واحه ای از عشق

0 views
0%

تازه کلاسم تموم شد به ساعتم نگاه کردم اه این ساعت تقریبا ۲۰ سال بود که هنوز استفاده میکردم ساعت کاسیو اصل که بابا از یه سفر سوغاتی اورده بود اون زمان ساعت کامیپوتری با استاپ واچ و تایمر و این چیزا مثل این بود که الان یه بچه ی ۸ ساله ای پد داشته باشه عادت دارم ساعتمو تو دست راست میبندم ساعت ۶ هست رو به دوستم کریستال کریس صداش میکنم کریس بریم یه بار نزدیک دانشگاه که پاتوق من بود امشب جمعه است و منم خیلی دمقم کریس دختر برو بخواب یه نگاهی به چشات بنداز گود افتاده واسه یه شبم که شده او ویسکی لعنتی رو بذار کنار من کریس موعظه رو شروع نکن تو رو خدا تو هم واسه یه شب مادر ترزا نباش کریس عزیزم من دوستت دارم منم دخترم من عاشق شدم میدونم خیلی دوسش داشتی ببین پسره تخمش هم نیست مرواریدها تو جلو خوک ننداز یه ضرب المثل که اینجا ما میگیم قدر زر زرگر بداند اون لیاقت عشق تو رو نداره من نمیتونم کریس من نمیتونم باور کنم که دوستم نداره نمیتونم باور کنم به من دروغ گفته حتما یه دلیلی داره که یهویی همه چیزو به هم زد هر روز و هر روز از خودم میپرسم چرا اخه چرا فلش بک به اون روزا ساعتی پیش از قرار تو اتاقم اخوان لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام مستم باز میلرزد دلم دستم باز گویی در هوای دیگری هستم با خودم میخوندم یه دفعه دیگه تو اینه نگاه کردم کاغذی رو که روش یک پرتره از چهره اش رو با عجله نقاشی کرده بودم لوله کردم من هنرمند نیستم شاعر هم نیستم اما به قول سهراب گاهی هم طرحی میریزم سنگی مرغی ابری و به اینکه میتونم خوشحالش کنم فک میکردم نگاه کردم تو اینه همیشه عادت داشتم ست مشکی بپوشم سادگی رو دوست دارم امروز یه تیشرت سفید پوشیدم و همون دامن مشکی هارمونی خوبی بین لاک مشکی و صندلهای سفیدم بود پله های اپارتمان رو یکی درمیون دویدم پایین دوباره به ساعت نگاه کردم همون ساعت قدیمی هنوز ۵ دقیقه مونده بود قرار بود بیاد جلو در خونه خونه ی من تو یه کوچه قدیمی بود مثل کوچه های مه گرفته ی لندن گاهی هم صدای کولی های اسپانیایی از پارک پشت خونه میومد دختری که عادت داشت فلامینکو میرقصید و خیلی قشنگ پالماس رو اجرا میکرد کسی که با گیتار میخوند بیشتر وقتا اهنگهای رو میخوند مثل وُللاررههههه تو طبقه ی پنجم کنج ساختمان اتاق کوچیک ۶ متری من با یه پنجره و یه بالکن کوچیک واسه همه ی تنهایی های من کافی بود من هیچ گلدونی نداشتم اصلا از اولشم تو باغبونی بد بودم برعکس مامان و بابا نگاهی به بالکن کوچیک اتاقم از پایین انداختم و گل مصنوعی شعمدونی رو که واسه دکور مستاجر قبلی اونجا گذاشته بود نگاه کردم دلم واسه مامان تنگ شده بود مامان اه انگار فقط دارم به یه خواب فراموش شده تو دوران کودکی فک میکنم مامان بابا مدتها بود که منو فراموش کرده بودند و شاید من اونا رو یهو یادم اومد داره میاد به نبش خیابونی که کوچه خونه ی من توش بود خیره شدم اخه خونه ی من نبش کوچه بود اما درش تو کوچه باز میشد و پنجره به خیابون اصلی اون داشت میومد باد روی بدنش میرقصید دلم لرزید وقتی رسید طبق عادت احوال پرسی خم شد موووه مووووهههه همممم خیلی شیرین بود طعم لبش روی لبم خیلی شیرین بود اما من فقط لبخند زدم پرسید چطوری فرشته ی من سرمو با خجالت دخترونه ای پایین انداختم مرسی تو چطوری اون من قشنگترین فرشته ای که تا حالا دیدم رو دارم و چطور میتونم بد باشم من این نقاشی واسه تو اون خیلی قشنگه نمی دونستم نقاشی هم میکنی تو فوق العاده ای دوستت دارم من خیلی دوستت دارم هیچ وقت بهم خیانت نکن و بهم دروغ نگو و ترکم نکن اینا تنها چیزایی هست که میخوام اون چرا همیشه راجع به ترک کردن حرف میزنی بهت گفتم تا قیام قیامت بیخ ریش خودتم تو بغلش سرمو به سینه اش فشار دادم با صدای کریس به خودم اومدم کریس باشه بریم اما اخر شب قرار دارم باز وقتی میخوام برم به برجک بر نخوره من باشه بریم بار شلوغ بود مثه هر جمعه شب بارتندر صاحب بار که مشروب سرو میکنه اسمش بین بود چینی بود اما سالها بود که مهاجرت کرده بود ادم دست و دلبازی بود و منو خوب می شناخت چطوری رفیق دانکی پیس منو امشب دابل کن دانکی پیس یعنی شاش خر و من عادت کرده بودم به خاطر طعم خیلی بد ویسکی بهش میگفتم دانکی پیس و یه طوری اون همیشه میدونست منظور من از دانکی پیس چی هست خندید و اون دندون طلاییش دیده شد همیشه منو یاد دزدای دریایی میندازه بله خانوم یه دابل شات دانکی پیس بفرمایید بوی تندش تو مشامم پیچید کریس همیشه اول یه درفت میزنه ابجو و بعد هم تکیلا نشستیم پشت میز بار بین داشت یه کوکتیل رو با دقت اندازه گیری میکرد و دورتر از میز چند تا امریکایی داشتند دارت بازی میکردند و سیگار میکشیدند میشناختمشون هم همون دختره ی جنده ی اسپانیایی ارژانتینی ورونیکا تو دست و بالشون وول میخورد و دنبال این بود که امشب یه مشتری جور کنه از اون جمع نیک اومد بیرون و مستقیم به طرف من اومد به به پرژین کویین ملکه ی پارسی چطوری باهاش دست دادم و با لبخند گفتم به خوبی تو نیستم خره خوب تو هم میتونی خوش باشی یکم الکی خوش باش اینقد سخت نگیر من نیک جون هر کی دوست داری شروع نکن تازه از دست کریس خلاص شدم باشه دانکی پیس با سر به گیلاس تو دستم اشاره کرد من اره مثل همیشه با لبخند عجیبی اره مثل همیشه اما تو امشب از همیشه خوشگلتری یا من خیلی مستم گفتم تو خیلی مستی کریس سری تکون داد انگار تازه نیک رو دیده باشه کریس اهل بلغارستان بود ادم خیلی رکی بود و همیشه قوانین خاص خودش رو داشت تنها رفیقم بود قدش از من بلندتر بود اما کونش خیلی گنده بود و گرچه قدش بلند بود تیپیش میزون نبود واسه همین زیاد پسرا دورش نمیرفتن و اونم به نظر میومد اینطوری راحتتره نیک یکی از پایه های ثابت همون بار بود و من خیلی وقت بود میشناختمش نسبتا لاغر و قد بلند چشماش ابی تیره بود و لهجه امریکایی خیلی قشنگی داشت خیلی وقتا تو بار با من همکلام میشد و خوش صحبت بود یکی از صندلی ها رو کشید سمت خودش و به جمع من و کریس پیوست و به نظر میومد دنبال یه چت طولانی هست نمیدونم چه کوکتیلی میخورد همیشه که یه سطل استیل با یه عالم یخ همیشه دستش بود من اصلا کوکتیل دوست ندارم واقعیت همینه زیاد هم از کوکتیلها سر بیرون نیستم به هر حال مشغول نوش و چت بودیم سرم داشت گرم میشد اه چقد این اول مستی رو دوست دارم لبخند سبک و بی دغدغه ای به من میده و فراموشی احساس میکنم قلبم سبک میشه و مغزم خالی کم کم عرق میکنم و صدای موسیقی بدنمو به حرکت میندازه سه تایی شروع میکنیم به رقصیدن نیک وااااااااااااااو دختر عجب رقصی نمیدونستم اینقد حرفه ای هستی مستی باعث میشد از تعارفاتش لذت ببرم اما اینو هم میدونستم که رقص من خیلی خوبه از همون بچگی به بین اشاره کردم که اهنگ اسپانیای بذاره کریس و نیک رفتن کنار تو ذهنم چهره ی دختره کولی تو پارک پشت خونه زنده میشد بین پرسید چه اهنگی گفتم ولاره جیپسی کینگ بدن من و موسیقی احساس می کردم در خلسه ی عمیقی فرو رفتم و ناخوداگاه تمام اون حرکتهای رقص فلامیکو رو بدون اینکه حتی تمرین کرده باشم به بهترین نحو یک اماتور اجرا میکردم از بچگی حافظه ی تصویری من خوب بود و به همین دلیل میتونستم نقاشی کنم خلسه ی عمیقی بود تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی من همه در حکم توام تو همه در خون منی گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی مستم و تو مست ز من سهو و خطا جست ز من من نرسم لیک بدان هم تو رسانم که تویی زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی رقص صوفی وار من در خلسه ی افکارم با غزل مولانا منو از دنیای اونا بیرون کشیده بود وقتی موسیقی تموم شد نیک به طرف من دوید و منو قاپید خدای من عالی بود عالی و من تو چشمای ابیش خیره شده بودم خالی از عشق و احساس و هر فکری لبشو اروم رو لبم گذاشت و با اولین تماس لبش ادرنالین تو خون من دوید نیاز به سکس در من بیدار شده بود من هم میبوسیدمش اروم منو به سمت میز بار هدایت میکرد و همچنان میبوسیدمش دستش اروم روی گردن و بعد سینه ی من لغزید تحریک شده بودم و ترحشاتم رو حس میکردم دلم میخواست تا بی نهایت ادامه بده من ناخونهای بلندم رو تو پشتش فرو کرده بودم و با تمام قدرت اونو به خودم فشار میدادم متوقف شد و سرشو برد عقب هر دو لبخند زدیم برگشتم رو به میز بار من بیییییییییین یه شات دانکی پیس به سلامتی این شوالیه نیک خندید و کریس کریس به ساعت نگاه کرد من باید برم زیاد نخور من حرکت مستانه ای به سرم دادم و گفتم باشه نگران نباش سرش رو به نشانه ی شماتت تکون داد و گفت فردا میبینمت و رفت شات رو با یه حرکت کامل زدم دوباره لبام تو لبای نیک قفل شد و اون دیوانه وار لبای منو می میکد و دستاش با ریتم خاصی روی سینه ی من حرکت میکرد ذهنم خالی بود به چیزی فک نمیکردم نیک لبشو از لبم گرفت و تو گوشم زمزمه کرد بریم اپارتمان من من با حرکت سر گفتم اره نیک پول من و خودشو داد و به دوستاش خدافظی گفت و اومد دستشو رو کمرم قفل کرده بود و تو کوچه با من هم قدم شده بود من همچنان خالی بودم و به موسیقی ی ذهنم گوش میدادم اپارتمان نیک نزدیک بود کوچه ی بعد از کوچه من با این تفاوت که خیلی شیک بود و اسانسور داشت فینگر پرینت در باز شد اتاقش افیس روم بود یه اتاق که یه سمت دیوار کابنینتها گاز یخچال و ظرفشویی بود و سمت دیگه یک پنجره ی بزرگ و بالکن و تختش و یه مبل سه نفره با یه میز عسلی گوشه ی دیگه اتاق و رو به روی تلویزیون و دری دیگه که میشد حدس زد دستشویی و حمام بود هیچ فرشی تو اتاق نبود و کنار در دستشویی کمد بزرگ دیواری بود و درش باز بود و لباساش کمی نا مرتب بیرون ریخته بود بوی تند تنباکو و پیپ تو اتاق رو پر کرده بود بویی مثل ادکلن کاپیتان بلک بابا بابا ناخود اگاه زمزمه کردم بابا نه باید ذهنمو خالی کنم سریع رومو به طرف نیک برگردوندم و شروع کردم به بوسیدن لباش با تمام هوسم و دستمو تو شلوار و بعد شرتش کردم و اروم کیرشو گرفتم و نوازش میکردم و اون داشت همزمان که منو میبوسید و لختم میکرد بعد از چند دقیقه منو نیک تو تخت بهم پیچیده بودیم و نیک دستشو دراز کرد و کاندوم رو برداشت و داد به دست من ناگهان ذهنمو برق گرفت ناگهان خلسه متوقف شد یادم از اولین سکسم با اون اومد صداش تو گوشم پیچید عروسک من کاندوم نمیخوام میخوام تو رو با تمام وجودم حس کنم گرمای کیرش و ابش رو تو خودم حس کردم انگار جلو چشمم بود به صورت نیک که به من خیره شده بود و کیرشق شدش رو اماده ی کاندوم میکرد با تردید نگاه کردم گفت چیه کاندوم دوست نداری از روش بلند شدم و ابم شکمشو که روش نشسته بودم خیس کرده بود کاندوم رو انداختم مستی رفته بود تعادل نداشتم به سختی چند قدم تلو تلو خوارن به عقب برداشتم سرم سنگین بود گفتم نیک خیلی متاسفم من دوستش دارم نمیتونم با کسه دیگه ای سکس کنم اشک از گوشه ی چشمم چکید بلند شد اومد اروم بغلم کرد کیرش خوابیده بود شششششششششش گریه نکن ایرادی نداره میدونم هیچ ایردای نداره ربدشامو از روی مبل برداشت و به من داد بپوش و فقط اروم بخواب فردا یه روز دیگه است ربدوشامو پوشیدم وخودمو رو مبل ولو کردم نیک هم رفت تو تختش هنوز اثار مستی رو حس میکردم سرم سنگین بود سرمو تو بالش روی مبل فرو کردم و اروم و بی صدا گریه کردم در حالی که زمزمه میکردم دوستت دارم چرا چرا خوابم برد نوشته

Date: March 4, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *