حد ممکن تو حالتی که بودیم تو کسش میرفت هر بار عقب جلو که میشد ضربه بعدی محکم تر بود صدای برخورد رون هامون اتاق رو پر کرده بود و آه های بلند و نفس های بریده بریده راضیه و چنگ هاش روی کمرم یکی از سکس های خوب زندگیم رو برام ساخته بود تغییر پوزیشن دادیم ازش خواستم بروی شکم لبه تخت بخوابه و پاهاش رو تا حد ممکن که بدنش اجازه میده به صورت 180 درجه از تنش دور کنه حالت پروانه ای به همین شکل خوابید و کیرم رو حالا با یک زاویه مناسب میتونستم بکنم تا ته تو کسش و این پوزیشن کس رو در کشیده و تنگ ترین حالت ممکن قرار میده و تند تند تلمبه زدن و فشار یکدفعه ای تا انتها تو کس مزه دیگه ای داره شروع کردم به تلمبه زدن حسابی و تند داشتم کسش رو میکردم هر وقت هم حس میکردم نزدیک اومدن آبمه آروم کیرم رو درمیاوردم با فشار کوچیک به تخم هام و سر کیرم اومدن آبم رو به تاخیر مینداختم صدای ناله هاش دیگه مدام و بلند شده بود و بهم گفت که داره برای بار دوم ارضا میشه و ازم خواست که محکم و عمیق بکنمش و از سرعت کم کنم و من هم طبق خواسته ش ریتم رو ادامه دادم کمتر از یک دقیقه که گذشت لرزشی تمام رون هاش رو گرفت و با یه جیغ بلند آبش اومد و حرارت و لزجی کسش رو بیشتر از قبل کرد برام دیگه حسابی خسته شده بود و از بی صدا و نرم خوابیدنش روی تخت مشخص بود که دیگه رمقی تو وجودش نمونده هفت هشت دقیقه ای بود که روی کار بودیم ولی هر دو نهایت توان مون رو گذاشته بودیم نمیخواستم که بازم با مکس اومدن آبم رو تاخیر بندازم برای همین خیلی آروم کیرم رو از کسش کشیدم بیرون و لمبر های باسنش رو از هم کشیدم و کیر خیسم رو گذاشتم روی سوراخش تا راضیه بیاد بفهمه چی به چیه و به خودش تکون بده کیرم وارد سوراخش شده بود و خودم رو انداختم روش و با زیاد کردن فشار به کمرم کیرم رو کمی بیشتر فرو کردم داخلش و همین تنگی سوراخش و فشاری که خودم وارد میکردم باعث شد که من هم ارضا بشم و تا سر حد ممکن آبم بیاد انقدری کمرم پر بود و سکس لذت بخش بود برام که نمیدونم چقدر آب از کیرم خالی شد تو سوراخ نازنینش ولی تا نزدیک یک دقیقه فقط قطره قطره مونده رو با فشار کیرم حس میکردم که داره پس میزنه و وقتی هم که کامل آبم خالی شد بازم از روش بلند نشدم و روش همونطوری خوابیدم و شروع کردم به خوردن گردنش و تشکر ازش و گذاشتم آروم آروم پسرم خودش بخوابه و جمع بشه و بیاد بیرون وقتی از روش بلند شدم یکم که خودش رو جمع کرد و به سمت پایین باسنش رو خم کرد ته مونده آبم تا دور سوراخش قشنگ مشخص بود بعد از اینکه خودمون رو جمع و جور کردیم لباس پوشیدم و ازش خواستم حاضر بشه باهم بریم بیرون یکم گشت بزنیم و هوایی تازه کنیم و بعد هم شام رو بریم درکه عصر و شب خوبی رو کنار هم داشتیم رسوندمش خونه و بهش گفتم که من 6 روزی ایران نیستم و دارم برای عوض کردن حال و هوام میرم ترکیه تو این حد فاصل تصمیم میگیرم که با تو بودن ارزش زیر پا گذاشتن یکی از خط قرمزهای زندگیم رو داره یا نه و وقتی برگشتم در هر حالت بهت زنگ میزنم و جوابم رو میگم از هم خداحافظی کردیم و من هم برگشتم خونه و وسایل سفرم رو جمع کردم و حتی بعد از رسیدن به ترکیه هم فکر راضیه از سرم بیرون نمیرفت و بجز یک سکس خوب با یه دختر مصری تو مارماریس که بخاطر منتهی علیه بودن این شهر بندری به سمت شمال آفریقا و قبرس تنوع نژادی زیادی رو میتونید ببینید به جرات میتونم بگم از سفرم چیزی نفهمیدم و لذت بخش نبود تا وقتی تصمیم قطعیم رو گرفتم و برگشتم ایران بهش زنگ زدم یکم قصد اذیت کردن و سر به سر گذاشتنش رو داشتم خیلی خشک و جدی همون حرفهای اون روز رو بهش زدم و ازش عذر خواهی کردم فقط میدونم وقتی که گوشی رو بی خداحافظی قطع کرد میخواست که صدای گریه هاش رو نشنوم ولی من بهش زنگ نزدم دوباره و صاف رفتم دم یک گل فروشی و یک دسته گل براش خریدم و رسیدم جلوی در به موبایلش زنگ زدم بر نداشت دوباره گرفتم زنگ دوم رجکت کرد پنجره اتاقش باز بود و صدای زنگ خوردن گوشیش رو میشنیدم یک شاخه گل رز از دسته گل جدا کردم و از لای پنجره اتاقش که در طبقه دوم قرار داشت و با هزار بار پریدن بالاخره گل رو انداختم داخل ماشین رو خارج از دیدش پارک کرده بودم رفتم زیر بالکن و سمت ورودی ساختمون که من رو نبینه از دیدن گل تعجب کرد و حس کنجکاویش رو تحریک کرده بودم میدونست که کار هیچ کس جز من نمیتونه باشه ولی نه من رو میدید و نه از ماشینم خبری بود و حالا من بودم که گوشیم رو جواب نمیدادم بالاخره مجبور شد اومد برای سرک کشیدن پایین که با پریدن جلوش و استقبال گرم من حسابی ذوق زده شد و بهش گفتم خیلی تابلو بود که رفتی گریه کنی جوجه من و گفت اره جات خالی کلی هم فحشت دادم و یه وشگون محکم هم از بازوم گرفت و رفتیم بالا کمی نشستم و ازش خواستم حاضر بشه و باهم بریم بیرون نزدیک 5 ماه شد که باهم بودیم بجز دو بار سکسی که اون اوایل باهم داشتیم صیغه 3 ماهه میخوندیم و دوره دوم صیغه و ماه آخرش بود که افراطیون دولت وقت در چند روزنامه از جمله روزنامه ما رو با القاب مختلفی از برچسب ها بست و نزدیک 7 ماه تا حکم نهایی دادگاه در ناکجا آبادی که شبیه خوک دونی بود زندانی شدم و پس از صدور کیفر خواست و رای نهایی که منجر به لقو هرگونه فعالیت فرهنگی و نشر و خبری من به صورت دائم بود که ممنوع خروجی از کشور رو هم به مدت 2 سال در بر داشت به صورت مشروط آزاد شدم و وقتی هم که اومدم بیرون سراغ راضیه رفتم ولی از تهران رفته بود و شماره خط همراهش هم واگذار شده بود دیگه این زن رو ندیدم و زندگیم وارد فاز جدیدی از بحران شده بود بحرانی بجز افسردگی روحی و فضای بازداشتگاه کسی که کارش رو عاشقانه دوست داشت و میتونست خودش رو با کارش مشغول کنه و با کمک زمان خیلی چیزها رو فراموش کنه این عشق رو هم نداشت شده بودم یک آدم منزوی افسرده که روزی 16 تا قرص اعصاب میخورد و تا خودکشی هم پیش رفت ولی زندگی خیلی سمج تر از این حرفها بود که اجازه خلاصی بهم بده و من رو نگهداشت تا خوشی رو ذره ذره به خوردم بده و تلخی رو مثل کوه روی سرم آوار کنه یک نکته قوانین خروج به کشورهای همسایه میگه اگر کمتر از 6 ماه مهر خروجی در پاسپورت شما به مقصد کشور مذکور باشه و بیش از 3 بار دریافت ویزا کرده باشید صدور ویزای جدید در فاصله کوتاه 48 ساعته صورت میگیره این رو برای آگاهی دوستان ریز بین و نکته سنج گفتم که در جریان باشند اگر ویزای شینگن دریافت کنید و قصد عزیمت به کشور ثالثی رو داشته باشید بدون دریافت ویزا میتونید از کشور حوزه ویزای شینگن به کشور دیگه ای برید و مجوز ورود شما به صورت توریستی و 10 روزه در فرودگاه صادر میشه مرسی که تحمل کردید و وقت گذاشتید امیدوارم از این داستان اروتیک لذت برده باشید منتظر فید بک های شما هستم تا در کوتاه ترین زمان ممکنه برای شما ادامه داستان زندگیم رو بنویسم نوشته

Date: March 15, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *