نوامبر ابدی ۲ و پایانی

0 views
0%

9 86 9 88 8 7 9 85 8 8 8 1 8 7 8 8 8 8 قسمت قبل نوامبر ابدی عروس خاک من فقط چهار سالم بود که طعم تلخ بی مهری رو چشیدم مادرم زن ساکت و بی سر و زبونی بود که همش از بابای الواتم کتک میخورد چون مادر بابام خرجمونو میداد اونم خوشش نمی اومد که بابام نه کار کنه نه به ما محبت کنه همش میشست یه جا می گفت من زندگی خوبی نداشتم و شوهرم حتی تف تو صورت من نمینداخت حالا وایسم و خوشبختی شما رو ببینم خلاصه مامانم طلاق گرفت و رفتیم خونه دایی بزرگم دو سال بعد مامانم هم شوهر کرد و دقیقا اون روز که میخواست با شوهرش بره رو هرگز فراموش نمیکنم با گریه گفتم مامان تو رو خدا منو با خودت ببر ولی مامانم زد تو گوشم و رفت بعدها فهمیدم شوهرش بهش گفته خرج این تحفه رو نمیدم و نمیخوامم ببینمش من موندمو و خونه دایی جانم زندایی هم خوشش نمیومد یه قاشق از بشقاب بچه هاش کم بشه و بریزه تو بشقاب من حق با اون بود من یه بچه طرد شده بودم که رو دستشون مونده بود داییم با بابام تماس گرفت و ازش خواست منو ببره ولی بابام هم گفت زن گرفتم و زنم هم این بچه رو نمیخواد منم انگار یه حرومزاده تو چشم همه بودم وقتی ده سالم شد فهمیدم مامانم دو پسر دو قلوبه دنیا اورده رفته جنوب بابام هم سال بعد معتاد شده و خود کشی کرده ولی شایعه بود که زن دومش کشتش به هر حال دیگه برام مهم نبود مردک از مرد بودن بکن بودن رو یاد گرفت و منو ول کرد بین گرگ هایی مث خودش وقتی 13 سالم شد و مدرسه میفرفتم و خرجم از نظر دایی و زنداییم زیاد بود زنداییم اینقدر به داییم غر زد که منو بردن گذاشت خونه دختر عمه معصومش تو کرج البته اسمش تو شناسنامه معصومه بود تو کرج مشهور به شهلا هندی بود چون موهای سیاه بلند و پر پشت داشت و چشماش عین سری دیوی بود ولی اونم یه بدبخت بود هم نشینی با این آدم بد بخت منو بد بخت کرد خونه ای که درش زندگی میکردیم جای خوبی نبود آخه زن خراب رو که نمیذارن تو منطقه خوب زندگی کنه 14 سالم بود که نذاشت دیگه برم مدرسه به قول خودش من برم کوس و کون بدم انوقت تو بری مدرسه سانتی مانتال بازی دربیاری اگه قبولت کردم به خاطر این که دایی پفیوزت ارث بابامو از داداشم و اون زن جنده ش بگیره ولی مدونستم میخواست منو هم جنده کنه خونه که نبود جنده خونه بود مرد میورد خونه و میکردنش و پول خوبی میگرفت منم میرفتم تو اتاقم در رو قفل میکردم یه روز پاییزی اومد و بهم گفت گمشو از خونم برو بیرون منم گفتم شهلا جون من کجا برم جایی رو ندارم داد زد و گفت گم میشی بیرون یا بگم بیان یه دست از کون بکننت و با یه درکونی بندازنت بیرون گریم گرفت گفتم تو رو خدا بذار بمونم هر کاری بگی میکنم نظافت خونه رو که میکنم و آشپزی رو که من انجام میدم گفت یه شرط داره با هیجان گفتم چی هر چی باشه قبوله فقط نندازم بیرون گفت ببین من به لوازمم آرایش فروش خیلی بدهکارم گفته یه کوس تنگ و خوب بهش بدم بدهی هامو صاف میکنه گفتم شهلا این انصاف نیست من فقط 15 سالمه نمیخوام بهم بگن دختر خراب گفت پس هری اگرم میخوای فکر کنی برو تو اتاقت تا ساعت 6 منتظرم کلی گریه کردم به خودم گفتم نیگا کن شهلا هم میده و حال میکنه و هم پول میگره ولی دیدم بعضی هاشون روانی هستن و با کمر بند میزنن رو کونش ومجبورش میکنن براشون واق واق کنه چاره ای نداشتم اینجا حداقل میکردن و پول میدادن بهم ولی اگه برم بیرون معلوم نیست کیا گیرم بیارن و سیر بهم تجاوز کنن و بندازنم زیر پل نزدیک ساعت 6 شهلا در اتاقمو زد و گفت ببین تخم حروم اگه میدی بهم بگو اگرم تخم باباتی برو بیرون دو شب تو پارک کرج بخواب اما وقتی خوب گاییدنت و گشادت کردن نیای بگی گه خوردم ترسیدم داد زدم باشه یه لحظه ساکت شد گفت حموم از 60 افتاده اونور برو تو حموم از پودر موبر استفاده کن و موی کوس و کونتو باهاش بردار رفتم حموم کلی گریه کردم و غصه خوردم اگه به زور شوهرم میدادن بهتر بود از حموم اومدم بیرون دیدم وسط خونه دو تا تشک کنار هم انداخته بود رنگم پرید گفتم امشب میاد گفت نه اولا اون کوست آکبنده دوما بلد نیستی کیر بخوری ببین بهش حال بدی بهترین لازم آرایشی ها رو بهمون مفت میده ولش کن خودتو خشک کن بیا یکم بمالمت غلامحسین تعمیر کار میاد میکنتت بابت امشب پونصد بهمون میده دویست تومن مال من سیصد مال تو من همینجور وایساده بودم که داد زد یالا تخم جن رفتم تو اتاق درو آروم قفل کردم نه من مث ننه و بابام نمیشم تنم مال خودم بود و آخرین چیزی هم که لمسش میکرد خاک بود رفتم یه لباس سفید که آرزو داشتم تو خوشحالی بپوشم تنم کردم مرگ موش زیر کمد رو برداشتم سه تا ازش باقی مونده بود یه قمقمه آبم داشتم تا وقتی شهلا نصف شب مشغول حالا دادن بود و منم تشنه تا یخچال نرم که منو ببینن پنجره ها رو باز کردم اواسط آبان بود به انگلیسی میشد نوامبر اون موقع بدون کلاس بیرون شاگرد اول زبان تو مدرسه بودم نمی دونم امروز کی دلش پیش عشقش خوشه ولی از ته دل میگم خوش به حالش گریم گرفت وسط اتاق دراز کشید دو تا دونه مرگ موش رو لبم گذاشتم و گفتم خدا عدالتت رو ندیدیم ولی این جا در پایان همه چیز بخشش تو نشونم بده و دو تا رو قورت دادم یه آبم روش پایان نوشته

Date: November 9, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *