خاطره ايي كه ميخوام تعريف كنم مربوط ميشه به سالها قبل وقتي كه 25 سالم بود و شغل ثابتی هم نداشتم تا اينكه به شغل نقاشي ساختمان روي آوردم نزديك عيد سال 83 بود كه شخصي بنام اکبر از طريق كارت ويزيت هايي كه پخش كرده بودم تماس گرفت تا جهت رنگ آميزي جزئي ديوار منزلشون كه بخاطر حرارت بخاري خراب شده بود مراجعه كنم يه خونه دو طبقه بود كه اکبر با زن و دوفرزندش پسر 7 ساله و دختر 4 ساله طبقه بالا زندگی میکردند و طبقه پايين هم که بعدا فهميدم خواهر زن مطلقه اکبر تنها زندگي ميكرد برای تعمیر رنگ نیاز بود دیوار پشت بخاری حدود نیم متر گچ کشی بشه و یکی دو روز بعد از خشک شدن رنگ بشه یعنی 2 ساعت کار در دو روز مختلف بيشتر كار نداشت ولي اکبر از همان شروع كار مرتب اصرار ميكرد كه كار را ادامه بدهم و شب هم منزلشون بمونم من علي هستم اهل اصفهان قدم 190 سانت و در زمان این خاطره وزنم حدود 85 كيلو بود از خودم زياد تعريف نميكنم کیرم 17 سانت و قطر معمولي داره اکثر زن ها که باهاشون سکس داشته ام میگویند که قبل از سکس دلهره مواجهه با کیر زیاد از حد بزرگی را داشته اند ولی در حین سکس بخاطر اندازه مناسب آن لذت زیادی برده اند همیشه وقتی تو خیابان یا مکانهای عمومی هستم نگاه خیره همراه با خواهش زنان اطرافم را بخوبی متوجه میشوم و این باعث قدرت انتخاب هیجان انگیزی شده ولی تا بحال سکس با محارم نداشتم سرتان را درد نياورم بريم سر ادامه مطلب به اکبر گفتم كه با ماندن در شب كار پيشرفت نميكنه و ادامه اون نياز به گذشت زمان دارد تا تعمیر اولیه دیوار خشك شود و رنگ را فردا ميزنم اين شد كه اکبر به حجم كار اضافه كرد و قرار شد كمد و كابينت های آشپزخانه را هم رنگ كنم ولي شرطش اين بود كه بايد آن شب را در منزل آنها بمانم عاطفه زن اکبر هم اومد و با عشوه و حركات تحريك كننده اصرار به ماندنم كرد زني 28 ساله قد بلند و لاغر اندام با چهره ايي معمولی که چادر رنگی نازک سرش کرده بود و تیشرت قرمز و شلوار استرچ پوشیده بود و تمام بدنش از زیر چادر نمایان بود کونش برجسته نبود ولی پستانهاش از زیر لباس خود نمایی میکرد هيچ حسي هم بهش نداشتم و فقط به چشم صاحب کار بهش نگاه میکردم حدود ساعت 9 شب عاطفه توي اتاق خوابي كه نياز به رنگ و نقاشي نداشت روی زمین تشک انداخت و با دامن کوتاه و همان تیشرت قرمز رنگ بدون روسری همراه با بچه ها خوابيد ولي در اتاق رو نيمه باز گذاشت طوري كه حين كار ميتوانستم توي اتاق را ديد بزنم من هم حواسم به داخل اتاق بود و يه حسي بهم ميگفت كه عاطفه سعي ميكند نظر مرا به خودش جلب كند با اينكه ظاهرا خوابيده بود ولي به دید زدنهای من واكنش نشون ميداد مثلا چشماش رو باز ميكرد و لبخند ميزد یا با غلطيدن اندامش رو نمايش ميداد ساعت 11 شب بود که از كار دست كشيدم اکبر شام و چايي را آورد و شروع كرد به صحبت كردن و کم کم حرف را به مسائل سكسي رسوند میگفت يكبار منزل دوستش حين پاسور بازي شرط بندي كرده كه هر كي باخت با زن ديگري سکس كنه كه دوستش باخته و همان شب زن رفيقش را جلوی او كرده من كه تعجب كرده بودم گفتم باور نميكنم اکبر گفت يه درخواستي دارم و اصرارهاي اينكه امشب اينجا بماني هم به اون مربوط ميشه گفتم تا چه درخواستي باشد گفت خواهرزنم مطلقه هست و طبقه پایین خونه زندگی میکنه مدتیه که تو فکرم باهاش سکس کنم ولی براي اينكار نياز دارم كه از زنم آتو بگيرم گفتم خب به من چه اکبر گفت امشب بعد از اينكه من خوابيدم تو لخت شو بيا كنار زنم و مثلا من بيدار میشم به زنم شاکی میشم که تقصیر تو بوده و به هدفم ميرسم نگران هیچی هم نباش حمید برای هر چه بیشتر تحریک کردن من یه فیلم سوپر گذاشت و رفت توی اتاق کنار بچه ها خوابید طوری که بچه ها بین زن و شوهر بودند و مدام با دست اشاره میکرد که بیا چه سناریو مزخرفی باورم نمیشد راست بگه حس و حال مسخره ایی داشتم از یه طرف درجه شهوتم زد بالا حس گایدن یا حتی مالوندن یه زن جلوی شوهرش خیلی عالی بود و از طرفی هم ترس از یه توطئه تمام وجودم را گرفته بود قصه كردن خواهر زن برايم قابل هضم نبود به اين فكر ميكردم كه اين زن و شوهر چه قصدي دارند ميخواند تلكه كنند يا ميخواند دستمزد كار را ندهند آخه مبلغ زيادي هم نميشد يا چيز ديگریه داشتم به این فكر میکردم كه از خانه بزنم بیرون و خودم رو از این مهلکه نجات بدم که اکبر اومد بيرون گفت پس چرا نميايي گفتم ميترسم زنت معترض بشه و دردسر شه تو این شرايط اصلا كيرم هم بلند نميشه اکبر گفت آقا من دارم ميگم بيا بكن تو چيكار داري فقط نترس اينقدر اصرار كرد تا اينكه بالاخره تونستم اعتماد كنم اکبر دوباره رفت خوابيد و به من كه هنوز هم مردد بودم با دست اشاره ميكرد كه لباسهايت را در بيار و لخت بيا كنار عاطفه بخواب با هزار نگراني سينه خيز و با لباس كامل و بي سر و صدا مثل دزدها رفتم داخل اتاق دم پاي عاطفه كه رسيدم آهسته دستم را گذاشتم روي ساق پاش كه واكنش او را بفهمم ديدم حركتي نكرد منم آروم آروم دستم را بالاتر بردم و همينطور كه طاق باز خوابيده بود دستم را از روي دامن گذاشتم روي كس عاطفه که دیدم شرت نپوشيده بدون هيچ حركتي يكدفعه مچم رو محكم گرفت چشم هايش هم بسته بود خیلی ترسیده بودم نميدونستم بايد چه كنم سرم رو آوردم بالا و به اکبر نگاه ميكردم اکبر با اشاره گفت نترس و ادامه بده ديگه هر طور ميخواست بشه شده بود بعد چند ثانيه دست عاطفه شل شد و چرخيد پشتش رو به من كرد فهمیدم قضیه هماهنگه و عاطفه هم راضیه خودم رو جمع و جور كردم و شروع كردم به مالوندن كس عاطفه بعدش هم خوابيدم كنارش و شلوارم را درآوردم دامن عاطفه رو زدم بالا و چسبيدم به پشتش اما اين کیر هميشه بيدار ايندفعه خوابيده بود و هر كاري ميكردم بلند نميشد حق هم داشت با وضعیت عجیبی رو به رو شده بود اکبر دائم اشاره ميكرد بكونش منم داشتم كيرشل و ولم رو با دست ميماليدم لاي كون عاطفه يه دفعه هم آبم اومد و ريخت لاي كونش عاطفه هم خودشو زده بود به خواب و هيچ واكنشي نميداد و اکبر هم هيچ سرو صدايي براي مچ گيري نكرد بعدش هم رفتم بيرون اکبر اومد بيرون و شروع كرد به سرزنش كردن كه چرا اينقدر بي عرضه ايي و برو دوباره محكم بكونش به حمید گفتم تو میخوای زنت رو به گا بدی یا میخوای خواهر زنتو بکنی گفت بابا بیخیال فراموشش کن اون حرف رو زدم که سر حرف بازشه و خیال تو رو راحت کنم حمید میگفت از اینکه ببینه کسی با زنش سکس میکنه لذت میبره و زنش هم راضیه فرداي اون روز صبحانه رو با عاطفه و اکبر خورديم و اکبر كه داشت ميرفت سر کارش گفت طوري كه بچه ها نفهمند تا من نيستم رابطه تون رو بيشتر كنيد چون ميخوام شب از سكس كردنتون لذت ببرم اکبر رفت و پسرش رو هم برد مدرسه دخترش هم خواب بود عاطفه دامن و تیشرت شب قبل رو بدون سوتين پوشيده بود ولي پستوناش خيلي سفت و خوش فرم بود يه روسري هم سرش بود كه با رفتن اکبر فورا برداشت و موهاشو با كش بسته بود پشت سرش ديگه خیلی خودمونی شده بوديم راحت با هم حرف ميزديم و شوخي ميكرديم به بهانه های مختلف میومد از کنارم رد میشد منم که هنوز کارم رو شروع نکرده بودم با دست میزدم در کونش تا رد شه وقتی براي شستن ظرفها رفت تو آشپزخونه رفتم دنبالش و از پشت محكم بغلش كردم چسبوندمش به کابینت و خودم رو انداختم روش تا دولا بشه دامنش رو زدم بالا و کیرم رو هل دادم لاي کونش با اينكه كون قلمبه ايي نبود ولي خيلي حال ميداد تيشرتش رو زدم بالا و پستوناشو تو مشتم گرفته بودم و چون از خود بيخود شدم دائم قربون و صدقه ش ميرفتم عاطفه هم كه شهوت از هيكلش ميباريد شروع كرد تقلا كردن كه مثلا خودش رو از من جدا كنه و دائم ميگفت نكن نكن چرخوندمش لبهام رو گذاشتم روي لبهاش شروع كرد به مكيدن زبونم کیرم رو گذاشتم لای کسش و شروع کردم به حرکت دادن که یکدفعه صدای گریه دخترش بلند شد و باتوجه به اینکه منم خسته نشم و بتونم به کارم برسم قرار گذاشتیم تا شب با خيال راحت سكس كنيم اون روز صبح عاطفه میگفت بعد از به دنیا اومدن دختر4 سالش دیگه با حمید سکس نداشته چون شوهرش رو با یه زن دیگه دیده و بعد از مدتی جنگ و دعوا تصمیم گرفته که تلافی کنه حالا هم کارشون به جایی رسیده بود که براي همديگه جور ميكردند و از سکس کردن جمعي حال میکردن ظهر كه اکبر برگشت سر ناهار جلو عاطفه از من پرسيد كرديش عاطفه هم خنده ملوسانه ايي كرد و گفت فقط در حد حال و حول بود اکبر به من رو كرد و گفت خاك تو سرت كه اينقدر بي عرضه ايي اگه من جاي تو بودم صبح تا حالا كس و كونشو به هم دوخته بودم شب نشونت ميدم كه كردن يعني چه براي اينكه كم نيارم گفتم صبر داشته باش تا شب امشب جوري ميدوزمش كه هيچ جوري نتوني از هم بشكافي و همه با هم خندیدیم اون شب عاطفه بچه ها رو تو اتاق خوابوند و در اتاق رو قفل كرد بعد از اینکه از کار دست کشیدم با عاطفه رفتیم تو حموم حمید هم پشت در وایساده بود و در حالی که داشت کیرش رو میمالید به من و عاطفه که لخت مادرزاد زیر دوش عشق بازی میکردیم نگاه میکرد گفتم حمید جون بیا داخل تا دو نفري بكنيمش ولي عاطفه گفت نه و نشست شروع کرد براي من ساک زدن پستوناش خیلی تحریکم میکرد دست بردم شروع کردم به مالوندن اونها که یکدفعه آبم اومد عاطفه شروع کرد به سرفه کردن و تف کردن صدای آه و ناله حمید هم بلند شد که حکایت از انزال شدنش بود از حموم اومدیم بیرون شام خوردیم و توي سالن رفتیم برای خواب و سكس اينم بگم كه بخاطر استفاده از رنگ مرغوب فضاي خونه قابل تحمل بود و بوي رنگ آنچنان اذيت نميكرد يه تشك دو نفره پهن كردن و اکبر كه فقط شرت پوشيده بود شروع كرد به لخت كردن عاطفه و خوردن لبهاش منم لباسهام رو درآوردم تا اومدم دست بزنم اکبر گفت صبر كن اول يه مرتبه بكونمش بعد از يه كم عشق بازي كيرش رو كرد تو كس عاطفه و با شدت تلمبه ميزد عاطفه دائم ناله ميكرد و دائم چشماش تو چشماي من بود و ميخنديد نيم ساعت بعد اکبر انزال شد و افتاد كنار همينطور كه نفس نفس ميزد گفت بيا بكونش اين به اين زوديا انزال نميشه پريدم كنار عاطفه پتو رو كشيدم رو دوتامون و خوابيدم روش شروع كرديم لب خوردن سينه و تمام بدنش خيلي گرم و داغ بود شروع كردم به مكيدن پستوناش ناله هاي عاطفه دوباره بلند شد سر كيرمو كه داشتم ميماليدم رو كس عاطفه فشار دادم و تا بيخ كردم توش واي چه كس داغ و تنگي بود نيم ساعتي بود كه دستم دور گردن عاطفه و وزنم روي دستهام بود با احساس كامل داشتيم لذت ميبرديم و اين لذت رو با نگاه چشم تو چشم به هم منتقل ميكرديم كس عاطفه ليزتر از قبل شده بود و اين لذت دو چنداني داشت ديگه مثل عروسك نخوابيده بود دستاش رو پشت كمرم قفل كرده بود و محكم به خودش فشار ميداد از پايين هم محكم خودش رو فشار ميداد و دائم ميگفت همشو ميخوام اکبر نشسته بود كنار و با وازلين زيادي كيرش رو ميماليد همينطور كه داشتم نفس ميزدم از عاطفه پرسيدم اين شوهرت بكونه جقيه خله عاطفه گفت بيخيال يه كم ديگه ادامه داديم كه چشمهاي عاطفه گرد شد تمام بدنش سفت شد همون حين هم من انزال شدم خواستم دربيارم كه نذاشت و آبم خالي شد تو كسش بعد هم افتادم كنارش چون اتاق خيلي گرم بود و عرق زيادي كرده بوديم بعد از نيم ساعت استراحت سه تايي رفتيم تو حمام عاطفه شوهرش رو بغل كرد و شروع كرد به قربون و صدقه رفتن اکبر و دائم بخاطر حالي كه بهش داده بود تشكر ميكرد و ميگفت كه جبران ميكنم منم عاطفه رو از پشت بغل كردم و كيرم رو گذاشتم لاي كونش حالا عاطفه بين ما دو تا بود و سر كير من و اکبر به هم ميخورد اکبر يه چشمك زد و گفت بكونيمش گفتم بكونيم دستام رو انداختم زير كونش و كشيدمش بالاعاطفه پاهاش رو انداخت دور كمر اکبر دستاش رو قفل كرد دور گردنش و چهار چنگولي چسبيد اونم كيرش رو كرد تو كس عاطفه انگشتمو وازلين زدم و گذاشتم رو سوراخ كون عاطفه و شروع كردم به بازي كردن و فرو كردن تو سوراخش و وقتي عتراضي نديدم كيرمو وازلين زدم و آروم كردم توش عاطفه داشت درد ميكشيد ولي راغب بود ادامه بدم براي اينكه اکبر از وزن عاطفه خسته نشه دستام رو انداختم زير كون عاطفه و وزنش رو از روي اکبر كم كردم كيرم هم تا آخر رفت تو كون عاطفه به اکبر گفتم تو هم كير من رو حس ميكني گفت آره حالا هر دوتامون خيلي هماهنگ عاطفه رو ميكشيديم بالا و ولش ميكرديم تا كيرامون بيشتر جا پيدا كنه و حال ميكرديم عاطفه هم معلوم نبود گريه ميكرد ناله ميكرد ميخنديد درد داشت حال ميكرد هر چي بود كه بعد ده دقيقه دوباره من انزال شدم و قضيه تمام شد از اون به بعد من مدتها به اون خونه رفت و اومد داشتم و حدود 4 سال سكس داشتيم البته گاهي تنها با عاطفه و گاهي با حضور شوهرش تا اينكه ازدواج كردم و ارتباطمو قطع كردم نميدونم چقدر اين خاطره رو باور ميكنيد ولي واقعيت داشت و من هنوز نميدونم چرا اين كار رو ميكردن ولي مطمئنا انحراف جنسي و مشكل رواني داشتند نوشته
0 views
Date: August 6, 2019