سلام میخوام داستان اولین هارو واستون بگم دوستان داستان عشق و من و مریم عزیزم این اولین ها تقریبا ۹ سال قبل اتفاق افتاد وقتی که ۲۰ سالم بود و ترم ۴ دانشگاه بودم امیدوارم از اینکه وقت میذارید پشیمون نشید برخلاف بقیه که قد رعنا و هیکل چارشونه و سیکس پک دارن و سفید و بی موئن بنده اتفاقا همه جوره معمولیم قدم کوتاهه نسبت به بقیه پسرا پوستمم سبزه ست فیس کاملا معمولی هم دارم فقط تنها موهبتی که خدا بهمون داشته ادبیات خاص گفتاری که به لطف کتاب خوندنه و تن صدای خاصمونه که به گفته اکثریت اطرافیان و دوستان یه آرامش خاصی تو تن صدامونه و خوش صحبت و خنده روییم وسلام تا قبل از این داستان من تجربه رابطه خاصی با هیچ دختری نداشتم اگرم بود خیلی سطحی بود و اسمش رو نمیشه رابطه یا دوستی گذاشت از اینجا بگم خدمتتون که سال ۸۶ یه رتبه تقریبا خوب اوردم و دانشگاه سراسری قبول شدم تو یه رشته مهندسی بیشتر سرمون تو درس و مشق بود امتحانای اخر ترم شروع شده بود و ما هم مشغول درس و خوندن و امتحانای لعنتی خرداد ماه البته استرس اون ماجراهای سال ۸۸ و انتخابات هم بود و چنتا از امتحانای ماهم کنسل شده بود به خاطر اون اتفاقات که بگذریم دقیق یادمه تو اتاق تنها داشتم درس میخوندم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم یه شماره ایرانسل ناشناس بود جواب دادم پشت خط یه دختر بود که بعد چند ثانیه صحبت کردن مشخص شد اشتباه گرفته و خداحافظ پسرا خوب میدونن چی میگم همچین مواقعی آدم کرمش میگیره و فکرش هزار جا میره که طرف یعنی کی بود یعنی واقعا اشتباه گرفته بود و هزار فکر دری وری دیگه که لااقل از درس خوندن میندازه آدم رو بعد چند دقیقه خودم زنگ زدم و طرف جواب داد و چند دقیقه باهاش حرف زدم و اتفاقا پشت خطم صداش دل نشین بود و مشخص شد که واقعا اشتباه گرفته خواسته به دوستش زنگ بزنه یکی دو نمره رو اشتباه گرفته همونجا مثل جوگیرا بعد قطع کردن بهش پیام دادم و اونم جواب داد و خودم رو معرفی کردم و اونم از خودش گفت که مشخص شد اسمش مریم و ۱۸ سالشه و تازه امتحانا دیپلمش تموم شده و سال بعد میره پیش دانشگاهی و از قضا ساکن اراکه که با شهر سکونت ما کمتر از ۱۰۰ کیلومتر فاصلشونه خلاصه این اس ام اس بازی ما ادامه پیدا کرد هر چند روز یه بار از هم خبر میگرفتیم و از خودمون و ظاهرمون و روزمرگی هامون و خانوادمون واسه هم تعریف میکردیم و بیشتر با هم اشنا شدیم حس میکردم اونم مثل من تنهاست و بیشتر بخاطر سرگرمی و یا شاید دنبال تجربه اول رفاقت با یه غیر همجنسه این پیام بازیای ما دقیق یک سال طول کشید و تو این یک سال حتی یه عکس هم از هم ندیده بودیم چون هم گوشیا مثل الان نبود هم مریم اصلا اهل نت و یاهو مسنجر و بادو و یاهو ۳۶۰ سایتا و جوامع مجازی و مسنجرای اون زمان نبود تو این یک سال کلی تو درسا راهنماییش کردم و کلی کمکش کردم و از کنکور واسش گفتمو خلاصه مریم اراک یه رشته علوم پزشکی قبول شد الان یک سال گذشته و تابستونه و منم خونه ام و مریم گغت بیا همو ببینیم وااای ما هم کلی ذوق کردیم و رفتیم هتل امیرکبیر اراک قرار گذاشتیم و این اولین قرار من با یه دختر بود مریم قبل من رسیده بود و رو یه نیمکت که از قبل گفته بود تو محوطه نشسته بود رفتم جلو سلام دادم منکه یه خورده خجالت میکشیدم اونم مشخص بود خجالتیه یه مانتو سفید پوشیده بود یه دختر تقریبا هم قد خودم یه خورده تپل تر از من و صورت گرد و واقعا خوشگل آرایش انچنانی هم نداشت ولی فیس خوشگلی داشت همینکه تیپ و قیافشو دیدم راستش استرس گرفتم چون خدایی از من خیلی سرتر بود همه جوره خلاصه رفتیم کافی شاپ هتل نشستیم و شروع کردیم به صحبت کردن بستنی سفارش دادیم نفهمیدم چطور سه چهار ساعت گذشت ولی فقط میدونم محو اون صورتش شده بودم صورت تپلش لباش و خنده رو لباش اون چشمای درشت و معصومیت خاصی که تو صورتش بود فقط از قبل به شوخی خودشم گفته بود که دماغش تو آفسایده راستم میگفت یه نمه دماغش بزرگ بود که من به شوخی بهش بعضی وقتا میگفتم تماخووو به خودم اومدم دیدم کافی شاب پر دختر و پسره کامل دختر پسرارو نگاه کردم واقعا اون لحظه هیچ دختری به خوشگلی مریم تو کافی شاپ نبود ازم پرسید کجارو نگاه میکنی بهش گفتم خواستم ببینم از تو خوشگلترم هست اینجا که دیدم نه خوشگلترینشون جلوی خودم نشسته دیگه وقت داشت تموم میشد مریم باید برمیگشت خونه دیدم دست کرد تو کیفش یه بسته دراورد واسم کادو گرفته بود وااای اولین کادویی که من از یه دختر میگرفتم گفت این یکسال خیلی کمکم کردی تو درسام ناقابله یه بسته کوچولو باز کردم دیدم یه حلقه ست البته خیلی واسه انگشت من گشاد بود خب بنده خدا حتی یه عکس هم از من ندیده بود گفت فک کردم شاید انگشتات بزرگتر باشه ماهم که اصلا مهم نبود واسمون مهم این اولین ها بود که مارو دیوونه کرد از مریم خداحافظی کردیم اونروز و هرکدوم رفتیم سمت خونه خودمون فکرم فقط پیش مریم بود راستش باورم نمیشد با همچین دختر خوشگلی رفاقتم شروع شده باشه حس میکردم یه درختم که بیست سال عمرش تو زمستون بوده و با دیدن مریم اولین نسیم بهاری به سر و صورتش خورده و تازه داره شاخه هاش جوونه میزنن تمام رنگارنگی دنیا تا الان فیک و تقلبی بودن و الانه که دنیای من از سیاه و سفید دراومده و داره رنگی میشه چه اسمی مریم مریم نه تنها منو عاشق خودش کرد بلکه منو شیفته و کشته مرده آهنگ جان مریم محمد نوری هم کرد تا جایی که اسم این آهنگ رو تو لپ تاپم عوض کردم گذاشتم این اهنگ رو روزی صد بار گوش میدادم حتی اهنگ پیشواز گوشیم هم شد تازه داستان عشق من و مریم شروع شده بود بعدا فهمیدم تموم اون لحظات که من به این چیزا فکر میکردم همین چیزا هم از ذهن مریم قصه ما هم میگذره درباره من و الان من خوشبخترین ادم روی زمین بودم تازه داستان عشق من و مریم شروع شده بود شروع کلی ماجرای تلخ و شیرین که قراره با شما دوستای عزیزم تو سه قسمت درمیونشون بذارم که شاید محض تجربه هم که شده بدردمون بخوره و در اینده دچار یه سری اشتباهات نشیم ادامه دارد نوشته مارتین
0 views
Date: November 4, 2018