نميتونم بهش نه بگم ۲

0 views
0%

9 86 9 85 9 8 8 9 88 9 86 9 85 8 8 9 87 8 4 9 86 9 87 8 8 9 85 1 قسمت قبل در و زدم و به سريع ترين حالتي كه مي تونستم دوئيدم تو حموم و موهام و گرفتم زير شير آب سينك و يه حوله بستم دورش شانس آوردم هنوز آرايش نكرده بودم يه گرمكن مخمل تنم بود از اون لباس ها كه هميشه تو خونه مي پوشم تا كارهام و بكنم سلااام عشقم نگو دسرهارو نگرفتي رفتم جلو صورتش و بوس كردم و خريدهارو گرفتم امير شوهرم به بههههه آقا محمد خان قاجار تو رو كي دعوت كرده رفتن سمت هم و همديگه رو بغل كردن و حال و احوال و اينا من كنارش وايساده بودم با كيسه هاي خريد تو دستم هنوز جوابم و نداده بود كه چرا دسرها رو نگرفته من امير دسرها چي شد جان عشقم سروش گفت داره از شركت مياد سره راه ميگيره دستش و انداخت گردنم و همينجوري كه ميرفت سمت اتاقمون صورتم و گاز گرفت و تو گوشم گفت من دسر خودم و گرفتممممممم خنديدم و يه نفس راحت كشيدم امير اصلاً نپرسيد چرا محمد انقدر زود اومده منم اصلاً با دقت نگاه نكرد كه بفهمه دارم سكته ميكنم آخه من از اون مُدل هام كه از صورتم قشنگ معلوم ميشه تو دلم داره چي ميگذره تا قبل اينكه مهمون ها بيان من كارهام و كردم و رفتم آرايش كردم و لباس پوشيدم سعي كردم اصلاً محمد و نگاه نكنم و تا اونجا كه ميشه باهاش حرف نزنم كم كم مهمون ها اومدن منم كه حالم سره جاش نبود زودتر از اون ها چند تا پيك مشروب قايمكي خورده بودم كه ريلكس شم سروش اومد دسرهارو نگرفته بود از فرصت استفاده كردم براي اينكه بزنم بيرون و از زير تيك و تاك و نگاه هاي محمد در برم گفتم خودم ميرم دسرهارو ميگيرم امير هم چيزي نگفت سرش به سيخ زدن كباب ها گرم بود دم در پالتو پوشيدم خيالم راحت بود مهمون ها همه دوستامونن باهاشون تعارف ندارم ميتونم يه نيم ساعت بزنم بيرون دكمه ي آسانسور و زدم كه محمد در و نگه داشت سوار شد بايد زير پالتوت شلوار مي پوشيدي اينجا پاريس نيست با جوراب و بوت زدي بيرون _تو چرا اومدي از دست من در رفتي آره _محمد جدي دارم ميگم بس كن تو كه ميدوني من بميرم به امير خيانت نميكنم چرا انقدر دوسش داري چه جوري تورو نشوند سره جات _واقعاً ميخوايي بدوني آره بابا هروقت مهربون ميشد با اون صداي خشدار مردونه ي سكسيش ته حرفاش ميگفت بابا _من فقط يه مردي مي خواستم كه انقدر باهام سكس كنه كه ديگه حالم بهم بخوره هربار ازش عصباني ام سكس كه ميكنيم يادم ميره محمد همينجوري كه داشت دره ماشينش و باز ميكرد گفت پس از من عصباني ايي بهم چشمك زد نشستيم تو ماشين و راه افتاد كجا داري ميري ميدوني كجاس شيريني فروشيه هنوزم صدات ميگيره وقتي هيجاني ميشي تو مثله اينكه حرف حاليت نيست نه شوخيت گرفته فكر ميكني زندگيه من جايه واقعييت شدن فَنتاسي هاي سكسيه پس اين فانتزيه سكسيته دهنم و باز كردم ولي فقط يه آه از عصبانيت كشيدم حرف زدن باهاش فايده نداشت من ياد نگرفته بودم بهش نه بگم اين آدم سه سال هر كاري ميخواست با من كرد هر استفاده اي كه ميشد از يه زن بكني كاريزما داشت ميتونست خيلي راحت من و مسخ كنه در مقابلش هيچ قدرتي نداشتم تو اين فكرها بودم و چند لحظه اي آروم نشستم متوجه سرگيجه ي نا محسوس اون چند تا پيك مشروب شدم دلم سيگار خواست داشت اس ام اسي كه براش اومده بود و ميخوند اون سيگار نمي كشيد از كيف خودم برداشتم پُك دوم و نزده بودم كه گفت من كه زن رفيقم و نميكنم من هم به شوهرم خيانت نميكنم باشه الان برت ميگردونم خونه ات با خيال راحت خودت و گول بزن حسي كه وسط خيابون تو سكوت ماشين داشتيم خيلي با اولين ساعت هاي اون شب فرق ميكرد نميدونم چي از ذهنش گذشت كه انگار كلاً بي خيال شد هرچي كه بود يه حسه مشترك بود چون سره شب منم خيلي دلم ميخواست امير نيم ساعت ديرتر ميرسيد ولي اين لحظه تو ماشين انگار آب ريخته بودن رو آتيش ام ديگه هيچي نگفتيم ممكنه به نظر شما كه داستان و مي خونين عجيب بياد ولي من از گذشته ي رابط ام با محمد تعريف نكردم شايد اون هم مثله من چيزي از فكرش گذشته بود كه كلاً حالتش عوض شد شايد هم يه ربطي به اون اس ام اسي كه براش اومد داشت به هر حال ما فقط دسرهارو گرفتيم و برگشتيم از لحظه اي كه اومديم تو امير خيلي بد من و نگاه ميكرد با اينكه اتفاقي نيوفتاده بود حسابي ترسيده بودم امير تو صورت ام كه نگاه ميكرد حالم و مي فهميد راجع به قضيه سره شب عذاب وجدان داشتم ميترسيدم چيزي ازم بپرسه و بفهمه اتفاقي افتاده من اصلاً نميتونم احساساتم و قايم كنم يا خوب دروغ بگم كافي بود بفهمه يه كاري كردم كه نميخوام اون خبر دار بشه اون وقت ديگه حرف كشيدن از من براش مثله آب خوردن بود بعد از شام همه انقدر مشروب خورده بودن كه حسابي مست بودن و بحث شون گل انداخته بود نمي دونم به خاطر اتفاق هاي اون روز بود يا الكل ولي آروم اونجا نشسته بودم و تو دلم داشتم يه تريسام و تصور ميكردم با امير و محمد تركيب خاصي كه تاحالا تجربه نكرده بودم امير يه جنتلمن به تمام اعيار بود حداقل از نظر من رويايي ترين مرد زمين بود ولي محمد يه حيوون واقعي بود خيلي از رفتارهاش حتي به نظر من زشت و نفرت انگيز بود يه بي شخصيتي خاص داشت كه حالت و بهم ميزد ولي دلت نميخواست اعتراف كني انقدر جذابه كه حتي اين رفتارهاش هم به نظر دلنشين مياد يه صداقت بي رحمانه داشت كه شايد تو ذوق ميزد ولي در عين حال مسحورت ميكرد داشتم تصور ميكردم دارم براي امير ساك ميزنم ديگه از حفظ بودم كه چه طوري از بالا نگام ميكنه انگار صرفاً از من بالاتر نيست برتر هم هست انگار من به دنيا اومدم فقط براي لذت ِ اون من ديوونه ي اين حس بودم ديوونه ي قدرتي كه امير تو سكس بهم القا ميكرد وقتي كيرش راه نفس ام و مي بست تسليم بودن بهش و به اكسيژن ترجيح ميدادم چون اينطوري منم احساس قدرت ميكردم ولي محمد محمد به داستان ديگه بود پايه راست ام و انداختم رو پايه چپم و رو صندليم جا به جا شدم حالا نگاهم از امير سر خورده بود رو محمد داشتم به زانوهاش نگاه مي كردم دلم ميخواست لايه پاهام باشن بشينم رو پاش كس ام و بمالم به رون قوي و مردونش به جنس پارچه ي شلوارش دلم ميخواست از خيسيه آب من روش رد بيوفته تصور كردم دارم براش ساك ميزنم محمد چيكار ميكرد لازم نبود تلاش كنم يادم بياد تمام اين دو سال تو فكرم بود بهم حسه برتر بودن يا بالاتر بودن نميداد نه عينه من بود حيوون كثيف بدون شرم محمد كيرش و از ته گلوم ميكشيد بيرون و لبام و ميخورد تف ميكرد تو دهنم كاري ميكرد كه حس كنم همه جام خوردنيه درست وقتي من داشتم همه جاش و ميخوردم تو همين فكرها بودم كه ديدم امير زير سيگاري و گرفت روبروم كه يعني سيگارت و خاموش كن سيگارم و كه نصفش خاكستر شده بود فشار دادم تو زير سيگاري امير كه بالا سرم وايساده بود دستش و زد زير بازوم و بلندم كرد حرف بچه ها قطع نشد كسي توجهي به ما نكرد از دور ميز وسط كه رد شديم امير تقريباً هولم داد سمت راهرويه اتاق ها نگاه زير چشميه محمد و ديدم يا خيال كردم ادامه اش رو دوست دارين بنويسم نوشته

Date: March 11, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *