سلام و عرض ادب اسم من شهاب الان ٢٨ سال سن دارم يادم مياد اون موقع ها كه بچه تر بودم مادرم يه دوست صميمي داشت كه روابط خوانوادگي زيادي با هم داشتيم رفت و آمد خوانوادگيمون زياد بود اين فاطمه خانم دوست مادرم يه زن از اين زنهاي قديمي بود كه خيلي خيلي هم ساده و بي شيله پيله ايشون ٤ تا دختر داشت كه اخرين دخترش كه از من ٥ سال كوچيكتر بود اسمش سارا بود اون موقعه ها سارا ١٣ ساله بود و منو اون واقعا عاشق هم بوديم و من واقعا عاشق بودم نميدونم چند درصد از ادمهاي دنيا تا حالا عشق واقعي رو تجربه كردند ولي من واقعا عاشقش بودم و اگر يه روز نميديدمش حالم بد ميشد وقتي هم كه ميديدمش واقعا دست و پام ميلرزيد با هم دوست بوديم در حد هفته اي يك تماس تلفني نهايت ٥ دقيقه اي و گفتگو حضوري تو خونه ما كه با مادرش ميومد و فقط در حد و اندازه شايد ٢ دقيقه اونموقعه ها اصلا به سكس فكر نميكردم حتي به خودم اجازه نميدادم كه فكراي سكسي در موردش بكنم خيلي دوسش داشتم تا اينكه رفتم خدمت تو خدمت چون من شهرستان خدمت ميكردم روابطمون كلا قطع شد و بعد خدمتم تا خدمتم تموم شد مادرم گفت بيا بريم اونو برات خواستگاري كنم كه منم گفتم اوكي برو مادرم يه قوطي شيرني خريد و رفت و اونا گفتن دخترمون بچست و نه نميديم و از اين حرفا نا گفته نمونه كه من تو يكي از محل هاي جنوب شهر بزرگ شدم و از بچگي كلا تو دعوا همه رو ميزنم و از نظر قيافه هم همه بهم ميگن خيلي چهره جذابي داره حالا بماند كه كل دخترها منو آرزو ميكردن اره اينطوري شد كه منم هرچي به سارا خانم زنگ زدم جواب نداد منم كلا خراب شدم التماسش رو ميكردم بيا همو ببينيم و ميخوام باهات صحبت كنم حتي نميومد با همديگه صحبت كنيم و از من اصرار و از اون انكار البته من به اونا حق ميدم ولي بچشون زياد هم بچه نبود و اونموقه ١٦ ساله شده بود الان ممكنه خيليهاتون بگين خوب بچه ١٦ ساله رو چه به ازدواج ولي از نظر من دختر رو هرچي زودتر بدي بره بهتره من كه تا اون موقعه اصلا سكس نكرده بودم و بعد خدمت چون چند ماه بيكار بودم فيلمهاي سكسي زياد ميديدم يه شب با بچه محلها سر كوچه بوديم كه عشقم سارا داشت رد ميشد كه دلم دوباره لرزيد يكي از بچه ها تيكه انداخت بهش پسره رو گرفتم ناجور زدم و خوني ماليش كردم كه بعدش يكي از رفيقام گفت اين سارا بزاره گفتم كسشعر نگو قسم خورد باور نكردم گفتي به كي داده تا حالا گفت قبل اينكه به خود من بده به چند تا از بچه محلها داده باور نميكني من بگم اومد خونمون تو هم بيا ببين دنيا تو سرم خراب شد مثل اينكه همه چيز تو زندگيم رو از دست داده باشم اعصاب و روانم خراب شد به رفيقم گفتم كيا قبل تو اينو زدن زمين گفت فلاني و فلاني رفتم جفتشونم زدم و كير پيچشون كردم گفتم با سارا كاري داشته باشين كونتون ميزارم و به رفيقم گفتم اگه راست ميگي زنگ بزن بياد خونتون اونم زنگ زد و قرار گذاشت اون موقعه ها يادمه اين رفيقم چون مادر پدرش وضعيت مالي خوبي نداشتن يه اتاق تو خونشون بود كه توش باقالي پاك ميكردن و ريز ميكردن و پول ميگرفتند با سارا تو همون اتاق باقاليها قرار گذاشت سارا اومد اون گفت فوري بكش پايين كه اومد بكشه پايين رفتم تو اتاق و خوابوندم زير گوش جفتشون به رفيقم گفتم قسم به قران اگه يه بار ديگه با سارا كاري داشته باشي ميكشمت و سارا هم خيلي كتك زدم و گفتم ببين من تو رو دوس داشتم برو ادم شو اشغال شروع كرد به گريه كردن كه گوه خوردم قلط كردم و از اين حرفا كه منو ببخش و اينا منم بهش اهميت ندادم و ولش كردم بره ولي بعد اون ديگه دنيا تو سرم خراب شده بود ديگه دوسش نداشتم و حالم گرفته شده بود و داشتم عذاب ميكشيدم فكرش رو هم ميكردم عذاب ميكشيدم خودم اصلا حال نميكردم با يه دختر دوس بشم و بگيرم از كون بكنم كلا حال نميكردم دوس داشتم زن متلقه بكنم كه تو سايت ازدواج موقت طوبي عضو شدم و بعد كلي با يه خانم به نام فيروزه دوست شدم خودش ميگفت قبل عروسي نامزدش پردش رو زده و بعدش نامزدش فوت كرده و قبل عروسي بيوه شده و چون شوهرش نظامي بوده حقوق بهش ميدادن يه پرايد داشت دختر خيلي زيبايي بود و واقعا افسرده بود و حال و روز خوبي نداشت بعد از دو سه بار بيرون رفتن يه دفعه تو يه سفره خونه يه لب طولاني ازش گرفتم و كيرم بلند شد دستش رو گذاشت روي كيرم و گفت واي اين چقدر بزرگه گفتم مال خودته عزيزم از اونجا بود كه يواش يواش روابط سكسي ما شروع شد و يه روز به من زنگ زد و منو دعوت كرد خونشون منم پيش خودم گفتم حتمي كسي خونشون نيست و ماشين رو استارت كردم و رسيدم و ماشين رو پارك كردم و تو داشبورد ادكلن داشتم و از قبل هم تر تميز كرده بودم و پشمام رو زده بودم و وارد خونشون شدم با اين وجود كه من شرايط مالي بدي ندارم و وضعيتم خوبه ولي واقعا خونه زيبايي داشتند پدرش خونه بود منو به پدرش معرفي كرد و منم به پدرش سلام كردم و به هم دست داديم و فيروزه منو بورد با خودش تو اتاق خوابش من داشتم شاخ در مياوردم و شديدا تعجب كرده بودم پدر فيروزه يه پير مرد حدود ٩٠ ساله بود كه آلزايمر گرفته بود فيروزه درو قفل كرد و منو فيروزه تو اتاق تنها شديم كامپيوترش رو روشن كه كرد رو دسكتاپ كامپيوترش يه عكس سكسي بود كه يه مرده داشت كيرش رو ميكرد تو كون يه دختره واقعا اتاق جالي داشت يه اتاق ٢٠ متري يه تخت خواب زيبا تلويزيون ٥٥ اينچ ويديو پروجكشن و كلي لباسهاي سكسي داخل كمد گفتم فيروزه چه عكس نازي رو دسكتاپته گفت فيلم هم دارم گفتم بزار روي تخت دوتايي دراز كشيديم كه تلويزيون رو روشن كرد و يه هارد اكستنرال بهش وصل بود كه كلي توش فيلم سكسي بود فيلمها رو نگاه ميكرديم كه حال من بد شد خودم رو انداختم روش و شروع كردم به خوردن لباش همينطوري كه لباش رو ميخوردم دستم رو بردم تو سوتينش و سينه هاش رو در اوردم بيرون و من داشتم سينه هاش رو ميخوردم كه اونم با دستاش داشت كمربند و دكمه هاي شلوار جين منو باز ميكرد پاشدم از روش و شلوار و شورت خودم و زير پوشم رو در اوردم حالم خيلي داغون بود لباسهاي اونم در آوردم بعد كه لخت شديم من خوابيدم روي تخت اونم اوردم و كس ناز صورتي رنگش رو فيت كردم تو دهنم شروع كردم به كس ليسي كه حالا نخور كي بخور اونم كير منو كرده بود تو دهنش و داشت برام ساك ميزد خيلي حالم خراب بود و با چنان شدتي با انگشتم چاك كونش رو باز ميكردم كه جاي انگشتام مونده بود روي باسنش و اونم شديد كير منو ميخورد كه با شدت زياد ابم اومد و ارضا شدم ولي ولكون نبود و تند تند برام ميخود كه من واقعا ديگه كيرم رو از سمت اون فراري دادم و ميزونش كردم كه به صورت داگي بشينه و من شروع كردم به كس ليسي و همزمان انگشت وسطم رو ميكردم تو سوراخ كونش كه بهم گفت زير تخت كير مصنوعي هست كير مصنوعيه از اين دورو ها بود كه از دو طرفش ميشد استفاده كرد كير مصنويه رو ميكردم تو كونش و همزمان براش كس ليسي ميكردم كه انقدر اه و ناله كرد كه كيرم بلند شد كيرم رو ميزون كردم روي سوراخش و فرو كردم تو كه يه جيغ كشيد گفته بودم كير خيلي كلفتي دارم از كونش داشت خون ميومد كه صداي يه خانم جوون اومد كه فيروزه گفت مادرمه و مهم نيست بكن منم از كونش در اوردم و گذاشتم جلوي كسش همينطور كه تلنبه ميزدم فيروزه شديدا لرزش گرفت و ارضا شد و منم همزمان ارضا شدم ولي مادر فيروزه ولكون نبود من شورتم رو پوشدم و هنوظ شلوارم رو نپوشيده بودم كه فيروزه در رو واسه مادرش باز كرد كير من هنوظ نخوابيده بود فيروزه هم فقط يه شورت تنش بود و هنوظ سوتين نبسته بود مادر فيروزه يه نگاه به من و فيروزه انداخت و به فيروزه گفت واقعا كه و رفت فيروزه در رو قفل كرد منو فيروزه رفتيم حموم من تو حموم به فيروزه گفتم چرا مادر تو اينقدر جوونه گفت پدر من ٧٠ ساله بوده كه با مادرم ازدواج كرده اونموقه مادر من ١٨ سالش بود كه زن پدرم شده و مادرم الان ٣٨ سالشه تو همين حرفها بوديم كه دلم خواست فيروزه رو از كون بكنم اولش قبول نكرد ولي منكه اصرار كردم گفت اول كرم بزن بعد با كير مصنوعي عقب جلو كن بعد بكن منم اوردم و به حالت داگي خوابوندمش و كرم رو ماليدم دور سوراخش و با كير مصنوعي يواش يواش شروع به عقب جلو كردن كردم و بعد يواش و آروم كيرم رو گزاشتم تو كونش و شروع به عقب جلو كردن كردم كه واقعا لذت بخش بود برام و بعد ٣ دقيقه كردن ارضا شدم و دوباره رفتم حموم و دوباره دوش گرفتم و موقعه خدا حافظي مادر فيروزه رو نديدم اين داستان ادامه دارد دوستان من لطفا نظراتتون رو بگين اگه بخواين ادامه داستان هم براتون مينويسم نوشته
0 views
Date: May 28, 2019