ورود پریسا به دنیای جنده ها ۱

0 views
0%

سلام فرض میکنیم اسمم پریسا شروع خاطره مال زمانی که 16 سالم بود تو یه خانواده معمولی بزرگ شدم هیچوقت گیر زیادی نداشتم ولی همیشه مسیر درستی را طی کرده بودم و تا 16 سالگی هیچوقت دوست پسر به اون معنا که باهم بیرون بریم نداشتم هرچند یه وقتایی پیش میومد تلفنی با کسی حرف بزنم اول دبیرستان بودم که اتفاقی با علی اشنا شدم از همون اول همیشه سعی میکرد من رو دعوت کنه خونشون ولی من هیچوقت نمیرفتم تا یه روز تو پارک یه مامور کلانتری بهمون گیر داد و چیزی نمونده بود که ببرتمون و بعد اون بود که حاضر شدم دعوت علی رو قبول کنم اون روز علی گفت تا شب تنهام و ساعت 3 عصر من به بهانه خونه همکلاسیم رفتم خونشون یه نیم ساعتی گذشته بود که بهم گفت بیا یه فیلم صحنه دار ببینیم اولش ناز کردم ولی بعدش گفتم باشه چون تا حالا ندیده بودم ولی به شرطی که فکر بد نکنه و یه وقت فیلم رو گذاشت یه فیلم سوپر رمانتیک بود خیلی خجالت میکشیدم ولی یه حس خاصی داشت و تو بهر فیلم بودم که یه هو دیدم دست علی دور گردنمه و داره ازم لب میگیره بی اختیار خودم رو در اختیارش گذاشته بودم و اون تا مالیدن سینه هام پیش رفت حس عجیبی بود پیرهنم رو بالا زد و سینه هام رو از سوتینم در اورد با نوک زبونش نوک سینم رو لیس میزند و با دستش میمالیدش و یه وقتایی هم پشت گردن و پشت گوشام رو میخورد حالا همه تمرکزش رو سینه هام بود با دستش میمالید و با دهنش میخورد صدای نفسام جوری شده بود که انگار دارم کوه میکنم ولی یه هو ترسیدم احساس کردم هیچ اختیاری از خودم ندارم و اون هرکاری بخواد میکنه و یه هو بلند شدم و با عجله لباسهام رو پوشیدم و گفتم من باید برم دیرم شده علی هاج و واج مونده بود و فقط التماسم میکرد با عجله رفتم ولی بعد رسیدن به خونه حالم عجیب بود پشیمون بودم هم از اینکه اجازه داده بودم اونجوری با سینه هام بازی کنه و هم از اینکه نزاشتم اون لذت ادامه پیدا کنه حال عجیبی داشتم اون شب برای اولین بار موقع خواب با خودم ور رفتم و سینه های خودم رو مالیدم و بدجوری لذت بردم کار علی شده بود التماس من که تو فرصت بعدی برم خونشون و راستش منم لحظه شماری میکردم ولی پیش نمیومد تا بلعخره به روز خونه علی خالی شد و من تو صحبتام با علی مخصوصا بهش فهموندم که تنهام و اون شروع کرد به التماس و من بعد کلی ناز الکی قبول کردم که برم امروز یه فرق با دفعه قبل داشت و اون اینکه من طعم گرمای دست مردونه رو چشیده بودم و یه جورایی میشد گفت حشر بودن رو تجربه کرده بودم و اماده برقراری رابطه بودم رفتم یه دوش گرفتم و راستی من قدم 175 و وزنم 78 سینه هامم 70 ولی سفت و خوش فرم ضمنا عضو تیم شنای شرکت نفت هم هستم و بدن رو فرم و نرمی دارم پوستم روشن و صورت نسبتا زیبا ولی با نمکی دارم علی هم یه پسر 25 ساله که بعدها فهمیدم در واقع یه مرد 25 سالست که یه بار ازدواج کرده ولی به علت خیانت زنش اون رو طلاق داده ساعت 10 صبح طبق قرار قبلی رفتم در رو زد راستی یادم رفت اون روز رفتم خانه مادر بزرگش که یه خانه قدیمی با یه حیاط نقلی و یه استخر 5 در 2 متری بود با عمق کم نفسام به شماره افتاده بود یه لحظه ترسیدم و میخواستم بر گردم ولی هنوز لذت اون روز رو فراموش نکرده بودم و راستش رو بخواهید فقط بحث لذت و هوس بود نه چیز دیگه ارفتم تو و سلام داد و من گفتم سلام گفت چیزی شده چرا اینجوری نفس میکشی نمیدونستم چی بگم گفتم سرم گیج میره واقعا هم تعادل نداشتم باورم نمیشد برنامه ریزی کرده بودم که با یه مرد تنها باشم تا با سینه هام بازی کنه تازه مردی که هیچ حس خاصی بهش نداشتم و فقط به دوسته دستم رو گرفت برد نشوند رو مبل بهش زل زده بودم نا خود اگاه دستم رو انداختم دور گردنش و شروع کردم به لب گرفتن و خیلی زود رو مبل ولو بودیم و لب بازی میکردیم ولی میترسید به سینه هام دست بزنه ولی من لحظه شماری میکردم بلعخره به حرف اومدم و گفتم سینه هام رو بمال بخور گفت مطمئنی اخه اون روز گفتم ترو خدا مال تویه گفت بیا بریم تو اتاق گفتم نه ولی خیلی اصرار کرد و بلعخره رفتیم تو اتاق وای خدای من اتاق پر از گل و شمع بود گفتم اینا چیه گفت برای تو اماده کردم فقط یه خواهش دارم بازم مثل بیرون ازم بخوا که سینه هاتو بخورم من که بدجور حشری بودم گفتم ترو خدا زود باش بخورش دست خودم نبود دستش رو گرفتم و به زور کردم تو پیراهنم ولی عجیب بود اون میگفت نه زشته و من که دیگه داشتم به جنون میرسیدم سینه هام رو در اوردم و بعدش سریع سینه هام رو کرفت تو دستاش و شروع کرد به خوردن و مالیدن گفت اون روز چی شد گفتم نفهمیدم خر شدم احمق شدم اون روزو ولش کن الان سینه هام رو بخور بمال فقط زودتر بخورش بخور دیگه بخور بمال صدام بلند شده بود پیرهنم رو در اورده بود و حسابی با سینه هام ور رفت و خورد دیگه فهمیده بود که بد جوری حشریم و هر چی میخواست میگفت و هر کار میخواست میکرد حالا دستش رو ی کسم بود نفسام به شماره افتاده بود که شروع کرد به در اوردن شلوارم میخواستم فرار کنم اخه کل ذهنیتم تا سینه بود ولی بدجوری حشری بودم و وقتی در گوشم گفت فقط ماساژ میدم نترس انگار خیالم راحت شد و چند ثانیه بعد لخت رو مبل بودم حالا دیگه تمرکزش رو کسم بود و داشت میمالیدش هیچ مقاومتی نداشتم که گفت رو شکم بخواب و من برگشتم گفت گناه داری از جلو دختریت میره ولی از پشت که گفتم تو قول دادی گفت دیگه زر نزن و ناز الکی نکن تو از من حشری تری تازه با کست کاری ندارم ولی کونتو چرا اصلا خدا کون دخترا رو افریده که باهاش حال کنند مگه درد نداره گفت نه من بلدم تو فقط بخواب من که بد جور حشری بودم گفتم باشه من نمیدیدمش ولی داشت لخت میشد گفت بر گرد برگشتم لخت بود با یه کیر شق شده 15 سانتی ولی خیلی نازکتر از اونا که تو اون فیلمه بود حالا میدونست که بد جوری داغم و هر کاری میتونه بکنه گفت ساک بزن گفتم بلد نیستم گفت هیچکدوم از جنده ها اولش بلد نبودند ولی با تمرین یاد گرفتن بهم بر خورد ولی به هیچ قیمتی حاضر نبودم این روز قشنگ رو خراب کنم سعی کردم ساک بزنم ولی نشد چون همش دندونم اذیتش میکرد و مجبورم کرد کیرشو لیس بزنم بعدم گفت تخمامو لیس بزن باورم نمیشد من تا هفته قبل فقط عکس کیر رو دیده بودم و حالا داشتم کیر و خایه میخوردم و اخرشم برم گردوند رو شکم و گفت از کون باهات حال کنم بهتره تا کیرم رو زخم و زیلی کنی رو شیکم خوابیدم دیدم میگه یا خدا این چه کونیه سفید و گرد و قلمبه وای چه قدر خوش فرمه همینجوری بوسش میکرد و با دستش قمبلیام رو میمالید وای که چه حالی میداد گفت خوبه صدام در نمی امد به زور گفتم اره یه هو شروع کرد به خوردن کونم هرچی جلوتر میرفت حسم بهتر میشد تازه میفهمیدم قبلش خوب نیوده این بهتره با زبونش شروع کرد به خوردن سوراخم دیگه دیوونه شده بودم و داد میزدم که گفت عوضی همسایه ها میشنون ولی بعدش گفت شوخی کردم این خونه قدیمیا خوبیش او اینه که اگه دادم بزنی صدات جایی نمیره ای اه فقط اه و اوه بود بدجوری داشت میخورد و هر چی میخواست میگفت بهم میگفت کونی جنده عوضی و من فقط میگفتم جانم یه هو نشست و گفت پریسا گفتم جانم گفت از کون میکنمت حالیم نبود چی میگه فقط میگفتم باشه یه هو دیدم داره انگشتشو دور سوراخم بازی میده و با زبونشم میخوره داشتم دیوونه میشدم که یه هو انگشتشو کرد تو کونم و یه درد عمیق وجودم رو گرفت ولی کارشو بلد بود سرتون رو درد نیارم نیم ساعت باهام ور رفت و دیگه انگشتش کامل تو کونم میچرخید اومد روم خوابید و کیرش رو کونم میمالید دیگه بدجوری حشری شده بود که یه هو کیرشو کرد تو کونم تو یه لحظه انگار دنیا به اخر رسید و چنان دردم گرفت که نگو ولی بد جور داشت میکرد هوار میزدم التماسش میکردم ولی فقط میکرد حالا سینه هامم تو مشتش بود و میگفت کوتتو شل کن بره تو ولی درد داشتم و نمیزاشتم و اون نوک سینه هام رو وحشیانه فشار داد و گفت خودتو شل کن از درد سینه هام شل کردم و یه هو کیرش تا ته رفت تو کونم سعی میکردم درش بیارم ولی هرچی بیشتر تلاش میکردم بدتر جا می افتاد یه ده دقیقه ای زجه زدم و اشک ریختم و اون عوضی میکرد حالا دیگه اینقدر تند میکرد که نگو تازه میکشید بیرون و یه هو میکرد تو خیلی بد بود و میگفت باید به گوز گوز بیفتی میگفتم یعنی چی گفت یعنی وقتی هی بکشم بیرون و یه هو بکنم تو کونت هوا جمع میشه تو کونت و بی اختیار میگوزی تازه این باعث میشه کونت گنده هم بشه اصلا با کیرم عین تلبه بادت میکنم بچه کونی یه کاری میکنم وقتی راه میری کونت گنده و باز باشه و هی بگوزی تا پسرا بفهمن کونی و بکننت احساس میکردم افتادم زیر دست یه روانی از اینکه زجه بزنم لذت میبرد میگفت یه جوری میکنم که وقتی تو استخر مایو بپوشی سوراخ کونت از خط مایوت بازتررباشه و کونتو یه جور سوزاخ میکنم که وقتی میری تو اب عین ظرف پره اب بشی میکرد و کتکم میزد و گازم میگرفت تو یه لحظه که کیرشو در اورد نزاشتم بره تو و خودم رو سفت کردم با دوتا دستاش نوک سینه هام رو گرفت و با دندوناش پشت گردنم رو میگفت چه گهی خوردی و من التماسش میکردم احساس میکردم نوک سینه هام داره کنده میشه گفتم غلط کردم ولی میگفت فایده نداره اخرش گفت با دو تا دستات قمبلیاتو بگیر و کونتو باز کن میخوام مسلسلی بگامش فقط هواست باشه اگه دستاتو برداری یا خودتو سفت کنی ایندفه نوک سینه هاتو با قیچی میبرم کونتو باز کن و قمبلت رو زیاد کن فقط هواست باشه چی کفتم باید بین جر خوزدن کونت و کنده شدن سینه هات و زخم و زیلی شدن گردنت یکی رو انتخاب کنی گفتم گردنم نه گفت چیه میترسی بقیه بفهمن که کونی و خلاصه بدجور داشت تلمبه میزد و من از درد و سوزش هوار هوار میکردم که به هو دیدم با فشار کیرشو تو کونم نیگر داشت و یه هو یه چیز داغ داره با فشار میریزه تو کونم و اون داد میزنه کونی شلش کن ابم داره میاد شلش کن کونی واقعا داغ و زیاد بود ابش که اومد کشید بیرون و وقتی کشید بیرون نا خود اگاه یه کوز گنده دادم و خجالت کشیدم ولی اون خندید و گفت از این به بعد زیاد گوز خواهی داد بچه کونی گوزو عصبانی بودم همه عشق و حالم خراب شده بود تازه ارضا هم نشده بودم و از همه مهمتر بد جوری تحقیر شده بودم و داغون و جر و واجر هم بودم درد داشتم کونم میسوخت دست و پام درد میکرد سینه هامم که ازرهمه بدتر از درد داشت میترکید تازه احساس بد گشاد شدن و گوزهاس بی اختیار از همه بدتر بود شروع کردم به پوشیدن لباسهام و فحش دادن که گفت فردا بیا خونمون گفتم خفه شو عوضی دیگه نیگاتم نمیکنم که دیدم خندید و دو تا دوربین خیلی کوچک رو که دو طرف تخت رو دیوار بود و نشونم داد گفت فردا بیا باهم میخواییم فیلم پریسا کونی رو ببینیم نیایی من فیلم رو میفرستم واسه ننه جندت فردا منتظرم پایان قسمت اول نوشته

Date: February 15, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *