سلام من سجاد 31 سالمه من در 24 سالگی و بعد از فارغ التحصیلی از کاردانی صنایع چوب واتمام خدمت با دختری به نام مریم که یه سال دوست بودیم ازدواج کردم البته خانوادم کاملا با این وصلت مخالف بودن که ای کاش اون موقع به حرف شون گوش کرده بودم ابتدای ازدواج ما خیلی مشکل مالی داشتیم و خانواده من که مخالف بودن هیچ پشتیبانی خاصی از من نمیکردن و بازار هم که افتضاح بود همین موضوعات باعث دعواهاو بحث و جدل های فراوان بین ما میشد که حتی چند بار تصمیم جدایی داشتیم یکی از اخلاقهای مزخرف مریم منت گذاشتنش بود برا کمک خرج بودن من مریم از قبل ازدواج با من درتولیدی پوشاک کار میکرد و یه چرخ کار حرفه ای و تمییز دوز بود به همین خاطر خیلی نازش رو در تولیدی ها میخریدن به خاطر درآمد کم من ما مجبور بودیم هردو کار کنیم و زیاد فرصت سکس و عشق و حال نداشتیم مخصوصا من که هم شغلم سخت بود و هم ساعات زیادی مجبور به کار کردن بودم پس هر وقت میرسیدم خونه مثل جنازه بودم و اگر هم میخواستم توانش رو نداشتم ولی هر وقت که حشری میشدیم خوب از خجالت هم در میومدیم و یه حال اساسی میکردیم تا یه ده روز دو هفته ای به هم کار نداشتیم و سکس ما ماهی دو الی سه بار بود اوایل مریم خیلی به پرو پام مبپبچید وولی حشری و داغ بود و منم خیلی حشریم ولی به همون علت های قبلی زیاد موفق به انجام سکس نمیشدیم تا اونم عادت کرد و به همون ماهی دو سه بار اکتفا کرده بود چهار سال از ازدواجمون گذشت تا خدا یه دختر داد بهمون که اسمش رو گذاشتیم سحر تا قبل از به دنیا اومدن سحر مریم بیرون خونه کار میکرد و واقعا کمک حال بزرگی بود برام و بعد به دنیا اومدن سحر و خونه نشین شدن مریم مشکلات مالی مون خیلی زیاد شد و مجبور شدیم چرخ تهیه کنیم تا مریم در خونه کار کنه و چون سحر نوزاد بود اکثر مهد ها قبول به نگهداری سحر نمیکردن سحر دوساله شده بود و مشکلات من ده برابر شده بود یه روز جواد آقا کریمی از صاحب کارهای قدیم مریم که مردی دین دار و خدا شناس بود ومن هم قبلا که مریم جاش کار میکرد میشناختم با مریم تماس گرفت وازش برا کار در تولیدیش دعوت کرد و وقتی شرایط رو براش توضیح دادیم جواد آقا قبول کرد که نصف هزینه های مهد سحر رو هم تقبل کنه چند ماهی از کار کردن مریم میگذشت و منت گذاشتن های مریم دوباره شروع شده بود و رو اعصاب و روانم بود بعد از چند وقت در های شانس بر روی من گشوده شد و من تونستم چند سرمایه گذار خوب برا طرح هام پیدا کنم و درآمدم چندین برابر شد و بعد از چند هفته مبلغ 100 میلیون تومن تو قرعه کشی بانک برنده شدم و اوضاع زندگیم کلا دگرگون شد و دیگه نیازی به سر کارفتن مریم نبود و حالا وقت تلافی کردن من بود به مریم گفتم که دیگه نمیخواد کار کنی بشین خونه و به زندگیمون برس و انتظار داشتم از خوشحالی بال در بیاره ولی دقیقا برعکس برخورد کرد و خیلی ناراحت شد من ابله فکر میکردم از اینکه دیگه دستش تو جیب خودش نمیره ناراحت شده و از اونجایی که کاملا بهش اعتماد داشتم قبول کردم به رفتن سر کار ادامه بده من تونستم با پولی که از بانک برنده شده بودم و پول هایی که تز سرمایه گذارا گرفته بودم یه خونه 80 متری وسط شهر و یه پراید تقریبا تمییز بخرم و یه کارگاه کوچک ام دی اف هم بزنم برا انجام پروژهام بهمی دلایل این چند ماهی که مریم کلا اخلاقش فرق کرده بود رو متوجهش نبودم و بیشتر در حال سریعتر انجام دادن کارهام بودم تا اینکه یه شب که بعد از بیرون رفتن با دوستان و خوردن کمی مشروب داغ و حشری اومدم خونه سحر تو اتاقش خواب بود آروم رفتم مسواک زدم تا زیاد بوی مشروب مریم رو اذیت نکنه چون اینقدر حشرم بالا زده بود باید اونشب میجروندمش تا آروم بشم یواش رفتم تو اتاق خواب مریم یه ملحفه کشیده بود رو خودش از روش کشیدم و از اونجا که عادت داشت با یه تاپ و یه شلوارک پاچه کوتاه بخوابه برجستگی های بدن خوش فرم و خوش نقشش روانیم کرده بود و سفیدی بدنش تو نور کم اناق مثل تلالو مهتاب در شب بود دستم رو به صورت نوازش بروی بدن نازش مبکشیدم انگار دارم به گلبرگ های گل مریم دست میکشم صورتم رو بردم جلو واز لبای عسلیش یه بوس گرفتم و دوباره و دوباره تا اینکه کاملا لباش به لبام قفل شده بود تو حال خودم بودم داشتم از لب گرفتن لدت میبردم که مریم با دست هولم داد به کنار از این حرکتش خیلی ناراحت شدم که گفتم امشب میخوام یه حال اساسی بکنیم و نمیذارم از دستم مفت در بری مریم با حالتی خسته گفت امشب حال ندارم سر کار خیلی کار داشتیم خستم و فردا هم باید برم سر کار با بی میلی مریمی که هر وقت من میومدم سراغش تا دو سه بار ارضاء نمیشد دست از سرم بر نمیداشت کیرمم خوابید و اشتیاقم کامل کور شد و عصبانی از خونه زدم بیرون یه نیم ساعتی ول چرخیدم و چند نخ سیگار کاه دود کردم از رفتار مریم بدم اومده بود و وقتی خول فکر میکردم میدیدم این چمد وقته خیلی با من عیاق نیست و کمتر با من حرف میزنه و رفتارش سردتر شده بامن و با خودم گفتم فردا باهاش حرف میزنم حالا که اوضاع زندگی به مرادمون دلیلی برای این رفتارهای توهین آمیزش نیست و اگه قراره بره سر کار ولی به احتیاجات زندگیمون نرسه دیگه نره سر کار تا بتونه بیشتر در اختیارم باشه با همین افکار برگشتم خوابیدم از فردا میخواستم بیشتر به خانوادم برسم و بیشتر حواسم به زندگیم باشه وقتی مریم از سر کار اومد باخ اش شروع به صحبت کردم و بهش گفتم عزیزم من الان درآمد خوبه خونه و ماشین و همه چیزمون جوره از الان به بعد دوست دارم برا خودمون زندگی کنیم و این سر کار رفتنت باعث میشه نتونیم خوب به هم برسیم و اگه تو از پول گرفتن از من ناراحتی تو قانون و شرع برای زنان خانه دار هم حقوق تعیین شده که اسمش نفقه است پس نتراحت نباش مریم به من گفت سجاد من دلم میپوسه اگه نرم سر کار تو خونه نمیتونم بمونم افسردگی میگیرم من هرچی ئلیل و منطق رو کردم خانم از این چرت و پرت ها تحویلم میداد تا اینکه خودش پیشنهاد داد نصف روزه بره سر کار تا بیشتر با هم باشیم بعد این حرف ها مریم نیمه وقت میرفت سر کار و واقعا بیشتر به من میرسید و منم راضی شده بودم من زیاد عادت نداشتم گوشیدمریم رو چک کنم با اینکه حق طبیعیمه ولی مریمم واقعا آتویی دستم ندائه بود که بخوام بخش شک کنم و بخواد کار به چک کردن گوشی برسه از اتفاق یه شب گوشیم رو ازم زدن و من سراسیمه امدم خونه مریم با سحر دخترم حمام بودن و فرصت نشد موضوع رو بهش بگم و گوشیش رو برداشتم و رفتم کلانتری محل برا صورت جلسه واین کارها انجام شد توراه برگشت داشتم با گوشی مریم ور میرفتم که دیدم یه پیام اومد از طرف سمیرا خواستم نخونم که کرم افتاد بهم تا بازش کنم وقتی باز کردم یه دفعه انگار گداشتنم تو آبجوش تا بالترین نقطه سرم داشت میسوخت پیام این بود خانمی فردا اون لباس زیری که ئیروز برات حریدم رو حتما بپوشی بیای یادت نره خوشگلم خون به مغزم نمیرسید کاملا عقلم رو از دست داده بودم مثل دیوونه ها با خودم تو خیابون حرف میزدم با خودم میگفتم میرم خونه و بدون هیچ حرفی میکشمش هرچه بادا باد یه بیست دقیقه های پیاده اومدم و یه کم عقلانی تر فکر کردم و تصمیم گرفتم تا حتما یه مدرک محکمتر پیدا کنم تا وقتی کشتمش بتونم گناهش رو اثبات کنم وقتی رسیدم خونه مریم تو آشپز خونه بود حالم داشت از کنارش بودن بهم میخورد اینقدر حرصم گرفته بودو از درون عصبانی بودم که چند بار میخواستم بلند شم مثل سگ بزنمش تا اعتراف کنه به همه چی ولی وقتی چشم به سحر میخورد خودم رو آروم میکردم تصمیم داشتم تا فردا که قراره این جنده خانم زیر خواب اون شماره که اسمش پریساست بشه باید یه نقشه که بتونم عملیش کنم طراحی میکردم رفتم و یه گوشی خیلی باحال و خفن با قیمت بالا خریدم و یه سیمکارت فعال از یهگکی از دوستام تهیه کردم و به اون شماره زنگ زدم وقتی صدای طرف رو شنیدم سرجام میخکوب شدم صدای جواد آقا بود فهمیدم هر چی قرار اتفاق بیفته حتکا داخل کارگاه تولیدیه و دلیل عوض شدن رفتار مریم رو هم تو این چند ماه کاملا متوجه شدم سریع رفتم خونه یادم رفته بود گوشی مریم رو بذارم سرجاش وقتی رسیدم مریم گفت شاید گوشیش رو تو کارگاه جا کذاشتخ و منم قضیه دزدین گوشیم رو گفتم یه لحظه یه جرقه ای به ذهنم زد و به مریم گفتم من میرم گوشیت رو از کارگاه میارم چون خودم گوشیت رو برا امشب حتما لازم دارم و من که خونه جواد رو یاد داشتم گفتم میرم دم خونشون کلید کارگاه رو میگیرم میرم کارگاه به بهانه گوشی مو به مو همه چیز مثل نقشم پیش رفت و چون جواد لاشی بهم اعتماد داشت راحت کلید رو گرفتم با خر بدبختی بود یه کلید سازی پیدا کردم و از روی همه کلیداش یکی برام خودم زدم به یکی از دوستام که تو کار نصب دوربین مداربسته بود زنگ زدم و بردمش کارگاه چون میدونستم کارگاه دوربین داره و این دوستم هم هکریه برا خودش وهم زنم رو نمیشناسه رسیدم و رفتیم داخل پشت سیستم نشستم و روشنش کردم خدارو شکر پسوورد نداشت رفتم سراغ دوربینها و تا یه هفته قبل رو سریع چک کردم و بله دیدم مریم با جواد حروزاده میرن تو زیر که نقطه کور دوربین ها هم هست یه کپی از همین ها گرفتم برا خودم و به دوستم گفتم که میتونه یه دوربین اضافه کنه تو زیر زمین ولی یارو متوجه اضافه شدن یه دوربین نشه و ضبط کنه و یاسر هم که خوره این کارها بود انجام داد و برگشتم خونه کلید و گوشی رو دادم به مریم و گفتم گوشی خریدم و جواد آقا گفته تو فردا صبح باید درکارگاه رو باز کنی تا خود صبح بیدار بودم و نقشه ها و شیوه های مختلف برا کشتنشون میکشیدم مریم رفت سر کتر و منم بعد از یه ساعت رفتم طرف کارگاه میدونستم به این زودیا نمیرن چون بقیه هم تو کار گاه هستن و وقت نهار که همه میرن برا نهار حتما کارشون رو انجام میدن به مریم اس دادم من تا دیروقت سر کارم تا خیالش از بابت من راحت باشه تا ظهر همینطور اطرف کارگاه ول میچرخیدم تا وقت نهار دیدم همه برا نهار تعطیل کردن دارن میرن بعد یه ربع ساعت که مریم و جواد مونده بودن من رفتم و با بئبختی از علمک گاز خونه همسایشون که خدارو شکر خالی بود رفتم بالا پشت بوم چون اگه کلید مینداختم تابلو میشد از بالا پشت بوم دستشویی که زیاد بلند نبود اومدم پایین قلبم داشت دقیقه ای هزارتا میزد یواش رفتم سمت پنجره دفتر که ببینم کسی هست یا نه که صدای جواد حرومی رو از زیر زمین خیلی ضعیف میومد مزمئن شدم شروع کردن گوشیم رو در آوردم و رفتم گوشه پنجره زیر زمین و کامل خم شدم یه آن چشم سیاهی رفت از صحنه ای که دیدم جواد لحت مادرزاد با یه کیر یه کم از من گنده تر رو زمین دراز کشیده بود کس لخت مریم که به صورت 69 بودن رو به دهن گرفته و مریمم با عشوه و ناز انگار که از خداشه کیر پر مو جواد رو داشت ساک میزد من هروقت یه ذره مو داشت اطراف معاملم خانم ناز میاورد نمیخورد بماند که چقدر باید التماسش میکردم تا یه ذره ساک بزنه حالا برا این بیشرف بی ناموس با چه حال داره ساک میزنه جواد داشت مثل دیوونه ها کس مریم رو میچلوند با دهنش و مریم به خودش میلرزید یه ذره پنجره رو هل دادم تا صداشون بهتر بیاد و منم فیلم میگرفتم و میگفتم مادر جفتتون رو میگام مریم جنده خودش بلند شد و به جواد میگفت وای عاشقتم جواد اون سجاد عوضی اصلا کس من رو نمیتونه مثل تو بخوره عشقم و بعد گفت دو ست داری چه طوری من رو جر بدی عزیزم داشتم عقلم رو از دست میدادم چقدر وقیح شده بود مریم تا حالا هیچوقت اینطوری ندیده بودمش فقط تنفر و انتقام و خون جلوی چشام بود به اطرافم نگاه میکردم و ئنبال چوبی چیزی میگشتم که صدای ناله شهوت انگیز مریم اومد برگستم دیدم مریم نشسته بالای کیر جواد و مثل فنر بالا و پایین میشه تموم کارها و پوزیشن خای که دوست داشتم باهاش سکس کنم و اون بیشتر اوقات قبول نمیکرد و از زیرش در میرفت رو داره با عشق برا این حرومزاده انجام میده بعد چند دقیقه مریم یه چیزی گفت که من حسرتش همیشه به ئلم مونده بود مریم به جواد گفت عشقم کونم خیلی میخاره میخواد با کیرت بخوارونیش ای بر پدرت لعنت حرومی من این همه التماست کردم تو ای سالها جواد مریم رو با حالت داگی نشوند و مریمم تا جایی که میتونست قمبل کونش رو بالاتر داد و با دو دستش لپ های گوشتی کونش رو از هم باز کرد بر شرف نداشتت لعنت زن حروم لقمه جواد یه تف انداخت دقیق رو سوراخ کون مریم و یه تف سر کیرش یه انگشتس رو راحت کرد تو کون مریم و اونم با آه و ناله حشری میگفت جون بکن تو کونم کیرت رو جواد میگفت بذار یه کم بازش کنم مریم گفت بابا تا حالا صدبار کیرت عشقم بازم کرده بذار دارم میمیرم کونم میخاره کیرت رو میخواد عزیزم جواد که با این حرف ها زده بود به سیم آخر نه گذاشت و نه برداشت همه کیرش رو با تلمبه خشن چپوند تا ته تو کون مریم عین حیوونهای وحشی داشت تلمبه میزد و مریمم که حالا معلوم شده خیلی وقته زیر خواب آقاست انگار نه انگار داشت از شدت شهوت عربده میزد که جواد محکم زد در کونش گفت جنده خانم میدونم داری حال میکنی ولی آرومتر عزیزم مریم گفت نمیتونم دارم میمیزم وای اون حرفی که نباید میزد رو زد من تا همین لحظه ای که براتون تعریف کردم رو از روی فیلمیکه گرفته بودم ئارم میگم ولی اون لحظه اینقدر عصبانی بودم که هر لحظه ممکن بود هر غلطی روذبکنم مریم اون حرف رو گفت که کاش اون سجاد جاکش الان اینجا میبود تا ببینه سکس یعنی چی با این حرفش گور خودش رو کند دیگه خون خونمو میخورد آدرنالین به قدری ترشح شده بود که وقتی رفتم زیر زمین تو وجودم که با لگد درب اتاقی که داخلش بودن کنده شد هردو مات و مبهوت به من خیره شده بودن ووقتی به خودشون اومدن سراسیمه زرزر کردنو اینور اپنور میرفتن لخت مریم افتاد به پام به التماس و جوادم که رنگش مثل گچ شده بود خفه خون گرفته بود مثل سگ میلرزید هبچی دستم نبود که بزنمشون ولی به خازر عصبانیت زورم ده برابر شده بود چون با یه لگد مربم رو یکی دمتر پرت کردم رفتم سراغ جواد تا اومد حرف بزنه با کله زدم تو بینیش که هنوز صدای شکستنش تو گوشمه کامل ولو شد رو زمین و منم تا جایی که جون داشتم زدمش اینقدر که خون بالا آورد ترسیدم بمیره ولش کردم و رفتم سراغ مریم به زور بلندش کردم دست و پاهان از خون اون عوضی کامل قرمز بود اشکام با خون های روی صورتم یکی شده بود نمیخواستم تو صورتش نگاه کنم یه تف کردم تو صورتش و گفتم همه دنیامو کشتی همه آرزوهامو تو مسئول بیچارگی و جنون منی یه سیلی از ته دل با تمام قدرتی که داشتم زئم به صورتش ضربه به قدری شدید بود که سرش خورد به دیوار و شکست و افتاد رو زمین منم رفتم بالا سرش و یه تف دیگه انداختم تو صورت اون و جواد حرومی و رفتم بالا سراغ کامپیوتر و فیلم رو کپی کردم و از سیستم پاکش کردم و اومدم پایین جفتشون مثل سگ ناله میکردن میخواستم قضیه رو به پلیس و منکرات اطلاع بدمو میدونستم حکم زنای محسنه اعدامه ولی باخودم گفتم میذارم زنده بمونن ولی آبرو براشون نمیذارم و همینکارم کردم اونروز رفتم و اناهم هرطور بود اون ماجرارو پیچوندن شبش مریم با سری بانداژی اومد خونه من سحر رو بردم خونه مادرم و قضیه رو براش تعریف کردم و مادرم هم مادر و خانواده مریم رو با خاک یکسان کرده بود و آبروش رو به کل برده بود مریم اومد با حالت التماس افتاد به دست و پام فهمیدم از خونه مادرش اومده چون فیلم رو به مادر و برادرش و حواهرش نشون داده بودم زار میزد و التکاسم میکرد و منم رو هوا بودم لذت میبردم که مثل سگ افتاده به پام گفتم وقتی جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود تو اینقدر بی لیاقتی که حتی دیگه لیاقت تف کردن و زدن هم نداری برو گم شو از خونم بیرون مریم گفت کجابرم سجاد دیگه هیچ جا جا ندارم گفتم برو تو بغل همون حرومزاده راستی میئونستی الان اونم آوارست چون زنش میدونه همه چیو فیلمتون رو هم داره اینقدر زار زد که داشت از حال میرفت یه لیوان آب دادم و انداختمش از خونه بیرون به صورت توافقی سریع ازش جدا شدم و بچمم گرفتم اونم از این شهر رفت اون فیلم به جز به همین چند نفریکه گفتم بیشتر نشون ندادم و نمیخوام هم بدم جواد سگ صفت هم چند هفته پیش سکته مغزی داشت از نصف بدن فلجه و زن و بچش ولش کردن چوب خدا صدا ندارد گر بخورد دوا ندارد نوشته
0 views
Date: May 7, 2019