سلام بچه ها اسم من علی و میخوام خاطرات اولین دوستیم که هشت ماهی طول کشید رو براتون تعریف کنم این داستان از اون جایی شروع شد که من بایه پسری به نام ارش دوست صمیمی شده بودم ارش یه بچه پرو به تمام عیار بود که خیلی قیافه بامزه وشیرین داشت که همه ی دخترا تو کفش بودن چون هم پول دار بود هم خوشگل ارش یه دوست دختر خوش استیل وخوشگل داشت که با منم خیلی جور بود به اسم فاطیما من شماره فاطیما رو از دوستم گرفته بودم وبعضی از مواقع به هم اس سرکاری یاجوک میفرستادیم وبعضی از موقع ها که باهم دعواشون میشد من ماست مالیش میکردم واشتیشون میدادم ک یه روزها تابستون سوم راهنمایی بودم گوشم زنگ خورد برداشتم وگفتم الو سلام علی خوبی امروز بیرون میای کارت دارم باشه چیکارم داری حالا بیا بهت میگم باشه پس ساعت چهار جای همیشگی باشه منتظرم فعلا ساعت چهار رفتم پیش ارش سلام خوبی دیر که نکردم سلام نه من کارت داشتم زودتر اومدم خب کارتو بگو دیگه علی یکی مزاحم فاطیما میشه چکارش کنم توکه روت زیاده چرا از من میپرسی شمارشو بگیر فوشش بده بگو دیگه بهش زنگ نزنه نمیشه تو زنگ بزنی باشه بابا خاک توسرت کارت تلفن که داری نه الان میگیرم یه دقیقه وایسا بجنب بیا این کارت اینم شمارش بده بدبخت فقط روت واسه منه الو مرتیکه ی دیگه به این شماره که اخرش2347 زنگ نزن وگرنه بعد مزاحمه هم ی اس داده بود به فاطی ومعذرت خواهی کرده بود گوشی ارش زنگ خورد فاطی بود ارش سلام عزیزم خوبی راحت شدی فاطی اره دست گلت درد نکنه من خوبه دیگه ما همه کارا را میکنیم دست این درد نکنه فاطی دست شماهم درد نکنه ممنون من ارش گوشی رو بده کارش دارم ارش بیا چیز بدی نگیا باشه بابا توام من سلام عزیزم چطوری تو شلپ صدای پس گردنی فاطی سلام خوبم شما خوبید ممنون زحمت کشیدید من خواهش میکنم توام یه کاری برام بکن دیگه فاطی چی مثلا من یه دختر خوب خوشگل مثل خودت بامن دوست بکن فاطی چشم توکه خوشگلی چرا خودت نمیری شماره بدی من اخه میدونی چیه یکم خجالت میکشم فاطی علی بس کن تو وخجالت رو بهت بدم منم میخوری باشه ولی یکم صبر کن یه دختر خوب گیر بیارم مرسی عزیزم خداحافظ خداحفظ ارش رو بهت بدن مخشم میزنی اره که خجالت میکشی اره دهنت سرویس من خوب بابا حالا مگه چی شده نترس نخوردمش ولی یکم مشکوک نیست براچی اخه دختر اگه خودش نخاره که شمارش پخش نمیشه بخواد مزاحم داشته باشه چمیدونم بابا فاطی فامیلمونم هست بهم خیانت نمیکنه باشه بابا گو خوردم من کار دارم باید برم خداحافظ باشه فردا میبینمت مرسی که زنگ زدی خداحافظ خواهش از اون روز سه روز میگذشت که یهو فاطی اس داد سلام بیداری اره من دیر میخوابم این شمارشه0918اسمش مریمه ازیتش نکن دختر خوبیه باشه مرسی اگه کار داشتم بهت میگم فعلا بای بای بای من سریع اس دادم به مریم سلام خوبی بیداری علی ام اما جواب نداد من منتظر موندم تا اینکه خوابم برد که یک دفعه بازنگ موبایلم از خواب پریدم چشمامو مالوندم گوشیمو قطع کردم و دوباره خوابیدم یهو عین این جن زده ها باپتو از جام پریدم بالا گوشیمو نگاه کردم شماره مریم بود سریع بهش زنگ زدم گوشی رو برداشت بایه صدای خیلی ناز ونازوک جواب داد سلام اقا خابالو لنگ ظهره مثلا تو خواب منتظر زنگم بودی گفتم سلام علیک پس عروس خانوم شمایید باخنده گفت ن به داره ن به باره بزار همو ببینیم به احتمال زیاد خودمم بعدشم یکم مخ همو زدیم ومنم ازش خوشم اومد بعد اسم همو اینارو پرسیدیم گفتم بیا ببینمت گفت نمیشه من الان یه شهر دیگه ام دو هفته دیگه میام میام میبینمت البته گفتم باشه حالا ادرس خونتونو بده گفتش خیابون فلان گفتم پس بهم اعتماد نداری دیگه اونم خیلی ساده بود ادرس دقیق خونشونو بهم داد خیابون فلان کوچه ی فلان خونه دومی سمت راست عقب نشینی شده در زرد رنگ گفتم مرسی عزیزم فعلا سریع زنگ زدم ارش با دوچرخه رفتیم در خونشون خونشون خیلی با ما دور بو تقریبا دو مصیر کلی خسته شدیم تارسیدیم ودو بارخیابونشون رو بالا وپایین رفتیم تا پیدا کردم بعدش تا دوهفته با هم حرف میزدیم وصمیمی شده بودیم کم کم داشتم بهش دل میبستم که اونا اومد و موقع بازدید از شاهکار فاطی فرا رسیده بود طبق معمول من رفتم سراغ ارش که باهم بریم محله مریم اینا تا ببینمش دل تو دلم نبود چند بار سرم توراه گیج رفت تا رسیدیم زنگ زدم بهش گفت اوضاع خطریه میرم بالا پشت بوم منو ببین گفتم باشه رفت بالا همو دیدیم ولی نه واضح بهش گفتم یه دقیقه بیا جلو در و سریع برو گفت باشه سریع اومد جلو در دیدمش یه دختر ساده وبامزه که زیاد خوشم نیومدورفتم رسیدم سر کوچه ارش گفت خوب بود نه دیگه جوابشو نمیدم اخه چرا خوب اون معمولیه دوست دختر باید خاص وخیلی خوشگل باشه گفت زر نزن بابا بد بختو تو چادر رنگی دیدی میخوای جنیفر باشه بزار یکی دو دفعه باهم بیرون برید بعدش حرف بزن گفتم باشه اینم بخاطر حرف تو بریم دیگه هوا تاریک شده باشه بریم هفته ی بعد باهم بیرون قرار گذاشتیم گفت به بهونه کتابخونه رفتن با دوستش میاد چند تا کوچه اون طرف تر رفتیم سر قرار با دوستش بود سر قرار بودیم یهو یه دختری رو دیدیم از روبه رو میاد گفتم خودش باید باشه گفت مگه ندیدیش گفتم شب بودهوا تاریک بود درست ندیدمش گفت ندیده بد بختو میخواستی ول کنی خر منم جواب ندادم دختره تا نزدیکمون شد دوستم گفت ولش کنی خیلی بهتره این که سیبیلاش اندازه بابامنه شایدم بیشتر گفتم شاهکار زید جناب عالیه تادختره رسید پیشمون گفت مریم اون ور کوچه منتظرته زود برو پیشش بعد هم زمان منو دوستم به هم نگاه کردیم و بلند خندیدیم که یهو عذاب الهی بر سرمون ریخت که ارش با دیدن قیافه من از خنده داشت میترکید یه پیر زن قرقرو با دیدن ما سه تا یه سطل اب از پنجره ریخت روسر جفتمون ما هم راهمونو به سوی مریم کشیدیم ورفتیم به پیش مریم که رسیدیم من از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم یه دختر سفیدو خوشگل بایه مانتو تنگ که سینه های کوچولوش رو نمایان میکرد ویه کمر باریک وباربی بایه خط لب صورتی دیدم که داشت بهمون لب خند میزد من از تعجب دهنم واز مونده بود که این مریمه واقعا من نفهمیدم چی شد که حول شدم ودستمو سمتش دراز کردم اونم برای اینکه من جلو دوستم ضایع نشم بهم دست داد وای چه دستای نرم ولطیفی داشت تاحالا دست دختری را نگرفته بودم اخه من تک فرزندم وحتی اجی هم نداشتم که دستشو گرفته باشم بعد از چند دقیقه راهمونو گرفتیم ورفتیم که یه دفعه ارش گفت یه دقیقه وایسا بعد رفت تو کوچه بغلی وچند دقیقه بع باسرعت زیاد به من نزدیک شد وگفت درو درو منو دویدم وبعد از کلی فرار وایسادیم وگفتم چیشد گفت زدم شیشه خونه پیری رو شکستم گفتم دمت گرم دلم خنک شد بعد باهم خندیدیم رفتیم خونه شب به مریم اس دادم ببخشید حول شدم دست دادم منظور بدی نداشتم دیدم سرخ شدی معذرت میخوام گفت عیب نداره عزیزم من اماده نبودم یهو دست دادی خجالت کشیدم منم به شوخی گفتم باشه پس اماده باش که دفعه ی دیگه باید بوس بدی گفتم البته اگه ناراحت نمیشی گفت خوشم نمیاد ولی باشه اما فقط بوس تا اومدی نپری تو بغلما گفتم باشه عزیز دلم شب بخیر گفت شب خوش دفعه ی بعد رفتم سر قرار گفتش بیا جلو در نمیتونم بیام بیرون گفتم باشه اخه کوچشون بم بست بود وخونشونم عقب نشینی شده بود برای همینم کسی نمیدیدمون رفتم جلو در تا دیدمش بهش دست دادمو بوسش کردم وای چه حالی میداد وقتی لبشو بوس کردم لبم اتیش گرفته بود تاچند دقیقه انگار یه چیزی رو لبام سنگینی میکرد خیلی حس خوبی بود مریمم خوشش اومده بود ومنو میبوسید در گوشم اومد وگفت عاشقتم بعدش بهش گفتم یه دقیقه بیا بریم توراهرو میخوام بغلت کنم گفت علییییی گفتم چیه گفت عجب حرف میزنیا گفتم اگه نیای دیگه دوست ندارم گفتش باشه فقط سریع سریع اومدیم تو راهرو درو رو هم گزاشتیم من که از خوشحالی به خودم میبالیدم سریع بغلش کردم وسفت فشارش دادم که اروم گفت علی یواش تر له شدم منم یکم شلش کردم ویکم شونه هاشو کمرشو نوازش میکردم بعد از چند دقیقه خدا حافظی کردیمو رفتم مدرسه ی من سه تا کوچه تا خونشون فاصله داشت وهر وقت بعد از ظهری بودم چون هوا تاریک وخلوط تر بود بعد از مدرسه میرفتم پیشش دیگه بیشتر قرارامون شده بود تو راهرو بخاطر شرایت ولی خوبیش این بود که باباش تا ساعت ده سرکار بو ومامانشم طبقه ی دوم بود وهمو بوس میکردیم وبغلش میکردم ولبهای همو میخوردیم کم کم بیشتر میمالوندمش وبه باسنش وهم دست میزدو ولی هر دفعه دستمو میگرفت ونمیزاشت منم عصبانی میشدم چند باری هم باهم دعوا کردیم بعدکه اشتی کردیم وقتی رفتم پیشش شال نپوشیده بود ویه تاپ ویه شلوارک صورتی پوشیده بود من شروع کردم به خوردن لباش ومالوندنش که یه دفعه رفتم سراغ سینه هاش ودرشون اوردم مریم نمیزاشت ولی من گفتم که اگه نزاری ناراحت میشم اونم چون نمیخواست منو ناراحت بکنه و جرو بحث نکنیم کم کم راضی شد سینه هاشو در اوردم دوتا سینه ی نرم وتوپی خوش فرمی داشت ومن شروع کردم به خوردن سینه هاش که کم کم اهو نالش در اومد منم خودمو چسبوندم بهش وکیرم که حسابی سیخ شده بود رو میمالوندم به شکمش وروناش بعدیه صدایی اومد سریع خودمو جم وجور کردم وبی خداحافظی زدم بیرون شب بهش اس دادم وگفت که شانس اوردیم تا من درو بستم مامانش از طبقه بالا درو باز کرده بهش گفتم مریم من دلم سکس میخواد قبول می کنی فقط از عقب گفت نه از من اصرار از اون انکار هر کاری کردم راضی نشد دوستامم هر روز رومخم راه میرفتن که مگه خری بدبخت میشی اگه ببیننتون چی واز این کس شعر ها منم گوش نمی دادم نزدیک به یک یا دو ماه هر روز باهم قهر و دعوا داشتیم سر این که نمیزاشت بکنمش کم کم عشقمون تبدیل شده بود به نفرت و لج بازی تو این دوما هم من اصلا نرفتم ببینمش وهر روز شهوتم بالاتر میزد تا این که قاطی کردم وبهش گفتم اگه ندی میام پیش بابات اون اس های سکسی تو نشونش میدم تا بکشدت تا گفتم شروع کرد به گریه و التماس کردن منم دلم براش میسوخت ولی غرورم باعث شد که کوتاه نیام بالاخره بعد از یک هفته دعوا راضی شد که باهم بخوابیم اونم فقط توراهرو میگفت خونمون خالی نمیشه واز این حرفا میدونستم دروغ میگه منم اصرار نکردم بلاخره روز موعود فرا رسید من ساعت2 از مدرسه تعطیل شدم وتا خونه مریم اینا ده دقیقه راه بود وقتی رسیدم در باز بود سرمو اروم کردم تو دیدم وایساده کنار پله ها اومدم وسلام کردم ودست دادیم وبوسش کردم گفت مامانم خوابه بابامم سرکاره بعد باصدای بغض گرفته گفت تورو خدا به کسی چیزی نگو ابرومو نبریا باشه مگه مریضم حالا بخند نمیخوام بعدش خودشو انداخت تو بغل من منم شروع به خوردن لباش وصورتش کردم اونم همکاری میکرد اروم دستمو گزاشتم روی کسش وای چقدر داغ بود از روی لباسم میشد گرمایش رو احساس کرد اروم کسشو میمالیدم وحال میکردم سریع سینه هاشو از تو لباسش بیرون کشیدم یکمی مالوندمشون وشروع کردم به خوردن اون ها بعد اونو رو زانو نشوندم وشلوارمو یکم دادم پایین طوری که کیرم افتاد بیرون گفتم بخورش نه نه اخخخخ اییییییی باکلی اصرا یه چند تایی لیس زد که بیستا تف کرد منم بیخیال شدم واونو دمبر خوابوندم وشرتشو از زیر دامنش در اوردم وکنار گزاشتم بعد دامنشو دادم بالا که چشمم به کونش افتاد چقدر بزرگ وسفید وگوشتی بو پاهاشو باز کردم وکسشو اروم میمالیدم یه کس صورتی بچه گونه داشت که یکم لبه هاش خیس شده بود اروم انگشتمو تو کونش فرو کردم یه جیغ یواش کشی وپاهاشو جمع کرد من دوباره پاهاشو باز کردم وانگشتمو خیس کردم و اروم اروم داخل کونش کردم بعد بالا پایین کردم تا یکم باز شد بعد با دوانگشت تا کاملا باز شد اون موقع کیرم زیاد بزرگ نبود ولی حسابی کلفت بود براهمینم اونو حسابی خیس کردم واروم در سوراخ کسش مالوندم که یه دفعه پاشد گفتم چیشد گفت تو کسم نباید بکنیا گفتم باشه حالا بخواب دوباره خوابید منم که کیرم خیس بود یکم رو کسش مالوندم واروم سر کیرمو داخل کونش کردم که خودشو هی سفت میکرد وزمینو چنگ میزد اروم ارون کیرمو تا ته توکونش فشار دادم واروم جابه جاش کردم همین طور که خوابیده بود افتادم روش و سینه هاشو محکم گرفتم تو دستم وفشار میدادم یکم کارمو تند تر کردم که یهو بدنش لرزید ومنم چند دقیقه بعد ابم اومد برای این که جایی خیس نشه ابمو تو کونش خالی کردم وبعد شورتشو براش پوشیدم چند قطره اشک رو گونه هاش بود اونارو پاک کردم ویه بوس ازش کردم ویه لب خند زدم اونم خندید وپرید محکم منو بغل کرد وبوسم کرد از هم خداحافظی کردیم ورفتیم من تا اومدم خونه یه چرت زدم ودوش گرفتم رفتم سراغ گوشیم ده تا میس کال وچند تا اس اومده بود اولی روباز کردم ایرانسل بود دومی ایرانسل بود سومی مریم بود اس داده بود خدا بگم چیکارت کنه جاش درد میکنه چرا جواب نمیدی زنده ای عزیز دلم سلام خوبی حموم بودم ببخشید باشه عشقم اشگال نداره قربونت برم دیگه داشتم شاخ در میاوردم رفتارش کاملا عوض شده بود خیلی مهربون شده بود برخلاف افکار من اصلا از دستم ناراحت نبود ما یه چند باری دیگه باهم سکس داشتیم تا اینکه به امتحانا خوردیم وگوشی مریم یه دفعه خاموش شد بعد از چند روز گوشیم زنگ خورد فاطی بود فاطی گفت مریم نمرهاش کم شده مامانش گوشیشو گرفته گفت که بهت بگم مواظب خودت باشی خداحافظ بعد از سه ماه ارش با یکی از دوستای فاطی ریخته بود روهم چون که فاطی زیر بار سکس نمیرفت باهم بهم زدن منم چون از فاطی خوشم میومد واونم از من و به اصرار ارش که ارزششو داره اگه نمیفهمید من باهاش میموندم چهار ماه بعد از بهم زدن مریم من با فاطی دوست شدم خیلی خوشگله پولدار هم هست خیلی دختر خوبیه من الان عاشقشم اونم منو دوست داره تصمیم داریم باهم ازدواج کنیم که منم با ارش فامیل بشم ولی نمیدونم تا اون موقع دوستیمون دوم بیاره یا نه فاطی متولد77ومن متولد 76هستم بعد از چند وقت فاطی بهم گفت که مریم بهم خیانت کرده واون مهربونی ها برای این بوده که من شک نکنم که با کسی دیگه دوسته منم بهش گفتم تا تورو دارم گور بابای مریم اونم خندید وبا من صمیمی تر شد تقریبا یک ماه پیش مریم به من زنگ زد وبه من گفت میخواد دوباره باهم باشیم منم گفتم که با فاطی دوستم وخیلی هم دوستش دارم تو برو با همون دوستت دیگه هم شمارتو نبینم وگرنه زنگ میزنم خونتون به بابات میگم که دست از سرم برداری گفت پس خدا حافظ الان باکسی هستم که با نگاه اول جذبش شدم ودوستش دارم در هیچ شرایطی حاظر به از دست دانش نیستم انقدر با معرفت هستش که بشه از سکس سرفه نظر کرد ازدوستان عزیز خواهشا نظر بزارید این داستان به غیر از اسامی کاملا واقعی بوده وداستان اولین دوستیم واولین سکس واولین داستانی هست که تاحالا توعمرم نوشتم پس کم وکاستی بود ببخشید لطفا در مورد سن نظر نفرمایید نوشته
0 views
Date: September 4, 2018