نکنی میکننت

0 views
0%

سلام این داستان رو بخونین عبرت بشه براتون ما که کونی شدیم رفت شما نشید من فرزاد ۲۰ سالمه قضیه مال وقتی هست که ۱۶ سالم بود مادربزرگم که تو شهرستان زندگی میکرد فوت کرد رفتیم اونجا چند روز موندگار شدیم یه شب که پیش هم خوابیده بودیم من و پسرداییم محمد دوسال از من بزرگتره مثل همیشه شروع کردیم به کارای همیشگیمون که من پشت اون رو میخاروندم درواقع میمالیدم و اون منو چن دقیقه که گذشت دیدم دستش رو داره تا زیره کمربندم میبره که خیلی برام غیرمنتظره بود یه جورایی داشت خوشم میومد که گفت نوبت توعه برگشت و منم که خوشم اومده بود دستم رو بیشتر از اون بردم تو شلوارش و کونش رو مالیدم اونم سریع گرفت که من خوشم اومده برگشت و گفت که کمربندتو باز کن باز کردم شلوارشو کشید پایین برگشت و گفت بزار تو کونم چون پنج شیش نفری با داییم اینا تو هال کنار هم خوابیده بودیم و فقط محمد پشتش به دیوار بود من ترسیدم که اگه برگردم یه وقت یکی بیدار شه و ببینه متوجه نمیشیم و خلاصه ابرومون میره اروم بدون اینکه حرف اضافه ای بزنم گفتم من نمیکنم تو بکن من برگشتم سمت کسایی که خواب بودن و چهارچشمی میپایدمشون از طرفی ام اولین باره که کون میدم و اصلا خبر ندارم که چه دردی داره و این حرفا این هی تف زد فشار داد نرفت تو که که نرفت البته من چون ناشی بودم و یه جورایی بلد نبودم تا میومد بکنه داخل سفت میکردم و نمیرفت داخل خلاصه اونشب من خیلی لذت بردم چون اولین بارم بود با ترس و لرز که نکنه بگا بریم تموم که شد حس بدی داشتم احساس میکردم کونی شدم از فردا باید هرچی محمد گفت بگم چشم و هیچی نمیتونم بهش بگم و همینطور هم شد اونشب که من به خاطر احتیاط گفتم نمیکنم تو بکن باعث شد اون فکر کنه من کونی ام و هروقت که بخواد منو بکنه همینطور هم شد ما بعد از اون شب سه چهار شب دیگه شهرستان موندیم که فکر کنم دوبار دیگه ام باهم سکس کردیم که اخرین بار بالاخره کیرشو که واقعا هم کلفت بود کرد تو کونم من هیچ وقت نتونستم بهش بگم که منم میخام تورو بکنم و کونی نیستم اما نشد از اون ماجرا به بعد هروقت میریم شهرستان که سالی حدود هفت هشت بار میریم من دودلم واسه اینکه سکس کنم باهاش یانه چون هم لذتش رو دوست دارم و هم از اینکه فکر میکنه کونی ام بدم میاد هروقت میریم همین که منو میبینه اشاره میکنه که پاشو بریم و چون اون همیشه یه جارو داره که بریم توش هرسری کونم گذاشته میشه و هیچی نمیتونم بگم خواستم بگم موقعیت گیرتون اومد بکنید کص خاره هرچی ترس و احتیاطه البته اینم بگم جز اون من به هیشکی تاحالا ندادمااا همه ی داستان واقعی بود فحش ندید لطفا نوشته

Date: February 8, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *