رفتم سرپایی توی نور یخچال گرسنگی کون پاره کن دم صبح رو کشتم و برگشتم معده فرمانروا مغز اصلی فرمانده ی اصلی بدنه مغز مسؤل ساختن توهمات دلپذیر و گمراه کننده است هیچ خودی وجود نداره تمام زندگی بشر تجربه کردن دیگری هست و لاغیر این نظر من هیچ خود بودنی در کار نیست ما پیوسته دیگری هستیم مدام انتهایی هم وجود نداره درواقع دیگری دلیل بودن ماست ما بی دیگری وجودی نداریم خود بودن توهم محض مغز معتاد به توهم سازیه تو رویا بود خلاصه یا دست اهریمن به گوشه ی جیب ما چسبیده بود یا هرچیزی متوجه شدم که بله خودشه می خواست من رو چه جورهم یکجور دیوانه وار شبیه به داستان های آبکی مجله ها یا سایت مایت ها نخیر به شکل جنون سرجا و سرراست قسمت این بود یک ماجرای سرراست شبیه فیلم لینچ اما توی حرکات متوهمانه ی افراد در قشر خاکستری یا شایدهم اعماق سرراست حرکت نوری بر سیم عصبی معز همچه چیزی خلاصه میفهمی بفهم نمی فهمی هم نفهمیدی صدا بزن خودتو به نام زیبای نافهم زن تو درگاهی مغازه می ایستاد اطراف رو می پایید ولی پشت ماسک چِک کردن اجناس کلک ها و هوس های آدمی مثل دریایی بی کران به عمق هزاران کهکشان هستش و تمامی نخیر تازه هرروز کشفی تازه و کون پاره گی از نو دِ جر بخور که رفتی همینه اینستاگرم وایبر فیسبوک تلگرام برنامه هایی با پس فکری شبیه به نسخه های قدیمی نه برای این یک چیز مجاز بود یک قصه ی سرراست انجام عمل نتیجه خلاص از این کفش ها چَن برا تو ارزون بگو هیچی لبخند کریه جنده های بازاری با پوششی از پاکی کس های پرآب پنهان چپیده شده تو حماقت سازمان دهی شده اومد تو مشخص بود دیگه چشم های هرزه لب های در انتظار کیر سینه های تشنه ی لب دست های خالی از کیر پاهای له له زنون برای سیلی و سرخی می دونستم همین جا مکث کرد بعد سر تکون داد همه ی ماجرا این بود جنون آنی بدویت یکجا شهوت تمام زندگی تخیل تعطیل ماشین ها شروع به کار کنید ارابه ی شیطان پوست خراشان به خراسان می رود وای کس مشهدی دوست داری بکن بکن واای بگا بگا زود وای در کمتر از یک ثانیه بود که از قرون خیلی دور به اتاق پرو های مدرن اومدیم اتاق پروها محل نو شدن گذشته محل بودن تازه بدویت هم به اتاق پرو اومد جاش خالی بود دست هاش به دیوار کون عقب کیر تا ته بکن بکن داد وبی داد خیالم بله که راحت بود در شش قفله پاساژ توی صبح جمعه شوخی می کنی یا دوست داری نشون بدی خنگ و شیرین عقلی جمعه یعنی پرتاب لنگ ها بالا سیگارها روشن عیاشی تا گردن اگه می تونستم این حجم از پولی که توی ذهنم بود رو از بانک بردارم جهان رو که نه فقر رو هم که نه ولی اتاق پرو رو از اسکناس پر می کردم نمودن قدرت نمودن پول به زن آه بدویت نیاز بی انتهای توهم برتری بشین سرجات هیچی نگو تازه توی اون مرحله ای هستم که شبیه به مستی و وراجی مستی هستش و باید بشینی عزیزدلم تازه خودت گفتی از قصه های مردم خوشت میاد همین الان گفتم بهت که نشنیدی نور یخچال گرسنگی بعدش هم که انسان و تجربه ی دیگری فراموشی به همین زودی بشین از دوباره نمیگم الکل که نبود پس چی زدی که به این روز افتادی پس فقط گوش کن از همین در که اومدم تو مطمئن شدم که قرار گوش کنی امشب احمقی ناب چهره های زیادی شنونده رو داد می زنه صورتت می دونی که چهره و صورت تفاوت دارند که نمی دونی جدا که ناامیدم می کنی این هارو وللش وراچی بی خودی و قر و فر و ادا اصول تعطیل هرچی باشه قصه یک قصه ی سرراسته رفیق مگه نه قصه ی دوربرگردون زن قصه ی مسخره ی احساسی گهی قصه نیست من باحالم بهم بدید هستش با پرانتز اضافه که بشه گیومه خلاصه زن با جدیت انگار که برای این کار دنیا اومده باشه کس می داد آه باز گرسنه م شده ولی زن ماجراش مهم تره گوش کن نیم ساعت توی اتاق پرو نشست و کیر من رو ساک زد بعد محکم کونشو کردم کس که در آخر وقتی کون تکراری و تکرر حرکات و رفتاری روتین شد کس داغ هرکس میگه گه می خوره کس دلخور و ناراحت و دلمرده س کس شلوغ و بی رنگ و بی جونه کس انجام وظیفه ست این کونه که پناه گاه لذت برای همیشه است جز این نیست کس رو کردم وظیفه ها به پایان رسید باز هم برگشت بعدا اون روز ولی عجله داشت شاگردهاش پشت در خونه ش منتظرش بودند زبان انگلیسی درس می داد یادم نرفته بگم زبانشو که خوردم مزه ی دیگه ای نمی داد هیچ زبان ابزار مغزه بیش از ده بار اومد و اتاق پرو شد محل اجتماع وظیفه و لذت تقابل زیبایی و زشتی عیاشی و هرچی بگی کنار شلوار جین کفش آوردم و کون وکس مجانی نصیبم شده بود هیچ حرکتی بی جواب نمی مونه این حرف رو همون هایی می زنند که مرتب انرژی مثبت نوک زبونشونه فقط ابتذال نوک زبون می مونه چیزهای دیگه رو آدم مثل گه نمی خوره توش غرق میشه ابتذال مثل گُه خوردنی و موندنیه انرژی مثبت چه حرف ها ریدم بهش خلاصه از اون روز این هارو فرستاده برام هرروز یکی مسخره ست نیست بیا با صدای بلند نامه هاشو بخون دیگه خودش نیومد دیگه غیب شد اما کلماتش هست بیا ببین شرم نکن ببین هنوز تا ساعت چهار ساعت ها مونده بخون با صدای بلند من فقط میشینم و گوش می کنم منتظرم البته قبل از خوندنت آره تو چای بزن تا من اینو بگم شاید تو فکر و خیالت اثر کرد یکمی کله ات کار کرد بدت نیاد باهات راحتم بالاخره که باید راستشو بهم بگیم توهم میگی و گفتی جر نزن گفتی گفتی قبلا هم گفتی بعداهم می گی ببین اون یکی زنه که تو دیدی آرایشگر بود کونی اَه حد تنفرمو نمی دونی به آرایشگرهای مرد درمورد زن کمی ماجرا متفاوت میمونه برام این آرایشگرها بودند که بدترین نامردی رو در حق خیابون ها کردند مدل موها غیرقابل تحمل که نه حال بهم زن شده بودند یک مدتی مثل الان همه یکجوری بد که انگار مسابقه بود نسخه های دست چندم از عکس های توی موبایل ها عکس های با کاتالیزگر هورمون برای خلق ریش و دود و بعضی وقت ها هم عرق عرق بی کس عرق تنها آرایشگر ها قاتل های اصلی تمام تصورات زیبایی شناسانه ی ما توهمات درجه یک ما از همجنس هامون بودند لعنت بهشون اما جلو زبانت رو بگیر نیازی نیست این هارو به کسی بگی کسی گوش نمیکنه توهم معلم نیستی کسی رو تغییر نمی تونی بدی اگه گفتی فرداش میان حرف های خودتو برات تکرار می کنن و خیلی هم بی رحمانه اسم تورو پایینش نمیذارن یکجوری که انگار اون ها هشت نه ساعت تو روز سرپا ایستادند و بعد چهارپنج ساعت دیگه تو نور چراغ مطالعه کتاب خوندن چای برای خواب نماندن قهوه برای قبراقی قاچاقی روزی تمام میشی مرد سامری خلاص میشی نوشته
0 views
Date: June 15, 2019