سلام امیدوارم خوشتون بیاد من یه پسر کاملا معمولیم و نه قدم 2 متره نه چشام آبیه خیلی معمولی و متوسط تازه نامزد کرده بودم و برای ازدواج قرار شد یه خونه مناسب پیدا کنم و بعد از کلی گشتن یه خونه پیدا کردم طبقه پنجم و کنارمون هم یک واحد دیگه بود خلاصه اسباب کشی و کارای خونه یه ده روزی زمان برد توی این فاصله متوجه شدم توی همسایگی ما یه دختری تنها زندگی میکنه چند بار دیده بودمش هیکلش حرف نداشت یه بار که آسانسور خونه خراب شده بود اتفاقی جلوی من از پله ها می رفت بالا این حرکات لپ کونش زیر اون مانتوی چسب دیوونم کرده بود و دوست داشتم از پشت بغلش کنم و همون توی راهرو از کون بکنمش من دیگه رفته بودم تو نخ همسایه تمام حرکاتش رو می پاییدم حتی چند بار متوجه شدم یک پسری میاد خونش و شبها که همه جا ساکت بود صدای آخ و اوخشون به راحتی شنیده میشد از شانس خوبم همسرم یه سفر 4 روزه رفت شهر خودشون و فکر کردن این همسایه من رو اسیر کرده بود شب اول اون 4 روز دنبال هر بهونه ایی گشتم که برم دم خونش چیزی ازش بخوام جرات نکردم شب دوم هم به همین منوال گذشت و من فقط جق زدم دیگه بیخیالش شده بودم که شب سوم اتفاق خوبی افتاد ساعت 12 شب صدای دعواش با پسری که پیشش بود شنیده میشد بعد از کلی فحش و فحش کاری شنیدم که کشیده محکمی خورد و جیغ زد و به پسره گفت از خونه من گمشو بیرون که پسره در جواب گفت اجارش رو من می دم تو گمشو بیرون من یک لحظه جوگیر شدم و در و وا کردم با اعتراض گفتم چه خبره نصفه شبی پسره بهم گفت برو تو خونت گوه اضافه نخور منم گفتم باشه الان زنگ میزنم 110 سرتون رو درد نیارم پسره با اسم 110 فلنگ و بست دختره یکم که مطمن شد پسره رفته گفت واقعا ممنونم داشت شر میشد او اتفاق باعث شد تحریک بشم هر طور شده بکنمش تو شب چهارم و آخرین فرصتم خیلی فک کردم و فرداش رفتم کولر خونش رو از پشت بوم انگولک کردم یه دو ساعتی منتظر موندم تا به قلاب نوک بزنه که شنیدم صدای در و متعاقبا صدای زنگ ما اومد پریدم در و واکردم دیدم با یه ساپورت مشکی و یه تاپ که نافش بیرونه یه مانتو الکی تن کرده دم دره گفت ببخشین ما همش مزاحم شماییم این کولر من کار نمی کنه می تونین یه نگاه بندازین منم از خدا خواسته اول رفتم بالا بعد بهونه گرفتم که باید کلیدهای کولر رو چک کنم رفتم تو خونش کلیدا رو الکی نگاه کردم و چشمم فقط به پرو پاچه همسایه بود بعد رفتم بالا و برگشتم تو خونش مثلا درست کردم کولرو کلید و زدم و کولر روشن شد کلی تشکر کرد و منتظر بود برم بیرون ولی میدونستم اگه از اون در برم بیرون دیگه نمی تونم بکنمش کمی به سمت در رفتم قلبم تند تند میزد از عواقب تصمیمم میترسیدم میترسیدم به جرم تجاوز شکایت کنه ولی کیرم این حرفها حالیش نبود به نزدیکه در که رسیدم در و بستم و بیرون نرفتم یکم نگام کرد متوجه شدم ترسیده گفتم الانه که جیغ بزنه واسه همین خودمو بهش رسوندم چسبوندمش به دیوار تند تند با وحشت میگفت چکار می کنین ولی جیغی نمیزد این من و پررو تر کرد به دیوار فشارش دادم کمی زور میزد از دستم بره بیرون ولی نتونست من دستمو بردم از روی ساپورت گذاشتم روی کسش گفت وای نکنید ولم کنید خودشو ول کرد که بشینه زمین تا دست من از رو کسش بره کنار ولی منم باهاش نشستم و بعد از همی کلنجار همون کنار دیوار دراز شدیم جفتمون من دیگه تقریبا روش بودم داشتم نفس نفس میزدم از استرس و هیجان و ترس جفتمون یه جوری بودیم اون که شوک شده بود و فقط می گفت نکن یه لحظه که حس کردم صداش داره میره بارا دست چپمو گذاشتم روی دهنش و بهش گفتم هیس اونم با چشای باز فقط نگام می کرد من شروع کردم کسشوو از روی ساپورت مالیدن یکم دیگه که تقلا کرد هم خسته شده بود هم حشری خیس عرق بودیم دستمو از رو ساپورت برداشتم و کردم زیر ساپورت یه لحظه کمرشو داد بالا یه آخ محکم گفت حس کردم موفق شدم حشریش کنم دیدم کسش خیس شده منم مالوندم این فقط آروم با آه و ناله میگفت توروخدا نه ولی من اصلا حالیم نبود دیگه مقاومتی ازش ندیدم ساپورتو شورتشو با هر بدبختی بود از پاش دراوردم ولی حس میکردم وقت ندارم روی بالاتنش کار کنم وواسه همین فقط چندبار دستمو کردم زیر تاپش و سینه هاشو مالوندم روی همون زمین در حالی که اونم تو چشمام زول زده بود و حشری نگام می کرد کیرمو گذاشتم روی کسش یه لحظه اصلا فکر نکردم که اوپنه یا نه کیرو که راسته راست شده بود فشار دادم تو خدارو شکر اوپن بود چشماشو بست و گفت آخ و با دو تا دستش پشت کمرمو چنگ گرفت من با اینکه بالاتنم لخت نبود سوزش کامل جای چنگش رو با عرق تنم حس می کردم شروع کردم تلمبه زدن میدونستم آبم زود میاد واسه همین تمرکز کردم که قبل ارضا از کون هم بکنمش برش گردوندم خیلی مقاومت کرد که برنگردده ولی خسته بود و داغ کیرمو روی سوراخ کونش فشار دادم زانوهاشو از شدت درد خم می کرد و می خورد به پشتم دیدم نمیره تو بیخیال شدم تو همون حالت که خوابیده بود کیرمو کردم تو کسش دوباره چند بار تلمبه زدم دیدم داره آبم میاد کشیدم بیرون و ساپورتشو دور کیرم جمع کردم تا آبم رو توش خالی کنم انگار از تمام وجودم آّب خالی میشد یکم روش خوابیدم تکون نمی خورد تو گوشش گفتم ببخشید هیچی جواب نداد حتی سرش رو بلند نکرد من هم بلافاصله وسایلمو جمع کردم ساپورت پر از آبشم برداشتم البته نمیدونم از چی می ترسیدم ولی حس می کردم مدرکه رفتم خونه و تمام شب از ترس اینکه هر لحظه مامورا بیان و منم اعدام شب نخوابیدم به گوه خوردن افتادم ساپورتشو انداختم دور فردا صبحش وقتی از در رفتم بیرون تا برم دنبال خانمم همسایه اومد بیرون و نگام کرد و یه لبخند زد و گفت یه ساپورت بهم بدهکاریا من فقط نگاهش کردم و جرات نکردم چیزی بگم ازون جریان دو سال میگذره و من هر روز استرس دارم که همسایمون به خانمم بگه و یا اذیت کنه چند بار خواستم خونه عوض کنم نشد اما به یه نتیجه ایی رسیدم که کسی که نتونه کیرش رو کنترل کنه خودش ور توی استرس و عذاب میندازه این جریان رو اینجا نوشتم که کمی سبک شم فحش هم آزاده نوشته
0 views
Date: June 29, 2019