ورود به یک وادی شیرین

0 views
0%

سلام من سینام 18 سالمه وبچه خیلی باحالی هستم خاطره ای که میخوام براتون بگم کوچک ترین دروغی توش نیس راستی اگه راضی بودین بگین ادامه هم داره ماجرا برمیگرده به دوسال پیش وقتی که همسایه جدیدمون از خونه قبلیشون اسباب کشی کردن و اومدن محله ما اون موقع من زیادجغ میزدم چاره ای هم نداشتم چیزی نبود بکنیم ولش خانوادشون 2 تا پسر احسان و احمد تیکه داشت یکی از اون یکی خشگل تر خلاصه دو هفته ای از اسباب کشی شون گذشت دیدم پسرا دارن تو کوچه بازی میکنن منم رفتم تو کوچه تا خودمونشونشون بدم و با هاشون رفیق شم احسان پسر بزرگتر بود 15 ساله هیکل رو فرم کمر باریک شاسی بالای بالا صورتش هم که ماه بود 53 کیلویی بود و احمد پسر کوچیکه بود 13ساله قد کوچیک بد اخلاق و بد انق لاغر یه 35 کیلو بود اون روز حسابی با هم بازی کردیم چند روزی همین طوری گذشت یه روز که مثل همیشه رفتیم تو کوچه بازی احسان بهم گف سینا کامپیوتر داری گفتم اره گف پس چند تا بازی بهم میدی منم که ا همون اول دنباله بهونه بودم گفتم بیا تا بدمت گف نه برو برام بیارو رفتم براش چند تا بازی اوردم و گفتم برو نصب کن رفت و دیگه نیومد تو کوچه انگار رو بازی حس خوبی داشت ندیدمش تافرداکه اومد دم خونه گف سینا بیا پایین رفتم پایین ببینم چش بود گف ویندوزم پرید میتونی بیای درستش کنی منم که از خوشحالی کف کرده بودم باکله ویندوز رو بردم براش نصب کنم رفتم خونشون رفتیم تویه اتاقش نشستم پشت میز و کامپیوترو روشن کردم و شروع کردم به نصب ویندوز نصبش خیلی طول میکشید سریع سر صحبت و باز کردم گفتم تو کدوم مدرسه بودی گفت شهید فاضل گفتم جو اونجا چطور بود گفت خوب بود گفتم بچه خشگل زیاد داشت گف اره گفتم کون ده هم بودن اول بد جوری نگام کرد گفتم همه چی خراب شد امابعدگفت اره دوسه تا شون گفتم بچه ها سر به سرشون میزاشتن گف اره از این سوالا ازش کردم و اخر ازش پرسیدم جغ میزنی یه کم سکوت کرد و گف اره گفتم تو که جغ میزنی کیرت چقدره گف به تو ربطی نداره گفتم بذار ببینم اصرار کردم اما کس کش نذاشت گفتم طوری نمیشه که بذار خلاصه دیدم داره امتناع میکنه دیگه اصرار نکردم ویندوزش که نصب شد سریع رو برداشتم و رفتم خونه دو سه روزی گذشت دیدم احسان با مامانش اومدن خونمون منم اینقدر کیف کردم مامانم با مامان احسان تو حال داشتن حرف میزدن منم با احسان رفتیم تو اتاق داشتم تو ذهنم چاره جویی میکردم برا جور کردن احسان آخرم به نتیجه رسیدم گفتم احسان بیا کشتی گف من نمیتونم اما بزور رفتم و بازو های نرمشو گرفتم شروع کردیم به کشتی گفتن اخ جاتون خالی بود مثلا ببهونه فن بار انداز رفتم پشتش و الکی شروع کردم به زور زدن درحالی که رو کونش افتاده بودم الکی میگفتم خیلی خوب کشتی میگیری اونم کیف میکرد خلاصه جاتون خالی اون روز راست یه جغ زدن کامل حال کردم باش شب هم طاقت نیاوردم و رفتم جغ زدن چند روزی گذشت مامان و بابام یه روز سر ظهر رفتن بیرون رفتم تو کوچه دیدم احسان تو کوچه نشسته شیطان کس کش اوممد سراغم گفتم احسان دوچرخه من خراب شده بیا بریم تو پارکینگ درستش کنیم دلیلو حال کن گف باشه رفتیم تو پارکینگ الکی به دوچرخه ور رفتم و الکی گفتم آچارو به انبردستو بده و بعدتعمیر الکی دوچرخه احسان گف سینا بازی بهم میدی گفتم نه گف تو خدا بهم بده گفتم حالا ببینم چی میشه تو پارکینگ نشسته بودیم دیدم گف خسته ام گفتم پاهاتو دراز کن راحت باش دیدم پا هاشو دراز کرد گفتم درد میکنن گف آره منم دست بردم برا پاهاش شروع کردم به ماساژ دادن مچ پاش گف همون جا رو ماسار بده شروع کردم به ماساز دادن یه 5 دقیقه ماساژدادم گفتم برم بالا تر گف برو رفتم بالاتر بالا تر و بالاتر و رسیده بودم به روناش گفتم اینور تموم شد حالا برگرد باورکنین فک نمیکردم برگرده دیدم برگشت منم شروع کردم به ماساژشونه هاش و مالوندن کمرش بعد اومدم پایین پایین و پایین تر یه دستی بردم رو لمبه هاش دیدم هیچی نمی گه آرووم آرووم شروع کردم به کندن شلوارش گف چییییی کار میکنی گفتم بهم اعتماد کن تو بخواب چه اعتمادی معلوم بود کونش بد جور میخوارید خلاصه شلوارشو کشیدم پایین چیییییییییییییی میدیدم یه کون سفید بدون مو وتمییز و لاکجری و هرچی بگم کم گفتم یه بوسه ای روی بادسنش زدم بعد کیرمو در آوردم دیدم برگشت گف وایییییییی چقد بزرگه گفتم قابلی نداره گف فقط آروم کیرت خیلی بزرگه حدود16سانت بود خب گفتم باشه یه تفی زدم به کیرم به حالت خوابیده افتادم روش اولین کونی بود که میکردم جاتون خالی یه دقیقه ای روکونش بودم بعد گفتم پاشو گف تموم شد گفتم نه تازه شروع شده بهش گفتم برگرد برگشت دوتا پا هاشو گذاشتم رو شونم و یه تفی زدم دم کونش و یکی بکیرم اروم کیرمو دادم داخل خیلییی داغ بود کم کم شروع کردم به تلمبه زدم کم کم سریعش کردم داشت صداش درمیومد دیگه ول کردم می ترسیدم صداش بره بیرون بعد گفتم از پلو بخواب اونم خوابید پاشو دادم بالا و کیرمو دادم تو کونش دیگه باز شده بود راحت تر میرف داخل دیگه صدایی هم نمی کرد یه 30 ثانیه این جوری کردمش حس کردم داره ابم میاد از شدت شحوت کیرو تا اخر دادم تو کونش و ابم رو ریختم توش وقتی ابم داشت تخلیه می شد گف وایییییییی میسوزه گفتم نترس خوب میشه بعدش شلوارشو کشیدم بالا ویه دو تا زدم در کونش گف سینا حالا بهم بازی میدی گفتم اره تو اینجوری با من باش من هزار تا بازی میدمت گف باشه بعد بازی ها رو دادمش رف نصب کرد راضی هم بود اما ماجرا همین طوری تموم نشد ادامه دارد تموم شد دوستان اولین داستان بود اگه غلط املایی داشت به بزرگی خودتون ببخشید نوشته

Date: February 9, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *