درود دوستان عزیز مقدمه این شروع اولین داستان از خاطرات جنسی و شهوت انگیز من توی شهوانی هست و فکر میکنم اتفاقات جنسی زندگی ما بسیار زیبا و فراوانه 18سالم بود که سوم دبیرستان بودم و دختر عموم به همراه زن عموم برای مسافرت چند روزه از دبی اومدن خونمون اون موقع دختر عموم 27سالش بود و تازه از همسرش جدا شده بود مهناز دخترعموم خیلی تیپ تحریک آمیزی داشت برام از سفر که رسیدن یه مانتو سفید نازک کوتاه و ساپورت کوتاه پوشیده بود و هوا خیلی گرم بود پاهاشو یادم نمیره که توی کفش تابستونی بود و لاک قشنگ تیره زیبایی پاهاشو چندبرابر کرده بود مهناز قد کوتاه و لاغری داشت و سفید و خیلی شیطون بود اون یه زن جوان خوشگل شده بود و منم یه پسر18ساله پر از شهوت و افکار جنسی روز اول گذشت و من نمی تونستم توی اتاقم راحت بخوابم قلبم تند میزد و منتظر یه معجزه بودم تا کشش و جاذبه ای از طرف مهناز ایجاد بشه تا من بهش نزدیک بشم تا این که شب دوم بعد از اینکه اونا را بردم پارک کمی رفتیم گردش با مهناز بیشتر گرم گرفتم و در مورد مسائل مختلف حرف زدیم و باهم راحت شدیم تا اینکه یکی دوبار دستمو میگرفت و میگفت درست میشه غصه نخور و شب که برگشتیم رفتم تو اتاقم و مامانم و زن عموم که فقط تو خونه بودن خوابشون برده بود و من بیدار بودم و فکر میکردم مهناز دخترعموم هم خوابیده که دیدم بلوتوثم روشن شد بازش کردم دیدم یه تکس پیام برام توی بلوتوث اومده بازش کردم دیدم دخترعمومه نوشته چکار میکنی چه خبر اون موقع بلوتوث مد شده بود و کارایی زیادی داشت فکر میکنم سال 87بود منم با بلوتوث شروع کردم باهاش حرف زدن تا ساعت رسید به 3صبح دیدم دختر عموم مهناز برام عکس سکسی فرستاد عکس زنی که داره کیر مردشو میخوره شوکه شدم و هول کردم چیزی ننوشتم بعد خودش برام نوشت نکنه بدت اومده یا دوست نداری من نوشتم براش نه یکم غافلگیر شدم یه دو تا عکس سکسی خیلی حشری کننده برام فرستاد و قرار شد توی راه رو همدیگرو ببینیم من آروم اومدم توی سالن و رفتم توی راهرو پشت هال دو دقیقه بعد دختر عموم با یه تاپ نازک اومد پیش من و گفت خوابت نمیبره گفتم نه یکم حالم بده گفت چرا گفتم من وقتی خیلی صحنه سکسی ببینم زیر دلم درد میگیره منظورم بیضه هام بود چون باید ارضا بشم مهناز وقتی اینو شنید گفت اخی و یه دفعه به حالت شوخی و آروم دستشو زد به کیرم و از رو شلوارک شروع کرد بماله آروم و میگفت نترس دردش نمیاد چه حساسه کیرت با حرف زدناش داشت منو دیوانه میکرد از شهوت و خیلی داشتم از شهوت اذیت میشدم بعد آروم شلوارمو کشید پایین و کیر و بیضه هامو شروع کرد بماله و خودشو چسبونده بود به من منم همینطور خیس کرده بودم و آب لیز ترشح میکردم و کیرم خیلی ضمخت شده بود بعد کامل شلوارک و شرتمو از پام درآورد و نشست رو زانوهاش و شروع کرد کیر منو بخوره و ساک بزنه منم آماده بودم که به شدتوارضا بشم ولی خجالت میکشیدم آبمو بریزم نمیدونستم چکار کنم که وقتی محکم شونشو فشار دادم فهمید میخوام ارضا بشم و کیرمو گرفت سمت سینه هاش که 75بودن و سفید و ناز و آبمو با فشار ریختم رو گلو و سینه اش و بلند شد زود از هال دستمال آورد که خودمونو پاک کنیم تا یک هفته این کار هرشب مال شد که کنار راهرو خونه نصف شب وعده کنیم و باهم بازی کنیم من اون دوره نتونستم سکس کنم و مهنازو بکنم چون نمیذاشت یا پریود بود یا افکار خودشو داشت ولی این شروع جنسی من با یک زن بود که مسیر زندگی منو تغییر داد در آینده داستان های بعدی جنسی ام را براتون می نوسیم نوشته
0 views
Date: March 28, 2019