نُت های عاشقونه

0 views
0%

دلتنگتـــــــــم حالا ک بارونه رو گونه هــــــــام اشکو میرقصونه تو نباشــــــــی زندگیم زندونه دلتنگتـــــــــم جوریکه هیچکی نیس کاش برگردیـــــــــ دلتنگی شوخی نیس تو نباشی دنیام زمستونه آره این آهنگ وصف حال منه سردمه زمستونه این قلب سرمازده ی من روی جاده ی یخ زده ای ک ب قلب تو منتهی میشه مدام سُر میخوره و خسته از تلاش بیهوده از سرمای این رابطه توی خودش مچاله میشه صدای کلید میاد آهنگو قطع میکنم و اشکامو پاک دختر بابا ملوسکم آهای خوشگله کجایی دستپاچه از اتاقم بیرون میرم و سر بزیر سلام میدم ک این دوتا کاسه ی خونو نبینه ک ندونه چطور دلِ دلبندشو شکستن تا ندونه تنها یادگار عشقش تنها امیدش تو جوونی مرده خودش نه هااااا دلش مرده میدونی من میگم مرگ مغزی از مرگ قلبی بهتره اون لااقل هیچی نمیفهمی ولی اینی ک من دچارشم مرگ قلبیه میبینم میشنوم فکر میکنم راه میرم فقط دلم مرده این دردناک تره نه خانوم کوچولو تو این گرما کولرو چرا روشن نکردی نپختی هی پدر من از سرمای دنیام ب خودم میلرزم از چی حرف میزنی گرما اره اون موقع ها برف میبارید میگف کاش میشد میومدم دستتو میگرفتم لباس گرم تنت میکردم میرفتیم زیر برف قدم میزدیم و بستنی میخوردیم همش حرف از سرما میزد ولی من گرم میشدم از تب عشق بود ولی حالا از لرز عشقه یجور مالاریای عشقی لعنت ب این عشق شاید اگه مامانمو از دست نمیدادم شاید اگه بابا مدام کنارم بود کمبود ی عشق رو حس نمیکردم ولی نبود کمبود حس میشد کمبود دیده نشدن منم جوون بودم دلم میخواست رژ صورتیم ک با لاک همرنگش ست میشد دل ببره از کسی دلم میخواست دخترونگیام دیده بشه اما نه توسط پدرم ک اگه هم میدید با لبخندی و اینکه چقد شبیه مامانت شدی بدتر غمو به دلم مهمون میکرد یروز گفتم بابایییییییی من تو خونه تنهام میشه برم کلاس گیتار یسال از فوت مامان میگذشت و این اولین نشونه از سرزندگی من بود پس بی هیچ مخالفی قبول کرد کلاسا شروع شد روز اول ک رفتم سه تا دختر بودیمو دوتا پسر یکیشون خیلی شوخ بود و البته خیلی هم خوشتیپ و خوش چهره اسمش محمد بود باهمه راحت بود ولی اون یکی ی پسر قدبلند و چهارشونه با ته ریش و بینی قلمی و لبای قلوه ای چشماش درشت نبود اما وقتی نگاش میکردی دنیایی توی چشماش بود دنیایی ب سیاهی دنیای من آره چشماش مشکی بود و منی ک هنوز رخت سیاه ب تن داشتم با اون آسمون شب توی چشماش یکی میشدم موهاش بلند بود و از پشت میبست کم حرف بود و تنها یادمه حتی گوشیش هم ساده بود فقط برای تماس ضروری خاص بود شاید فقط برای من اما خاص بود جلسات مختلف رد میشد تا رسیدیم به طنین انداز کردن صدای سازو خوندن باهاش صداش گرم و بم بود اما صاف و پراز احساس وقتی استاد میگفت بهداد نوبت توئه تازه از دنیاش فاصله میگرفت سازو دستش میگرفت و رو پاش میذاشت هر دو چپ دست بودیمو سازو برعکس بقیه دست میگرفتیم اولین وجه اشتراک همیشه اول چشماشو میبست ی نفس عمیق میکشید پلکاش ک وامیشدن اول نگاهی ب من مینداختو شروع میکرد تار ب تار سازو نوازش میکرد و من خودمو جای اون تارها میذاشتمو از لمس ناخناش قلقلکم میشد صداش منو جدا میکرد از دلتنگیام و میبرد ب وادی بی رحم عشق با صدای استاد که اسم نفر بعدیو میگفت انگار ک از عرش اعلا پرت میشدم تو کلاس نفر بعدی میزدو من حسی نداشتم مرمر بزن انگار که خودمو باهاش یکی میدونستم گیتارو روی پای راستم گذاشتم برعکس همه و مثل بهداد چشمامو بستم نفس عمیقی کشیدم بهش نگاه کردم و شروع کردم ب زدن ساز صدای من نازک بود و درتقابل با صدایی ک دینو دنیام شده بود آره دخترا با شنیدن و صدا عاشق میشن ولی اون نگاه و نفس عمیق اون موها ک کمند اسارت من بود چی اون چشمای شب زده چی روزها رد میشدن و اثری از آماتور بودن نبود همه حرفه ای بودیم اما رابطه ی ما درحد همون نگاه بود و خیرگی ای ک از هنرنمایی بهم داشتیم و گاهی یکی از ما دوتا همخونی میکرد با دیگری صدامون زیر و بم بود ولی مکمل قرار شد مراسمی ب عنوان افتتاحیه ی شعبه ی دوم آموزشگاه برگزار بشه همه نوازنده اما بهداد و مرمر نوازنده و خواننده ی گروه دومین اشتراک تمرین ها پی در پی بود و ما بهم نزدیکتر میشدیم تا جایی ک تنهایی طبقه بالای آموزشگاه میموندیم و تمرین میکردیم و هم آواز میشدیم سلطان قلبم تو هستی تو هستی دروازه های دلم را شکستی پیمان یاری به قلبم تو بستی با من پیوستـــــــــــی نگاهمون گره میخورد ب هم اکنون اگر از تو دورم ب هرجا بر یار دیگر نبندم دلم را سرشارم از آرزو و تمنا ای یا زیــــــــــبا دوباره گفت ای یار زیبا نگاهش کردم بازهم گفت ای یار زیبا و لبخندی ملایم زد چیزی از درونم فرو ریخت دلم لرزید یعنی اونم دوسم داره اشک تو عسلی چشمام جمع شد اما عسل که با اشک حل نمیشه اشکام سرازیر شدن هول زده گیتارو گذاشت پایین پاشو اومد سمتم گیتار منم برداشت و صندلی خالی کنار کلاسو روبروم گذاشت بدون اجازه صورتمو با سر انگشتاش لمس کرد و رد خیسی اشکو پاک کرد بدون اجازه دستای سردمو تو دستای گرمش گرفت بدون اجازه اما آروم خودشو جلو کشید و بوسه ای ریز روی لبم نشوند شوکه شدم اما ته دلم شاد بودم و غلیان حسی عمیق تر درونمو گرم میکرد تو دنیای خودم بودم ک زیر گوشم گفت این لبخندتو چی تعبیر کنم مرمر خانوم من کی لبخند زدم نمیدونم همین کافی بود برای ردوبدل شدن شماره مسیج بازیهای آخرشب و شبهای قدر دونفره و استغفار از زبونم لال دوری بابام ک میدید روحیم بهتره اونم حالش خوبتر شده بود حتما روح مامانم شاد شده بود روز مراسم بود همه ی گروه لباسشون سورمه ای با طرحهای قرمز بود ولی ما لباسی سفید با خطوط طلایی میگفت طلایی لباست ست شده با گیسوی طلا و چشمای شیرینتر از عسلت و من بازهم اسیر دامش میشدم ما وسط کنار هم بودیم و از دوطرف بقیه نوازنده ها همه گیتاراشون رو پای چپ مادوتا رو پای راست شروع کردیم ب نواختن و خوندن سلطان قلبم و بازهم تکرار بی برنامه ی ای یار زیبا و نگاه عمیقش ب من چشم چرخوندمو ب بابام خیره شدم ک با لبخندو اشک نگاهمون میکرد و بقیه ک از این غیرمنتظره با لبخند تشویق میکردند و من لحظه ب لحظه سرخ تر میشدم شب خوبی بود بابا هیچی نپرسید و منم زبون ب دهن گرفتم اون شبو تا صبح مسیج داریم و عاشقونه های ناب خرج هم کردیم روزها و شبها با عشقش سرمیکردم اما اما این اواخر کلافه بود برخلاف قبل میخواست حرف بزنه میگفت تو خونه نمیشه برم بیرون بعد مسیج نمیداد میگفت گیر میدن کلاسهاهم تموم شده بود و دیدارمون محدود یروز گفت مرمر بیا کافه مرمر سر خیابون فلان رفتم و دیدمش دیدمش ک اون ابریشم سیاه موهاش تو هم تنیده بودن و پیله وار تو همدیگه حبس شده بودن دیگه چشماش شب تاریکو تداعی نکرد برام فقط ی آسمون تیره از ابرهای سیاه بود ک منتظر جرقه ای بود برای باریدن دستشو گرفتم دستم لرزون بود و دستش ب رمق گفتم نفس جان چیشده گفت مرمر من عاشقتم ولی خونوادم از وقتی فهمیدن تو رو میخوام میگن یا ما یا اون مرمر چیکار کنم جرقه ی نگاهش با دیدن بغض من اتفاق افتاد و باریدن دونه ب دونه ی بارون چشماش گفتم بهداد من اگه بودم از بابام نمیگذشتم توام نگذر اگه من فقط بابامو دارم تو مادر داری پدرداری خواهر داری نمیخوام عاقشون دامنگیرت بشه ازت میگذرم دستاشو ب گرمی فشردم ک بوسه ای روی دستم زد گفت نمیشه بدون تو بودن با عاق شدن فرق نداره خوشبختی من تویی ولی عقلم گفت برو گفتم برو من برات همه چیز نمیشم خانواده نیازه من اونارو ازت نمیگیرم من باعث جدایی از خونوادت نمیشم با صدایی لرزون گفتم خداحافظت عشق من مهلتش ندادم و با پاهایی لرزونتر از کافه خارج شدم تو حال خودم نبودم هوای اردیبهشتو بارونای گاه و بی گاه نم نم صورتمو خیس کرد یاد هم آوازیمون افتادم دلتنگتم حالا ک بارونه رو گونه هام اشکو میرقصونه تو نباشی زندگیم زندونه دلتنگتم جوریکه هیچکی نیس کاش برگردی دلتنگی شوخی نیس تو نباشی دنیام زمستونه آره از شوک جدایی خون تو رگام یخ بسته بود و دنیام زمستون بود شب مسیج داد عشق من جواب ندادم زنگ زد جواب ندادم مسیج داد پشت پنجره ی اتاقتم نگاه نکردم گذاشتم بره دلمو بردو رفت اما خیلی دور رفت ب ناکجا آبادی ک از این ویرونه براش ویرون تر بود از بچه ها شنیدم آلمانه و موسیقی میخونه ولی من موندم و ی دنیا پر از نت هایی ک باهم ملودیشون میکردیم بابایی خیلی گرمه کولرو زیاد کن لطفا تظاهر کار همیشگیم نوشته

Date: November 28, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *