هوای بهاری

0 views
0%

من پارسا هستم الان 30 سالمه خاطره من برای 4 سال پیش هستش و برای وقتی که مجرد بودم یه روز رفته بودم خونه یکی از دوستام تا براش ویندوز نصب کنم و پلی استیشن بازی کنیم بعد تموم شدن کارم به صورت اتفاقی تو کوچه یه دختر که من فقط پشتش رو میدیدم ردشد و میرفت سمت ماشین بابام و دوتا ماشین اونورتر وایستاد بارون نم نم میبارید شروع کرد به سیگار کشیدن منم خداحافظی کردم و رفتم سمت ماشین تا در ماشین و بخوام باز کنم دختره بی هوا گفت_ میشه منم تا یجا ببری میبرمت ولی یجا کجاست یعنی چی هیچی بیا ببرمت من تازه چهرشم دیده بودم یه دختر جذاب و با نمک با مانتو جلو باز و قد 170 و یخورده گوشتی و سینه های که از زیر تاپش خود نمایی میکرد سیگار میشه بکشم آره بکش یه سکوتی بینمون بود آخه دفعه اولی بود که بدون مقدمه جرات میکردم یه دختر و سوار ماشین کنم هی دست دست میکردم یه چیزی بگم که شهوت من و فرا گرفت دستم و گزاشتم روی رونش آخ دلم یهو ریخت چقدر نرم و گوشتی بود کیرم سیخ سیخ شد اسمت چیه ترانه اسم تو پارسا هستم خوشبختم از آشناییت میشه بگی کجا ببرمت بپیچ تو همین خیابون و جولوی اون درخته وایستا تا به خودم اومدم لبام رو لباش بود و با ولع لب میگرفتیم از هم کم کم جراتم بیشتر شد و با یه دست چپم سینه سمت چپش رو گرفتم و میمالیدم بی اختیار آبم اومد و ریخت تو شورتم سینه ها مو در بیار بخورررر دارم میمیرم آخ منم دیدم بهترین کار همینه تا به خودم بیام دوباره شروع کردم مالیدن سینه هاش خودش تاپش و داد بالا و سوتینش و داد پایین و من شروع کردم با زبونم نوک سین سمت راستش رو لیسیدن و آروم آروم شروع کرم به مکیدن سینه هاش چقدر خوشمزه بود و نرم منم دوباره کیرم شق کرده بود اهرم صندلی گرفتم و صندلیش خوابید و افتادم روش شیشه ها بخار کرده بودن و جایی دیده نمیشد حالا با کمک خودش شلوارش از پاش درآوردم یه کوس سفید بی مو جولوم بود و گفت بخور برام منم به سختی دهنم و بردم نزدیک کوسش ولی نتونستم بخورم آخه پر از آب و شور بود یخورده قسمت بالای کوسش و با لبام نوازش کردم چوچولش سفت شده بود و پاهاش مدام منقبض میشدن پرده داری آره بزار روش و کیرتو بمال به کوسم منم شلوار نصفه کشیدم پایین و رفتم روش کیرم خورد به کوسش و رسید به سفت ترین و بزرگترین حالت ممکنه بی اختیار تند تند میمالیدم به کوسش و رو هم دیگه با صدای آه و ناله ووول میخوردیم تو هم یه چند دقیقه ای همینجوری بودیم تا اینکه ترانه آبش ریخت بیرون و با ناخناش کمرم و سوراخ کرد دیگه تکون نمیخوردیم بلند شدم از روش یه نگاه به کیرم کرد و با دست شروع کرد برام جغ زدن و در آخر با لباش و زبونش کیرم و مهمون یه ساک مجلسی کرد آبم و ریختم تو دستمال و بی حال شدیم در همین احوالات بودیم که یه نور قرمز رنگی خورد به چشمم بعله پلیس بود بپوش زود لباساتو _ ای وای تکون نخور شانس با ما یار بود و رفت خلاصه رسوندمش و رفتم خونه دیگه نه جوابم رو داد نه دیدمش مرسی که وقت گذاشتید نوشته

Date: December 22, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *