سلام به همه عزیزان داستان من واقعیه ضمن اینکه به نظر من داستان غیر واقعی تو این فضا ارزشی نداره بگذریم من کارمندم و متاهل تیپم معمولی قدم 176 سال 89 تو یه شهرستان دور کار میکردم اون موقع 28 سالم بود اصلا اهل سکس و مخ زدن و این حرفا نبودم کلا سنگین بودم اونجا چندتا همکار خانوم متاهل داشتیم که یکیشون اسمش اکرم بود اکرم یکی دوسالی از من بزرگتر بود و قد حدود 155 کمی تپل و گندمی زن شاد و پرحرف وخونگرمی بود اما من اصلا فکر نمیکردم اهل سکس باشه چون علیرغم خونگرمیش ظاهر سنگینی داشت یه پراید داشتم و چون خونه اکرم تقریبا تو مسیر من بود بیشتر وقتا ظهر اداره که تعطیل میشد من سر راه میرسوندمش خونشون شماره همو داشتیم اکرم تو اداره چادر سرش میکرد ولی بیرون مانتویی بود نمیدونم چرا بچه دار نشده بود بعد مدتی من برگشتم شهر خودمون و اکرم خانوم رو دیگه ندیدم گمونم سال 92 بود که تو اون شهر یه کاری داشتم زنگ زدم به اکرم خیلی گرم گرفت و تو اون موضوع کمکم کرد نمیدونم چی شد از همون موقع رفتم تو فکرش اس ام اس بازیمون شروع شد اوایلش فقط تبریک عید و متن ادبی و لطیفه و اینچیزا بود هنوزم فکر نمیکردم اهل حال باشه کم کم فضای پیامهارو عوض کردمو یه شب دلم و زدم به دریا و از سکس باهاش صحبت کردم با تعجب دیدم اصلا ناراحت نشد و فهمیدم اونم بدش نمیاد فاصلمون از هم زیاد بود و یه مدتی فقط سکس چت و تلفنی حال میکردیم تا اینکه یه روز گفت میخواد بیاد شهر ما واسه تفریح و دیدن اقوامش ازش قول گرفتم بیاد خونم قبول کرد منم از خدا خواسته و البته با دلهره منتظر بودم دوسه روزی بود که تو شهر ما بود تا اینکه یه شب خونه ما واسه چند ساعت خالی شد و هماهنگ کردم ساعت ٧ شب برم دنبالش تو خیابون نزدیک خونه اقوامشون سوارش کردم اول به یه حالت ناز کردن گفت خونه نمیاد و بریم یکم بگردیم و وقت نداره و این حرفا اما من میدونستم میاد چون حرفارو قبلا زده بودیم خیلی دلهره داشتم چون تاحالا کسی رو خونه نبرده بودم از همون اول تو ماشین کیرم راست شده بود خونه که رسیدیم نشست رو مبل موهاش یکم خیس بود میگفت تازه حموم بوده دکمه مانتوش باز بود و چاک سینه هاش دیده میشد منم همونجور سرپا بدون مقدمه دستمو بردم زیر یقه مانتوش و از روی سوتین سینه هاشو گرفتم وای سینه هاش بزرگ اما سفت بود یکم سینه هاشو مالیدمو لباشو خوردم اونم یکم لبامو خورد و گفت فرصت بده برسم چقد هولی مانتوشو در آورد و بردمش رو تخت اکرم گفت چراغارو خاموش کن راحت ترم منم خاموش کردم و فقط یه چراغ خواب روشن بود رفتیم تو بغل هم کلی از هم لب گرفتیم و سینهای نازشو خوردم و لیسیدم خیلی حشری شده بود یه دفه دیدم بلند شد و شورتمو در آورد و شروع کرد به ساک زدن دیدن صحنه ساک زدنش بیشتر حشریم کرده بود منکه خیلی وقت بود کیرم راست شده بود یه دو دقیقه ای که واسم ساک زد آبم اومد و ریختم تو دستمال اونم یکم تعجب کرد شایدم از استرس بود که آبم زود اومد بعد من شروع کردم به مالیدن کسش حسابی خیس بود دوتا انگشتمو تو کسش کرده بودم و میمالیدم و لب تو لب بودیم اکرم آه و ناله میکرد و پاهاشو بهم فشار میداد بعد چند دقیقه با یه ناله بلند که یکم شبیه جیغ بود ارضا شد ده دقه ای گذشت تا کیر من دوباره راست بشه اکرم گفت نیازی به کاندوم نیست اونجا حدس زدم شاید کلا بچه دار نمیشه رو تخت پاهاشو دادم بالا کیرمو لای کس گوشتی و خیسش که حسابی صافش کرده بود گذاشتم و فشار دادم توش راحت رفت تو شروع کردم تلمبه زدن و در همین حین جفت سینه های سفتش تو دستام بود پاهاشو دور کمرم انداخته بود و دستاش دور گردنم حلقه کرده بود با فشارای من صدای تخت در اومده بود یکم که کردمش بعد حالت سگی گرفت کمرشو با دستام گرفتم و شروع کردم به کردن تکون خوردن سینه هاشو میدیدم دو سه دقیقه ام اونجوری کردمش تا اینکه تمام آبم و ته کسش خالی کردم و افتادم روش با اینکه یکم استرس داشتم ولی خیلی عالی بود بعدم سریع خودمونو جمع و جور کردیم و رسوندمش سر کوچه اقوامشون هنوزم بعضی وقتا باهاش در تماسم اما دیگه فرصت سکس پیش نیومد ممنون میشم نظر بدین نوشته
0 views
Date: February 10, 2019