سلام اسمم محسنه متاهلم 3 ساله اسم زنم عاطفه هست 23 سالشه تپل و سفید کون گنده و سینه 75 من تو کارگاه زرگری کار میکردم 6 نفر بودیم صبح 8 میرفتیم تا 6 بعد از ظهر عاطفه پرستار بیمارستان بود 1 روز در هفته 4 شنبها شیفت میموند سرکار و روزهای عادی هم 2 میومد خونه ناهار درس میکرد و میرفت خونه مامانش بازار طلا خراب بود و سرکارگر ما چون نمیتونست همه شاگرداشو بیرون کنه تایم کاریو برده بود بالا و ممکن بود سفارش کار تا ساعت 10 صبح نباشه و یهو سفارش واسش میومد ماهم تا 5 یا 6 باید تموم میکردیم من 23 سالم بود 2 سال پیش و 5 نفر بودیم کلا با دوتا اتاق تو اتاق اول 3 نفر تو اتاق دومم 3 نفر تو اتاق ما 2 تا پسر غیر از من یعنی مصطفی و علی بودن که مصطفی 17 سالش بود علیم 16 مصطفی یه پسر خوشگله دهاتی بود که تازه اومده بودن شهر و علیم پسر خالش بود که 2 3 سالی میشد از ده اومده بودن شهر برای کار باباش 8 صبح تا 10 هر روز بیکار بودیم یه روز صحبت میکردیم یه روز پاسور بازی میکردیم یه روزم اسمو فامیل و و و مصطفی واقعا خوشگل بود اکثرا بچها به شوخی در اصل برا شهوت دستمالیش میکردن اکثر موارد اونم چیزی نمیگفت من با مصطفی خیلی دردو دل میکردیم از مادرش که شبل دیر میومد و بعضی وقتا خونه نمیومد از پدر معتادش و از زندگی داغونش میگفت جوری شده بود که بهمون میگفتن دوقلوهای بهم پیوسته خلاصه همه جا باهم بودیم از بچگیهاش میگفت از سکسهاش بیشتر تعریف میکرد میگفت دوستای بابام زیاد منو میکردن تعریف میکرد اولش درد میکشیدم تا کم کم اینقد لذت میبردم که خودم میرفتم بهشون میگفتم و من هم تا حدودی شهوتی میشدم از حرفاش چند روزبعد یکی از بچهای اتاق بقلی با هماهنگی بقیه بهم گفت محسن میخایم مطصفی رو خفتش کنیم اگه دوست داری باهمون باش اگه هم نمیخای نباید به پرو پامون بپیچی وگرنه برات دردسر میشه منم چون حوصله این برنامها رو نداشتم نشنیده گرفتم موعد مقرر یعنی بعد از ظهر اون روز فرارسید طبق معمول مصطفی با یکی از اتاق بقلیا میرفت چون هم مسیر بودن یه صدایی گوشمو پر کرد که تف به این دوستی و رفاقت خلاصه وجدانم نذاشت رفتم دنبالشون با موتور دیدم رفتن دمه یه خرابه از دور میدیدم و صدای مصطفی میومد موتورو گذاشتم رفتم جلو اروم دیدم 3 تایی لخت شدن و مصطفی رو هم لخت کردن طفلی داشت گریه میکرد شلوارشو بزور کشیدن پاییین اونم وقتی دید کاری ازش برنمیاد اروم گرفت اول اسماییل شرته خودشو کشید پایین یه کیر کلفت کوتاه داشت مصطفی وایساده بود نگاش به دیوار بود اسماییل شرتش مصطفی رو کشید پایین خدای من عجب کیری داشت خوابیدش 7 8 سانتی میشد با سره صورتی وتخماییه بزرگ واقعا کلفت بود با سری صورتی اسماییل معطل نکرد کیرشو تف زد اروم کرد تو کون مصطفی اونم از درد اخ اخ میکرد منم از فرصت استفاده کردم و با گوشیم شروع کردم فیلم گرفتن از صحنه اسماعیل 5 دق نشد ابش اومد خلاصه یکی یکی از کون کردنش نوبت نفر سوم که رسید دیدم مصطفی خودشو میده سمت کیر و بدون اینکه کسی متوجه شه خودشو میماله به اون دیدم کیر مصطفی داره بلند میشه چی می دیدم یه کیر 25 سانتی واقعی و بسیار کلفت اب اخرین نفرم اومد و 3 نفری هی تعریف و تمجید میکردن مصطفی رو چون حتی یدونه مو زایدم دمه کونش نبود رو کیرشم یکم پشم مختصر بور طلایی داشت سریع پریدم سوار شدم ساعت 8 بود دو ساعت از تایم رسیدنم به خونه می گذشت عاطفه مثه همیشه به استقبالم نیومد رفتم داخل دیدم رو تخت دراز کشیده با یه دامن نرم خوشگل که بالای زانوش بود و یه تاپ بدون سوتین با ارایش غلیظ من طاقت نیاوردم شروع کردم به نوازشش بیدار شد با یه لب کوچیک بهم سلام کرد و ازم پرسید چرا دیر اومدی گفتم کارم طول کشید زمان از دستم در رفت شامو خوردیم من رفتم حموم اکثر اوقات گوشیمو میبردم تو رخت کن حموم اما ایندفعه بس که ذهنم مشغول بود یادم رفت و گوشیو جا گذاشتم یهو یادم اومد بدون وقفه اهسته و با ملاحظه سرک کشیدم بیرون دیدم عاطفه داره فیلمو میبینه تنم لرزید برگشتم تو رختکن و داد زدم شرتمو بیار اونم شرتمو اورد شب اون روز سکس خوبی داشتیم فردا صبح 8 سر کار بودم مصطفی رو دیدم بدون سلام به همه اومد سمت من و پسر خالش علی و باهم رفتیم تو اتاق کار از رفتارش مشخص بود بهش خوش گذشته اما نمیخاد بروی خودش بیاره و غرورشو خدشه دار کنه جلوی اونا یه بحث بین ما 3 تا گَرم گرفت شرط بستیم که هر کی درست گفت اون یکی باید کیرشو ببوسه علی شده بود داور من از اون موضوع اطلاع داشتم و میدونستم میبازم علی گفت شلوارو شرت مصطفی رو بکش پایین و بوس بخور کیرشو من بخاطره غرورم گفتم نه نمیکنم به اصراره اونا گفتم باشه اما نباید غیر از منو مصطفی کسی باشه شلوارشو کشیدم پایین صورتمو نزدیک کردم به شرتش یه بوی خاصی میداد نمیدونم این چه حسی بود تو من که اینقد شعله ور شده بود بینی مو بردم نزدیک طوری که متوجه نشه بو کشیدم وای چه لذتی داشت دیدم داره حس میکنه که لذت میبرم و کیرش داشت بزرگ میشد شرتشو کشیدم پایین جلوش زانو زدم دو دستی کیرشو گرفتم و سرشو بوس خوردم دیدم صدای پا میاد سریع خودمونو جمو جور کردیم شب تا صبح خوام نمیبرد رفتم پشت کامپیوتر سر زدم به چند تا سایت شهوانیو باز کردم تو صفحه اولش یه داستان بنام الهام همسرم تا اخرش خوندم حالم از خودم بهم خورد اما به موازات اون حس یه حس دیگه بهم انرژی مثبت میداد و سعی کردم خودمو از اون حس دور کنم فردا دوباره کرمش اومد سر زدم و هر شب یه داستان میخوندم تا 4 شنبه شد و شب باید عاطفه رو میبردم بیمارستان عاطفه 3 روز بیمارستان خصوصی میرفت 3 روزم بیمارستان دولتی بیمارستان خصوصیش من به درمونگاه میگفتم بیمارستان چون عادتم شده بود 4 تا پرسنل داشت 1 دکتر و یه پرستار بودن که خانومم دستیاره پزشک تلقی میشد خلاصه خانومم اماده شد یه چادر مجلسی گل گلی و یه کفش پاشنه بلند و ارایش کم که کونه بزرگش حتا از پشته چادرش مشخص بود و تکون میخورد رسیدیم درمونگاه اکثرا شامو اونجا میخوردیم باهم عاطفه لباس پرستاریشو تن کرد نمایه کونش 100 برابر میشد عاطفه برعکسه تیپه چادریش خیلی سبک بود با همکاراش منم برام اهمیتی نداشت دکتر اومد شروع کردم دست دادن و روبوسی و حالو احوال عاطفه هم باهاش دست داد تو دلم گفتم این دست دادنها که اهمیتی برام نداره ممکنه شروع یه عشق باشه یه جوری شدم اما سریع بخودم اومدم و خداحافظی کردم برگشتم خونه نتونستم جلو خودمو بگیرم و شروع کردم به گشتن در مورد زنانی که با رضایت همسرشان با مردهای غریبه عشق بازی میکنند و عکسهای جالبی میومد مردی رو دیدم که همسرش خوابیده بود تو اغوشش و یه پسر جوونه کیره کلفتشو کرده بود تو کونه زنش کم کم مرده شروع کرد به لیسیدن کیره دوست پسره زنش و وقتی ابش اومد خای کرد تو دهنه شوهره اونشب خود به خود ارضا شدم و خواب رفتم یک ماه به همین روال طی شد هر روز بد تر از دیروز میشدم ارزوم بود یکی بهش شماره بده و باهم دوست بشن تا اینکه نتونستم جلو خودمو بگیرم دوست داشتم همسرم مثله اون زنا راحت باشه عشق داشته باشه سکس کنه و لذت ببره دوست داشتم کیر گنده یه مرد غریبه رو با دستای خودم تو کس زنم فرو کنم یه شب تصمیمو گرفتم تو دلم گفتم بهش میگم اگه خیلی عکس العمل تندی داشت میگم شوخی کردم یا میخام امتحانت کنم شب بهش گفتم عاطفه سربازی که بودم یه رفیق داشتم که زنش با رضایت شوهرش با عشقش سکس میکرد عاطفه با خنده بیشعور عوضی اون دوستت و اگه ببینم کیرشو میچینم من هه هه کیرش اندازه یه بادمجونه خوشگل بزرگ بود باید با دندون بچینیش عاطفه کثافت من مثه زن اون مرتیکه نیستم که هر کیریو تو دهنم کنم من با خنده اون زنیکه کیر هر کسیو دهن نکرده که با اجازه شوهرش کیر عشقشو خورده عاطفه خوب اگه کیردوستت بزرگ بوده چه لزومی داشته زنشو با یکی دیگه دوست کنه من شاید احساس کرده تنوع نیازه بقول قدیما هروز که نمیشه یه غذا رو خورد عاطفه با خنده و به شوخی پس تو هم یکیو بیار باهاش دوست بشم من با اخم و جدیت اولا خجالت بکش دوما خجالت بکش ثانیا تو رو میشناسم آدمی هستی که یک یک دقیقه چادورتو کنار نمیزاری به شوخی گفتم شایدم یه کیر با یه سره کلفت دوست داشته باشی عاطفه محسن یه چیزی بگم اینجوری دارم شهوتی میشم میشه یه کاری برام بکنی من اره فدا اون کونت شم عاطفه کوسمو بخوری اخه همه دوستام شوهراشون کسشونو میخورن من همیشه دوست داشتم اینکارو بکنم و کسشو بو میکشیدم اما غرورم اجازه نمیداد نه گلم اینکارو ازم نخواه عاطفه اه ضد حال من بشوخی حالا ناراحت نشو گفتم بهت که یه دوست پسر واجبته عاطفه با شهوت کثافط بجایی که منو بکنی منو از راه بدر میکنی اخ هوسم شد منو بکنی من یه لحظه به فکرم خطور کرد اگه تو کفش بزارم راحت میتونم به هدفم برسم بحثو عوض کردم و پرسیدم یادته یه بار بهم گفتی وقتی 15 سالت بود تو ده پسره اذیتت میکرده حالا میخوام راستشو بگی بهم عاطفه باشه عاطفه محسن داری ازم سو استفاده میکنی حالا که میبینی شهوتیم داری ازم حرف میکشی هم تو هم من میدونیم قضیه رو اما بروی هم دیگه نمیاریم یعنی تو نمیدونی منظورم از اذیت چیه من چرا عاطی اما خواهش میکنم بگو میدونم ته دلت چیه عاطفه میترسی برام تعریف کنی ازت زده بشم اما اینطور نیست بگو خواهش میکنم عاطفه باشه اما خودت خواستی خلاصه تعریفاش مادرم یه دوست داشت هر روز میومد خونمون سبزی پاک میکردن حرف میزدن و دوستش یه پسر داشت 17 سالش بود که خیلی بی ادب و بد دهن بود هر روز بدون در زدن میومد تو اتاقم و با کامپیوترم ور میرفت یه روز قرار شد مامانم با مامانش برن بیرون فرهادم با خودشون بردن 30 دقیقه شد صدای در اومد میدونستم مامانمه درو باز کردم رفتم پشت کامپیوتر دیدم در باز شد و فرهاد اومد تو یه جیغ کوچیک کشیدم گفت اومدم کامپیوتر بازی کنم منم چیزی نگفتم و از اتاق اومدم بیرون بعد از 5 6 دیقه اومد بیرون و بهم گفت مامانت با مامانم رفتن امام زاده و تا ساعت 2 هستن اومد کنارم گفت اگه جیغ بزنی بعدش با دوستام برمیگردم دستشو برد تو شرتم کسمو که تازه پشم در اورده بودو مالید منم در دهنم خودمو گرفتم و تو خودم گریه میکردم الان که بهش فکر میکنم باورم نمیشه یه پسره 17 ساله 20 دقیقه با کوسم بازی کرد که 2 بار ارضا شدم خلاصه دیدم داره شلواره خودشو میکشه پایین از دستش در رفتم نمیدونم اون روز از عمد یا از رو سادگی به سوی اتاق خواب فرار کردم و مناسب ترین مکان برای اون منو انداخت رو تخت شرتشو کشید پایین کیرشو دیدم دستمو بزور میمالید به کیرش کم کم دیگه اروم شدم ناخوداگاه با دو دستم کیرشو فشار میدادم ابش اومد ریخت رو لباسم و اونروز تموم شد ماهی 2 بار این برناممون بود از هر فرصتی استفاده میکرد تا کیرشو تو کونم بفرسته تا اینکه دانشگاه قبول شد و منم ازدواج کردم من من که هاج و واج از لحن بیان عاطفه و اون برنامه با فرهاد مونده بودم برای اینکه عاطفه متوجه عصبانیتم نشه دستمو کشیدم رو کسش و گفتم دوباره لازمش داری عاطفه سکوت کرد و گفت یه سوال دارم ازت محسن 1 2 ماهه میخام بپرسم خجالت میکشم من بپرس عزیزم عاطفه اون روزی که حموم بودی فضولیم گل کرد یه فیلم تو گوشیت دیدم اون پسره همکارت مصطفی رو داشتن میکردن تو خجالت نمیکشی نگو تو این فیلمو گرفتی من ن ن ن ن نه نمیدونم کجا بوده عاطفه نترس نمیخام اذیتت کنم اما یه سوال چرا اینقد کیرش بزرگ بود من با خنده قربونه خانومم که اینقد خوبه و اشتباهاتمو میبخشه نمیدونم چرا اما خودمم تعجب کردم حالا من یه سوال بپرسم من یه چیزی تو ذهنمه میخام بگم اما خجالت میکشم عاطفه بگو اشکال نداره من قول بده هر چی م باشه ناراحت نشی عاطفه باشه قول من عاطفه من دوست دارم یکیو غیر از من دوست داشته باشی عاطفه چی چی ییی من اره دوست دارم عاطفه خفه شو بیغیرت من نگفتم که سکس داشته باشی عاطفه به فکر فرو رفت فکر کنم یا به مصطفی یا به فرهاد یا به دکتر فکر میکنه این سکوت نشانه این بود که کسیو دوست داره اما نمیتونه باهاش باشه تعصبو غیرتش اجازه نمیده خلاصه بعد از کلی جنجال سکوتش نشونه رضایته 50 درصدیش بود یه فکری به ذهنم رسید فردا سرکار با مصطفی صحبت کردم واقعیتو گفتم بدون ترس چون کم سن بود نترسیدم شب 3 شنبه بود طبق معمول با عاطفه سکس داشتیم با مصطفی قرار گذاشتیم و نقشه ریختیم قرار شد منو عاطفه بریم بیرون مصطفی خونه بمونه بر که میگردیم بهش بگم میخوام سکس خشن کنیم دستو پاشو ببندم و کیره مصطفی رو بکنم تو کسش خرید کردیم رسیدیم خونه چشماشو بستم لختش کردم نشوندمش رو صندلی دستاشو بستم به پشت و پاهاشو باز کردم و کونشو کشوندم لبه صندلی و پاشو بستم مصطفی که میترسیدو بی سرو صدا اوردمش لختش کردم و یه فیلم سوپر گذاشتم تو تلوزیون با صدا که شک نکنه شروع کردم به خوردن کسو کونش صداش در اومده بود 20 دقیقه فقط کسشو خوردم جوری که اگه یه اسبم میکردش نمیفهمید مصطفی پررو شده بود کیرشو اورده بود نزدیک پاهاش با دهنم 10 سانت فاصله داشت کیرشو کردم تو دهن و مک میزدم 4 5 دقیقه شد رفتم پشته مصطفی هولش دادم بسمته عاطفه اما میترسید اروم سره کیرشو کرد تو کسش چون خیلی کلفت بود عاطفه تعجب کرد قبلا گفته بودم تا نصفه نباید بیشتر بکنی اونم تو تلمبه 5 ام تا ته کرد دست عاطفه شل بود اورد پشت کمر مصطفی و چسبید بهش تو دلم گفتم شاید فهمیده اما مطمعن نبودم عاطفه کامل به مصطفی چسبیده بود و بوش میکشید بعد از 2 3 دقیقه عاطفه و مصطفی یه اه عمیق باهم کشیدن مصطفی کیرشوکشید بیرون و ابشو ریخت رو دسته مبل اروم مصطفی رو به بیرون راهنمایی کردم و طبقه بالا چون خالی بود فرستادمش بالا چشمای عاطفه رو باز کردم شک داشتم که فهمیده یا نه اما چطور هیکل ورزیده و کیر کلفت مصطفی رو حس نکرده مگه میشه اما اگه فهمیده چرا چیزی نگفته من انگار که نه انگار اتفاقی افتاده لباسمو برم کردم و خوابیدم دیدم عاطفه ارضا خوبی داشته سریع خوابش برده پریدم بالا برا مصطفی اب غذا اماده کردم و جاشو انداختم 2 دق کنارش خوابیدم و بوسش خوردم و چند بار ازش تشکر کردم و کیرشو بوس خوردم دقیقا بوی کس عاطفه و اب مصطفی قاطی شده بود صبح با مصطفی باهم رفتیم سره کار و به روی خودمون نیاوردیم فرداش 4 شنبه بود عاطفه باید شب میموند توراه عاطفه از خوبیایی دکتر میگفت که تاحالا بیشتر از 100 تا زن بی خانمانو کمک کرده منم پرسیدم مجرده گفت نه زنشم دکتره خیلی زنه فاحشه ایه با همه دکترها و راننده هر کسی بگی لاس میزنه من تعجبم دکتر به این خوبی چرا باهاش زندگی میکنه و حتی یه بارم نشنیدم خصومتی داشته باشن گفتم شاید دوسش داره اما خدایش دکتر خوش تیپه مشخصات دکتر سفید قد بلند با شلوارای تنگ و لباسای یقه باز دوباره دلو زدم به دریا و به عاطفه گفتم به حرفای اون شبم فکر کردی کی میخوای انجامش بدی اگه راهنمایی میخوای در مورد رگ خواب مردا باهام مشورت کن گفت چی بگم محسن منم یه حسی تو قلبمه میشه بعدا صحبت کنیم گفتم عاطفه امشب میخوام تا 2 3 باهات باشم تو بیمارستان با کلی التماس راضیش کردم قرار شد بگم مریضم و 2 3 ساعتی بستری شم رفتیم تو منو عاطه طبق رول همیشه با دکتر دست دادیم و عاطفه رفت لباس عوض کنه باهاش رفتم تو اتاق گفتم میشه اون چادر که در میاری یه کم اینجا به خودت بیشتر برسی عاطفه منظورت چیه یعنی بیشتر ارایش کنم من اره البته غلیظ با اون لباس تنگه که میخواستی بندازی دور با کلی اصرار راضی شد وقتی اومد بیرون وووو دیدش من که همسرش بودم گفتم جلل خالق عجب چیزی شدی منو برد رو تخت گفت دراز بکش من خوابیدم دیدم دکتر اومد فشارو تبو گرفت گفت مشکلی نداری گفتم سرم درد میکنه گفت اجازه بده الان میام تو راه عاطفه رو دید اون انگار یه شوکی وارد شده تعجب کرد یه لبخند منظور دار زد و رفت سمت اتاقش عاطفه اومد پیشم منم بدون رو در وایسی گفتم عاطفه خواهشا برام نقش بازی نکن دوسش داری گفتش چه حرفیه میزنی اون ادمه پاکیه اهل عشقو عاشقی نیست عاطفه مرد خوبیه باید بهش دلتو بدی قول میدم پشیمون نشی طفلکی یهو بهش شوک وارد شد قدرت تصمیمش اومد پایین منم انداختمش تو عمل انجام شده گفتم باید وقتی اومد کامل بهش بچسبی تا اونم بفهمه عاشقشی تا حس بوجود بیاد کلنجار رفتم تا قانع شد دکتر اومد سمتم گفت میخوام معاینت کنم شروع کرد به معاینه مجدد نشت رو صندلی کنارم من با یه چشمک به عاطفه گفتم وقتشه عاطفه با لرزش و استرس فراوون خودشو رسوند به 20 سانتی دکتر و میخواست نشون بده که داره به من نزدیک میشه منم از فرصت استفاده کردم و با یه عطسه صندلی چرخ داره دکترو هل دادم بسمت سینه عاطفه که دقیقا صورت دکتر با سینه های عاطفه برخورد کرد نمیدونم چرا این لحظه برام یک دنیا گذشت دکتر عطر عاطفه رو که همیشه به زیر بغل و وسط پستونش میزنه بو کرد کامل حسش کردم دکتر برگشت سمتم و وایساد دیدم یا خدا کیرش به اخر رسیده بود جالب بود قسمت کیرش مثل یه لوله اب شده بود قسمت سره کیرشم دقیقا اندازه سره مام خوشبو کننده شده بود سرش 2 3 برابر خودش بزرگتر بود چند ثانیه به کیرش خیره شدم دیدم دکتر داره نگام میکنه رومو برگردوندم ساعت 2 3 برگشتم خونه از شهوت داشتم پاره میشدم دلم میخواست یکیو پیدا کنم صبح وقتی بر میگرده عاطفه رو بکنه نوشته عاشق
0 views
Date: March 11, 2020
سلام متینم 22سالمه
کرج هستم کیرم 21سانت
خانوم جهت سکس و دوستی ثابت پیام بده نفر سوم هم میشم09376570986