نمیخواستم ولی شدم ۱

0 views
0%

ساعت ۸ صبح روز شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲ از خواب بیدار شدم دیرم شده بود باید میرفتم سر کار سریع لباسامو پوشیدم با عجله دنبال سوییچ ماشینم میگشتم که مامانم صدام زد مهرداد بله مامان جان کارم داری بذار وقتی عصری اومدم خونه نه مامان جان بیا واست لقمه گرفتم گرسنه نری سر کار آخ قربونت برم مرسی دیگه ۲۴ ساله شدی پس فردا تولدته حواست هست وقتشه خودم واست یه دختر خوب پیدا کنم خنده م گرفت گفتم زوده مادر من زوده باور کن سوار ماشین شدم که برم سر کار خیلی عجله داشتم مثلا خیر سرم امروز جلسه مهمی بود ريیسم پوستمو میکند اگه تا ۹ نمیرسیدم ماشینم تندر۹۰ بود اون موقع وضع مادیم متوسط بود ولی ارزوهای بزرگی تو سرم داشتم کلا ادم جاه طلبی بودم بارون اومده بود خیابونو خیس بودن انداختم یه کوچه فرعی که میان بر بزنم سرعتم زیاد بود یه پیرمردی رو جلوم دیدم اومدم ترمز بزنم ماشین لیز خورد از پشت زدم یه مرسدس بنز که توی کوچه پارک بود پیاده شدم با خودم گفتم واااااای بیمه ندارم چجوری پول اینو بدم حالا وقت نداشتم وایسم مامور بیاد دیدم صاحب ماشین نیست یه یادداشت گذاشتم که توش شماره م بود گفته بودم عصر با من تماس بگیرن که بیام درباره خسارتش حرف بزنیم رفتم بلاخره ۵ دقیقه به ۹ رسیدم شرکت رییسم خانم سمیرا دلاوری یه زن ۳۸ ساله و مجرده که تمام زندگیشو وقت کارش کرده رفتم جلو خانم دلاوری گفتم سلام سلام صبح بخیر کی شروع میشه مدیرعامل هنوز نیومده باشه پس من میرم یه سر دستشویی بیام سریع بیاید آقای میرزایی چششششممممم لبخندی زد و گفت آفرین پسر خوب اون روز کارم خیلی سخت بود ولی بلاخره گذشت ساعت پنج و نیم از شرکت اومدم بیرون داشتم میرفتم سوار ماشین بشم که گوشیم زنگ خورد یه خط ناشناس جواب دادم یه خانمی بود که گفت سلام سلام ببخشید شما من فرحزادی هستم شما آقای میرزایی هستید بله خودمم هستم امرتون من صاحب ماشینی هستم که شما امروز باهاش برخورد کردید یادداشتتون رو خوندم آخ واقعا شرمنده ام اگه میشه میزان خسارتشو به من ابلاغ کنید عقب ماشین رو کلا داغون کردید هزینه ی زیادی میشه بیمه دارید خیر متاسفانه خندید چه بد چرا میخندید بیایید حضوری همدیگه رو ببینم پس حتما به یه توافقی میرسیم مشکلی نیست پس واسه فردا عصر نذاشت حرفمو تموم کنم تا یک ساعت دیگه به این آدرسی که میگم بیایید دیر نکنید آدرس رو داد و گوشی رو قطع کرد حتی نذاشت من نظر بدم مقصر من بودم واسه همین یه عصرونه زدمو رفتم به آدرسی که داده بود یه آپارتمان بود طبقه ۱۲ ام یه ساختمون با خودم گفتم اگه این خونشه باید واقعا مایه دار باشه زنگ درو زدم باز کرد رفتم داخل و به طبقه ۱۲ ام رسیدم درو زدم صدای تق تق کفاشاش میومد درو باز کرد یه دختر خانم جوون که قدش حدود ۱۶۵ سانتی متر بود و هیکل لاغر و استخونی ای داشت درو باز کرد صورتش واقعا زیبا بود پوست صاف و سفیدی داشت خیلی ارایش نداشت با این حال چشم و ابروی سیاهش با موهای مشکی پرکلاغی که فرق از بقل زده بود ابروهای ضخیمی داشت که خوبم برداشته بود چشمای تیزی داشت به قول معروف از اینا که سگ داره دماغ کوچیکی داشت مثل بقیه اعضای بدنش لب و دهنش هم کوچیک بودن در کل دختر جمع و جوری بود یه خالم گوشه بالا سمت چپ لبش داشت یه واقعا سکسیش میکرد هیکلش نحیف و لاغر بود کاملا استخونی دست میزدی بهش ممکن بود بشکنه یه پالتوی کرم سفید بلند یه شال قرمز رنگ و بوت های بلند مشکی تنش بود تقریبا از شونه ی من بود خب منم قدم بلند بود قد من 191 سانته که هیکل نمیگم ورزشکاری ولی متناسبی دارم همیشه حواسم به خوراکم هست یه کت شلوار أبی نفتی پوشیده بودم با یه پیراهن سفید بهش گفت اجازه هست لبخند زد و گفت البته رفتم داخل آپارتمان خالی از وسایل بود فهمیدم که مسلما اینجا زندگی نمیکنه ولی کلیدش رو نمیدونم از کجا اورده بود دوربین های مداربسته ی جلو در ساختمون گرفتنت مثل اینکه خیلی عجله داشتی با خودم گفتم ای بخشک شانس سریع بحثو شروع کردم گفتم بیایید درباره قیمت صحبت کنیم یکم حرف زدیم میدونستم قیمتش زیاد میشه چند وقتی بود دستم خالی شده بود این قضیه تصادفم شده بود نور علی نور وسط حرفامون یهو لحنش عوض شد و گفت البته یه راه دومی هم هست برای اینکه به توافق برسیم چه راهی بلند شد جلوم ایستاد یه راه که نیازی نیست پولی بپردازید خب چه راهی جلوی من زانو بزن چشماتو ببند و التماس کن که ببخشمت این جمله رو کاملا دستوری گفت در حالی که با انگشتش به زمین اشاره میکرد یه لحظه شکه شدم بعد ۱۰ ثانیه چی جلوی من زانو بزن چشماتو ببند و التماس کن که ببخشمت چی داری میگی خانوم حالت خوبه من عمرا همچین کاری نمیکنم جلوی من زانو بزن چشماتو ببند و التماس کن که ببخشمت نه نه واقعا مثل اینکه یه تختت کمه جلوی من زانو بزن چشماتو ببند و التماس کن که ببخشمت یه لبخند کنایه داری روی لب هاش بود و مستقیم به چشم های من نگاه میکرد با خودم مکث کردم و یکم فکر کردم پیش خودم فکر میکردم اینجا هیچکس نیست اینم یه خل روانیه که حالا یه بار اگه اینکارو بکنم هیچکس نمی فهمه منم دیگه پولی نمیدم ولی باید اول مطمئن شم رضایت میده خودمم باورم نمیشد راضی شده بودم بهش گفتم از کجا معلوم که به حرف عمل میکنی از توی جیبش یه برگه درآورد رضایت نامه رو از قبل نوشته بود دوباره به زمین اشاره کرد و لبخند زد رضایت نامه رو که دیدم گفتم این از اون روانیاست ولی حالا عیبی نداره مشکلی چیزی داره حتما زانو زدم دستاتو بذار پشتت سرتو بگیر بالا چشماتو ببند همینکارو کردم بعد از اینکه خودتو معرفی کردی التماس میکنی و میگی ارباب منو ببخش هرچقدر بهتر التماس کنی زودتر تمومش میکنم و این برگه رو بهت میدم فقط یادت باشه از من اسمی نمیبری چشمامو بستم مهرداد میرزایی هستم ارباب التماس میکنم منو ببخشی ارباب اشتباه کردم منو ببخش شما خیلی بخشنده ای و من هیچی نیستم منو ببخش و یه دقیقه ای داشتم التماس میکردم همزمان احساس حقارت عجیبی بهم دست داده بود بغضم گرفت یکم از شدت حقارت با خودم گفتم کاش اینکارو نمیکردم به نظر خیلی پست میام یهو صدا زد کافیه میتونی بلند شی و چشماتو باز کنی تا چشمامو باز کردم شروع کرد بلند بلند خندیدن باید خودتو میدیدی به چه وضعی افتاده بودی عالی بود عالییییییی تو واقعا بهترینی با عصبانیت پا شدم و برگه ی رضایتو گرفتم هنوز داشت میخندید خجالت میکشیدم حرف بزنم فقط عصبانی بودم همینطور که میخندید از خونه رفتم بیرون و درو بستم همش تو فکر اتفاقی که افتاده بود بودم رسیدم خونه رفتم خونه با مامانم هم حرفی نزدم رفتم اتاق درو بستم گفتم امروز تو شرکت خیلی کار کردم دارم از خستگی میمیرم تصادفم کردم دیگه اصلا اعصاب ندارم کسی پیشم نیاد رو تخت یه دو ساعتی دراز کشیدم یکم به کارای فردا رسیدم ساعت حدود ۱۲ یا ۱ شب بود گوشیم زنگ زد خودش بود از چیزی که میترسیدم سرم اومد جواب دادم گفتم چی میخوای دوباره صدا اومد مهرداد میرزایی هستم ارباب التماس میکنم منو ببخشی ارباب اشتباه کردم منو ببخش شما خیلی بخشنده ای خشکم زد صدای خندش از پشت تلفن اومد گفت چیه موش زبونتو خورده باید تازه فیلمشو ببینی خیلی فیلمت بهتره حرومزاده ی عوضی یه بار دیگه فحش بده ببینم این فیلمو وقتی همکارات و خونوادت توی یوتیوب و اینترنت دیدن زبونت بازم دراز میشه یا نه ترس وجودمو گرفته بود هیچی نمی تونستم بگم خودش شروع به حرف زدن کرد حالا که فهمیدی هیچی نیستی فردا بعد از کارت بیا همون ادرس یادت نره دوربین هست ببینم تنها نیومدی قبل اینکه برسی بالا فیلم رو یوتیوبه گوشی رو گذاشت اون شب نتونستم درست بخوابم سرکارم همش حواسم پرت بود ساعت ۶ رسیدم در خونه ی خانم فرحزادی ادامه دارد نوشته برده ی

Date: February 25, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *