هدیه روز تولد و عیدی سال 1395

0 views
0%

اسما واقعی نیستند لطفا دوست گرامی اگر دوست دارید نظر بدید ناموسا فحش ندید اسمم رضاست خاطره ایی که میخوام براتون بگم مربوط به جمعه آخرسال 1395 میشه که هدیه ایی شیرین برای من بود یکی از روزهای خوب مهرماه 1395بود خودمو واسه ثبت نام در قرعه کشی کرین کارت امریکا آماده میکردم تو سایت لاتاری داشتم شرایط ثبت نام رو مطالعه میکردم شرایط رو که مطالعه کردم سری به سایت اجتماعی سکسی مثل سایت شهوانی زدم مطلبی نظرمو بخودش جلب کرد آقایی مطلبی گذاشته بود که مفعوله وساکن یکی از شهرهای نزدیک محل سکونت من منم نظرمو براش نوشتم و از طریق یکی از راههای ارتباطی شمارمو بهش دادم چند روزی از این مسئله گذشت معمولا ظهرا میخوابم بعضی مواقع نزدیک غروب از خواب بلند میشم یادمه اون روز هم غروب از خواب بلند شدم رفتم دوشی گرفتم صورتمو اصلاح کردم و برای گرفتن عکس از خونه بیرون زدم هوا ابری وخنک بود باد آرومی شروع به وزیدن گرفت یه سرخوشی گنگ بسراغم آمده بود وارد عکاسی که شدم یه نفر جلوتر از من بود داشت پول عکسی که گرفته بود را حساب میکرد اسی رو گوشیم اومد اون خوندم خودشو معرفی کرده و قد و وزنشو نوشته بود و ازمن مشخصات خواسته بود منم اطلاعات دادم در اس بعدی سایز آلت رو پرسیده بود سایز رو اس کردم تو اس بعدی ابراز احساسات کرده بود نفر جلویی کارش تمام شد منم داشتم به عکاس مشخصات فنی عکسی که میخواستم بگیرم رو توضیح میدادم گوشیم زنگ خورد شماره خودش بود گوشی رو جواب دادم گفتم من عکاسی هستم یه ربع بعد زنگ بزن عکسمو گرفت چون نیاز به روتوش نداشت ودرضمن نمیخواستم چاپ کنم یه ربع ساعتی طول میکشید که کار آماده بشه از عکاسی بیرون اومدم دیدم زنگ زد منم خلاصه و مفید گفتم الان خونه خالی ندارم فعلا نمیشه برگشتم عکاسی عکس رو برام رو سی دی زده بود سی دی رو گرفتم و اون شب ثبت نامم رو انجام دادم چندبار دیگه بهم اس ردوبدل کردیم یه روز خونه خالی گیر اوردم یه دفعه بسرم زد بهش اس بدم دیدم اس داد که نمیشناسمت نمیدونم کی بتو شماره مو داده شماره من کنترل میشه و از این حرفا خلاصه بهش گفتم تلفنی باهم صحبت کردیم دیدم زد زیرهمه چیز دمق شدم چند ماه گذشت اواخر بهمن ماه که داشتم مثل عادت همیشگی سایت گردی میکردم و مطالب رو میخوندم با یکی دیگه آشنا شدم به هم شماره تلفن دادیم و برای اطمینان اس ردبدل کردیم من متولد اسفند ام روز جمعه 28اسفندماه خونه خالی گیرم اومد براش پیغام گذاشتم خونه خالی دارم میتونی بیایی گفت باشه میام ساعت دو بعدازظهر بودگفت یک تا دوساعت دیگه پیشتم منم از فرصت استفاده کردم اسپری ویاگرای المانی که قبلا خریده بودم رو به مقدار متاسفانه زیاد استفاده کردم و یه قرص برای اینکه زود انزال نکنم خوردم نمیدانم از ترس بود یا هیجان بدنم خیلی سرد شد با اینکه هوا سرد نبود احساس سرما میکردم پتو اوردم و رفتم زیر پتو بدنم گرم شد نمیدانم چقدر طول کشیدبلند شدم پتو رو جمع کردم یه استکان مشروب دست سازی که برام خواهرزادم آورده بود خوردم گوشیم زنگ خوردخودش بودگفت تو خیابان هستم رفتم سرکوچه وقتی دیدمش خیلی ازش خوشم اومدم ماشاله خوشگل و خوشتیپ بود دلم میخواست ماچش کنم ولی تو خیابون بودیم با هم برگشتیم خونه بدطوری کیرم راست کرده بود در رو باز کردم تعارفش کردم اومد داخل خیلی خونسرد بودوقتی واردهال شدیم اون جلوتر وارد شد از پشت بغلش کرم با دستش بدون اینکه برگرده کیرمو از رو پیژامه لمس کرد گردنش را ماچ کردم صورتش رو بوسیدم بخاطر اون از خدا تشکر کردم شاید باورتون نشه من همیشه از خدا بخاطر بزرگیش و اینکه هوای همه بندگانش رو داره تشکر میکنم درهال رو قفل کردم بسمتش برگشتم خواستم لب ازش بگیرم گفت از لب دادن خوشم نمیاد ولی من لبشو بوسیدم گفت من باید به کیرم بی حس کننده بزنم که موقع نزدیکی ابم نیاد لخت شد وقتی کیرشو دیدم به یاد کیرخودم افتادم که 18سانت بود ولی درمقابل کیراون چیزی نبود به کیرش بی حس کننده دندان زد گفت تو نمیزنی گفتم نه دوباره از پشت بغلش کردم کیرمو از تو شورتم بیرون اورد و تو دهانش کرد گفتم درمقابل کیرتو دودوله گفت نه خوبه داشت ساک میزد بیروش اورد گفت دهنمو بی حس کردی تو هم بی حس کننده زدی گفتم آره وارد اتاق شد منم کاملا لخت شدم بهش گفتم بخواب طاق باز خوابید سرشو رو بالشت گذاشت پاهاشو رو شانه هام کیرمو دم کونش گذاشتم دیدیم لامذهب تو نمیره خیلی تلاش کردم نشد گفت تف بزن دهنم خشک خشک شده بود گفتم تف ندارم بلند شدم رفتم روغن زیتون ریختم تو زیر استکان و اوردم زدم بکونش دوباره تلاشم بی نتیجه موند با انگشت باسوراخش بازی کردم یک انگشت وبعد دوانگشت واردش کردم سرکیرمو دم کونش گذاشتم و اروم گفتم رضا کیرم تو کونت گفت کیرت تو کونمه اسمم علی یه علی چندین بار تلمبه زدم ابم نیومد بعداز چند دقیقه بلند شدم میوه اوردم گفتم میوه بخور خودم برگشتم آشپزخانه ویه استکان دیگه مشروب خوردم میوه شو که خورد گفتم داگی شو چهاردست وپا که شد کمی روغن به کیرم زدم و زدمش داخل خلاصه داخل که شد دیدم خوب بهش نمیرسم اون کمی از من چاقتر بود گفتم عزیز بخواب دمر خوابید افتادم روش و تلمبه و تلمبه تا آبم اومد صورتشو بوسیدم گفتم بلند شو اگه میخواهی بری دستشوئی برو گفت میخوام برم حموم حوله براش اوردم رفت حموم درب حموم باز گذاشته بود دوست داشتم برم پیشش ولی نمیدونم چرا اینکارو نکردم بهش گفتم چایی درست کنم یا قهوه گفت قهوه وارد آشپرخانه شدم قهوه درست کردم دوقهوه ریختم برا دوتامون سشوار اوردم موهاشو خشک کرد قهوه خورد گفت دیگه میخوام برم وقتی که وارد حیاط خونه شد گفتم علی دیدار آخرمون که نیست گفت نه میام روز بعد بهش زنگ زدم سیمکارت از رو گوشیش برداشته بود خیلی دلم گرفت میخواستم با این داستان ازش تشکر کنم وبهش بگم علی دوستت دارم نمیدونم این داستان رو میخونه یا نه نمیدونم به این سایت میاد یا نه خلاصه میخوام بهش بگم عزیزم امسال بهترین عیدی و هدیه تولد رو بهم داد نوشته

Date: April 22, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *