قسمت قبل همون طور که از اسم داستان مشخصه دارای سه قسمته البته هر قسمت موضوع خودشو داره در عین حال سعی شده خط اصلی داستان حفظ بشه تا خواننده رو درگیر خودش کنه ممنون و بابت همه کاستی ها شرمنده قسمت سوم شهوت یه توضیح کوچیک درباره بازی حقیقت یا شجاعت یا بصورت عمومی با بطری بازی میشه یا سوالات و درخواست ها داخل دو تا ظرف قرار میگیره یا به نوبت یا به درخواست آخرین نفر این بازی به اشکال زیادی انجام میشه و به شکل زیر در این داستان انجام شده ممنون این بازی رو خیلی دوس داشتم البته تو دوران مجردی توی دانشگاه اونجا دست و پام باز بود ولی بعد ازدواج این بازی یه مقدار واسم لوس بود چون حداکثر سوالات در مورد عشق نوجونی بود یا شجاعت بوسدن همسر خودت و یا ریختن یه لیوان آب رو خودت یا کس دیگه از این نگذریم با شیما مینا و حسین یه بار بازی کرده بودیم با اخلاق گند حسین همه آخر سر ناراحت از جاشون پا شدن باشه ولی آخرین بار فکر کنم مینا خوشش نیومد مینا طبق معمول فقط پیرو حرف شیما بود نه بازی رو دوس داشتم اون خودشو خر کرد فقط من حال ندارم خودتون زحمت سوال ها و درخواست ها رو بکشین هر دوشون بلند شدن رفتن تو آشپزخونه شروع به نوشتن کردن بعد چند دقیقه کنارم نشستن شیما شروع کرد حقیقت تا حالا تو بچکی یه پسر یا دختر و بوسیدی حقیقت آره پسر خاله مرجانو وقتی پنج سالم بود نوبت من بود حقیقت تا حالا به کس دیکه غیر همسرت چشم داشتی خیلی راحت حقیقت رو انتخاب کردم حقیقت نه نوبت مینا بود نمیدونم سوالش چی بود که بعد یکم مکث گفت شجاعت البته اشتباه کرد شجاعت باید هر کسی تو این جمع هست رو ببوسی تعجب کردم اینو با چه فکری اینو نوشتن واسم مهم نبود چون به من نیافتاده بود مینا بلند شد و شیما رو بوسید با اکراه به سمت من اومد چقدر لفتش میدی خوب شد چیز دیگه نبود مینا که اعتماد به نفس پیدا کرده بود یه بوسه کوچولو از گونم خورد و سریع سر جاش نشست تو اون لحظه بوی تنش به مشامم خورد با اینکه بدجور برام خوشایند بود ولی بخاطر اتفاقات امروز انگار برام عادی شده بود شیما هم سوال حقیقت رو نخوند ولی بدون مکث گفت منم شجاعت شجاعت یه لیوان آب رو سر یک نفر بریز شیما یه نگاه شیطنت آمیز به هر دومون کرد من منتظر بودم لیوان آب نصیب من بشه اما سهم مینا شد آبی که رو سر مینا ریخته شد باعث خیس شدن نیمی از تیشرتش شد الان خیلی راحت میتونستم رنگ صورتی نوک یکی از سینه هاشو از پشت تیشرت ببینم دوباره نوبت خودم بود ولی بسختی میتونستم حواسمو جمع بازی کنم حقیقت دوس داری امشب کنار کی باشی حقیقت معلومه دیگه شیما مینا بازم حقیقت رو نخوند شجاعت با نفر قبلی پنج دقیقه برو تو یه اتاق و درو ببند شیما خندش گرفت مینا جون شوهرمو سالم دستت سپردم سالمم پسش میخوام مینا آروم بلند شد رفت سمت اتاق نشست لبه تخت یه نگاه به شیما کردم با حرکت دستش منو بسمت اتاق فرستاد درو بستم و کنار مینا نشستم مینا یه نگاه به من کرد شرمنده امشب مزاحم شما شدم این چه حرفیه خونه خودته میدونم زن و شوهر دوس دارن با هم تنها باشن قرار نیس که تو با ما بخوابی بوقتش تنها میشیم فکر کنم پنج دقیقه شد بریم بریم دوباره دور میز نشستیم شیما حقیقت تا حالا با کسی تو دستشویی رابطه داشتی حقیقت نه تا حالا که نه مهرداد حقیقت تا حالا با خودت ور رفتی روم نشد سوال رو بخونم به اجبار گفتم شجاعت شجاعت یه تیکه از لباستو در بیار ایکاش به یکی از اون دو تا میافتاد ولی خوب خودم مجبور شدم بلوزمو در بیارم و خوشبختانه یه رکابی زیرش داشتم بعد یه شیطونی به سرم زد نوشترو دوباره گذاشتم تو ظرف مینا طبق معمول بازم گفت شجاعت شجاعت یه تیکه از لباستو در بیار شیما مگه از این چند تا نوشتی یکی جفتشون نگاهم کردم خندیدم حالا باید خودت یه تیکه لباش در بیاری آقای متقلب با خودم گفتم همون رکابی بهتره از شلوارک و درش آوردم مینا داشت کنجکاوانه بدنمو نگاه میکرد یعنی اگه تو هم دربیاری من باید اینجوری نگاه کنم مینا خیلی راحت جواب داد تو راحت باش فعلاً که تو رو دور لخت شدنی شیما حقیقت دوست داری با یه همجنس رابطه داشته باشی شیما یکم فکر کرد گفت حقیقت چی بگم آره بدم نمیاد بعد از شنیدن شیما فقط یک کلمه تو ذهنم تکرار میشد مینا مینا مینا یعنی شیما میخاست با این کاراش مینا رو راضی کنه منتظر عکس العمل مینا بودم ولی هیچ چی نشون نداد لابد متوجه نظر شیما به خودش نبود نه ناراحت بودم نه خوشحال فقط کنجکاو بودم و ایکاش که بشه نوبت من بود حقیقت تا حالا تو خیابون به کسی تیکه انداختی انگار اختصاصی خودم بود البته دیگه واسم عادی بود شاید اگه از روابط جنسی قبل ازدواجم هم می بود میگفتم حقیقت حقیقت آره مینا بازم شجاعت رو انتخاب کرد انگار از گفتن حقیقت خجالت میکشید شجاعت تا دور بعد رو پای نفر قبلی بشین بعد ها متوجه عبارت تکراری نفر قبلی شدم یک سوم اگه من باز میکردم خوب با شیما بودم ولی دو سوم دیگه در خدمت نقشه شیما بود اینبار مینا بدون نگاه کردن به شیما آروم رو یکی از پاهام نشست جوری که دو تا پاش وسط پا های من بود گرمای کون مینا رو روی پاهام حس میکردم خوشبختانه کیرم بهم خیانت نکردو آبرومو نبرد شیما این بار شجاعت رو انتخاب کرد شجاعت زنگ خونه یکی از همسایه ها رو بزنی ازش خودکار بگیری شیما با شجاعت بلند شد یه مانتو تنش کرد و یه شال رو سرش بعد دودقیقه با یه خودکار که به علامت افتخار بالا سرش گرفته بود وارد شد دست نگین خانوم درد نکنه نگین همسایه بالای ما بود و روابطش با شیما خیلی خوب بود دوباره کنارمون نشست مانتوش در آورد و کنارش گذاشت نوبت خودم بود حقیقت تا حالا جزییات رابطه جنسیت با همسرت به کسی گفتی خوب این سوال برای من راحت بود احتمالاً واسه من یا شیما نوشته شده بود مهرداد حقیقت نه نشده مینا یکم خودشو روی پام جابجا کرد و شروع به خوندن سوال خودش کرد در حالی که آروم از روی پام بلند میشد گفت شجاعت شجاعت آخرین مسیجی که واست اومده رو بلند بخون مینا موبایلشو از کنارش برداشت صفحه رو باز کرد باشه پیامک از طرف باباش بود که خیلی راحت جواب پیام مینا که گفته بود شب خونه شیما میمونم رو داده بود شیما یه نگاه به ظرف شجاعت کرد فقط دو تا درخواست مونده بود انگار منتظر درخواست خاصی بود به اجبار حقیقت رو انتخاب کرد البته خیلی هم سخت نبود حقیقت تا حالاتو مهمونی یه بچه رو کشیدی کنار دعواش کنی و چجوری اینو منم یادم بود آره دو هفته پیش اشکان پسر پنج ساله دوست مهرداد رو که اومده بودن اینجا تو اتاق در حال فضولی پیدا کردم یه نیشکون درست حسابی ازش گرفتم البته حالم داد داشت کم کم تموم میشد سوال حقیقت رو برداشتم ولی دوباره یه سوال مضخرف که یه بار از دستش فرار کرده بودم اومده بود حقیقت تا حالا با خودت ور رفتی چون فقط دو تا درخواست مونده بود و نه میودنستم چیه و شجاعتش رو نداشتم با اکراه گفتم حقیقت آره مینا بدون دقت کافی رو سوال حقیقت جوری که قرار بود اون شجاعت رو انتخاب کنه گفت شجاعت شجاعت شام باید همرو مهمون کنی باشه نوش جونتون همه فلافل مهمون من شیما که انگار در جریان آخرین درخواست بود یه نگاه به مینا انداخت مینا به نشانه تسلیم سرشو تکون داد البته نیتشون این بود که مینا اینو بخونه خوب ولی اگه من برمیداشتم یه کار عادی تو اون شرایط بود بعد خوندن حقیقت تصمیمش رو گرفت و گفت شجاعت شجاعت یه تیکه از لباس نفر قبل و در بیار قفل کردم داشتم به بدن مینا فکر میکردم قرار بود یه قسمتش رو ببینم یه دفه مردونگی به خرج دادم بیخیال معذبش نکن شاه میبخشه شاه قلی نمیبخشه باشه بابا شیما بلند شد خیلی آروم تیشرت مینا رو درآورد تازه سینه هاش از قفس اون لباس آزاد شده بودن سینه هاش یه تکون به خودشون دادنو دوباره مثل فنر برگشتن سر جای اولشون مینا خیلی آروم دستاش رو به حالت ضربدری گذاشت روی سینه هاش خوب بازی تموم شده بود به محض پوشیدن دوباره رکابی و بلوزم مینا هم از فرصت استفاده کرد و تیشرتو تنش کرد خوب ساعت از یازده گذشته بود من که گرسنم نیست فلافل بمونه واسه یه شب دیگه بعد خوردن میوه به هر دوشون شب بخیر گفتمو رفتم روتخت اتاق دراز کشیدم بعد از چند دقیقه صدای در اتاق دیگه اومد شیما هم اومد داخل اتاق برق رو خاموش کردو چراغ خواب رو روشن کنارم روی لبه تخت نشست تو دلم دوست داشتم دلیل رفتار هاشو ازش بپرسم دوس داشتم جوابم این باشه که داره روی مخ مینا کار میکنه البته من کاملاً از مرحله پرت بودم اونقدر فکرم مشغول بود که حتی متوجه نیمه باز بودن در اتاق نشدم تا به خودم جرات دادم سر بحث رو باز کنم مینا شروع به درآوردن لباساش کرد تو اون وضعیت انگار تمام خون بدنم به سمت کیرم سرازیر شد اینبار کیرم بود که مغز دستور میداد میگفت بکن همین دستور ساده ای بود منم مثل یه برده فقط میتونستم مطیع باشم شیما آروم کنارم دراز کشید و دست رو آروم کرد توی شرتم وای مثل سنگ شده با اینکه برام قابل حضم نبود که این طوری شروع میکنه ولی خوشم اومد میشه گفت معمولاً با یه بوسه و لب گرفتن اونم از طرف من شروع میکردیم ولی این بار رمانتیک نبود رفتارش بوی شهوت خالص میداد میخواست این بار اون کنترل رو به دست بگیره صورتمو بردم نزدیک صورتش تا ازش لب بگیرم ولی با فشار دستش سرم رو بین پاهاش برد کسم بخور من که خوشم اومده بود شروه به خورن کردم پاهاشو دو طرف صورتم فشار میداد با یک دست سرم رو فشار میداد با دست دیگش بالای کسش رو میمالید داشتم همراهی میکردم با دستام شروع به مالیدن و فشار دادن سینه هاش کردم باید امشب کس و کونمو پاره کنی اولین بار بود که شیما حرف از کونش میزد خودمو زیر شیما جابجا کردم الان با زبونم به سوراخ کونشم مسلط بودم شروع به لیسیدن کونش کردم آره بخورش کونمو بخور همونطور که سوراخ کونشو لیس میزدم انگشتمو کم کم تو سوراخ کونش فرو میکردم با یه فشار کونش به سمت انگشتم کرد تمام انگشتم تو یه لحظه داخل کونش رفت من که دیگه از خود بیخود شده بودم با همون انگشت شروع به تلمبه زدن تو کونش کردم شیما شورتمو درآورد مشغول بازی با کیرم شد جون جرم بده کیرتو بکن توش این بار با دوتا انگشت ادامه دادم میگم کیر میخام کیر بکن تو کونم با انداخت یه تف روی سوراخ کونش کیرم که شاید تا اون موقع اینقدر شق نشده بود رو با اولین فشار تا نصفه توی کونش کردم شیما یه جیغ کوتاه کشید یکم آروم شدم تا کونش به کیرم عادت کنه و کم کم با عقب جلو کردن های آروم ادامه دادم حالا کیرم به راحتی تو کونش حرکت میکرد قبل از ازدواج چندین بار از کون با بعضی ها سکس کرده بودم ولی خوب این کون بار اولش بود تنگ تر و البته تمیزتر بود شیما داشت با تمام وجود لذت میبرد انگشتشو با سرعت توی کسش عقب و جلو میکرد بریزم تو کونت نه بریز رو صورتم با در آوردن کیرم متوجه سوراخ کون مینا شدم که کم کم داشت جمع میشد و به شکل جالبی دل دل میکرد ایستادم و شیما جلوی پام روی دو زانو نشست و با دستش کیرمو تا جایی که میتونست توی دهنش کرد و شروع به مکیدن کردن زمانی که احساس کردم داره آبم میاد خواستم کیرمو در بیارم که شیما مانع شد و با فشار بیشتر کیرمو میمکید آبمو کامل تو دهنش خالی کردم ولی اون هنوز داشت میمکید کارش که تموم شد به شکل طاق باز روی تخت دراز کشید کاملاً بدون حرکت کنارش دراز کشیدم و با دستم شروع به نوازش سرش کردم یکدفعه متوجه حضور کسی بالای سرمون شدم مینا بود با بدن برهنه درست بالای سرم شجاعت یه تیکه از لباس نفر قبل و در بیار با خودم گفتم کاشکی من اینو میخوندم خیلی دوست داشتم بتونم یه تیکه از لباس مهرداد رو دربیارم داشتم به بدن مهرداد فکر میکردم ولی قرار بود اون بدن منو ببینه وقتی شیما لباسمو در آورد زیر چشمی مهرداد رو نگاه میکردم که با چشمش حرکت سینه هامو دنبال میکرد خیلی آروم دستامو گذاشتم روی سینه هام طوری که خوب بتونه اونارو ببینه خوب بازی تموم شده بود لباسمو پوشیدم بعد خوردن میوه مهرداد شب بخیر گفت و رفت تو اتاق با شیما آروم رفتیم تو اتاق دیگه جفتون خیلی هیجان داشتیم آماده ای برای چی یعنی نمی خای سکس ما رو ببینی تو که میدونی از خدامه پس پشت سر من آروم بیا از اتاق بیرون اومدن شیما درو بست جوری که مهرداد صداشو بشنوه شیما وارد اتاق شد برق رو خاموش کرد واسه اینکه دید داشته باشم چراغ خواب رو روشن کرد لبه تخت نشست داشت تو چشمام نگاه میکرد شروع به لخت شدن کرد وقتی ساپورتش رو درآورد برای اینکه بتونم کسش رو ببینم پاهاش رو از هم باز گرد دستمو از زیر تیشرت به سینه هام رسوندم تا دستم بهشون خورد احساس بدی کردم نمیدونم شاید پشیمون شده بودم با شنیدن صدای شیما که از مهرداد خواست کسشو بخوره به خودم اومدم سر مهرداد بین پاهای شیما بود داشت کس شیما رو میخورد نگاه شیما به من افتاد لبش رو به نشانه لذت گاز کرفت و با دستش شروع به مالیدن کسش کرد من به تبعیت از اون شروع به مالیدن کسم کردم این بار دیگه تیشرتمو در آوردم و چشمامو بستمو با صدای ناله های شیما و مالش کسم حال میکردم چشمم رو دوباره باز کردم وای مهرداد در حالی که کس شیما رو میخورد با دستاش سینه های شیما رو چنگ میزد با دیدن این صحنه کنرلم از دست دادم ساپورتمو در آوردم چهار دستو پا شدم از زیر شروع انگشت کردن کسم کردم وای چه احساس خوبی انگار داشتم فیلم پورن میدیدم و با خودم ور میرفتم با این فرق که گرمای نفس هاشون و بوی شهوتشون رو حس میکردم شیما جون جرم بده کیرتو بکن توش با این حرف شیما نظرم دوباره به اون دو نفر جلب شد مهرداد انگشتشو تو کون شیما کرده بود و داشت عقب جلو میکرد شیما هم مشغول بازی با کیر مهرداد بود دوست داشتم تو اون لحظه برم توی اتاق و برای مهرداد ساک بزنم شیما میگم کیر میخام کیرتو بکن تو کونم با این حرف شیما مهرداد خوردشو از زیر شیما جمع کردو بسرعت به پشت اون رسوند و کیرش که زیر نور قرمز چراغ خواب برق میزد رو با یک فشار تو کون شیما کرد شیما که داشت از درد سرشو به بالشت فشار میداد با حرکت کونش به مهرداد فهموند که ادامه بده واقعاً دلم کیر میخواست دوس داشتم به جای شیما باشم دوست داشتم الان کیر مهرداد توی کون من باشه بعد ها فهمیدم سکس از کون اونقدر که فکر میکنم راحت نیست و شیما هم تو اوج شهوت برای اولین بار راضی به این کار شده و البته لذت برده دستمو که با ترشحات کسم خیس شده بود رو ازش در آوردم و آروم با انگشت شروع به مالیدن سوراخ کونم کردم نمیدونم چطور احساسمو بیان کنم ولی یه لذت عجیب که با حس غلغلک مخلوط شده بود بهم دست داد مهرداد الان داشت با سرعت کیرشو تو کون شیما عقب و جلو میکرد شیما هم که با کس خودش مشغول بود شیما نه بریز رو صورتم متوجه شدم کار مهرداد داره تموم میشه کیرشو از کون شیما درآورد شیما جلوی پاهای مهرداد نشست و کیر مهرداد رو تو دهنش کردو شروع به ساک زدن کرد روی زمین نشستم پاهامو از هم باز کردم دستمو پشت سرم ستون کردم و به عقب خم شدم تا دید بهتری به داخل اتاق داشته با دست دیگم شروع به مالیدن کسم کردم با سرعت این کارو میکردم تا با مهرداد ارضا بشم مهرداد بدنش شل شد در حالی که هنوز کیرش تو دهن شیما بود به جلو قوز کرد و دستاشو روی شونه های شیما گذاشت متوجه ارضا شدن شدم همزمان که کیرشو در می آورد یک مقدار از آبش از کنار دهن شیما سرازیر شد شیما مثل یه جسد از پشت روی تخت افتاد انگار مسخ شده بودم سکس با مهرداد دیگه برام یجور نیاز نبود اینجا فقط شهوت بود که منو بسمت اتاق راهنمایی میکرد داخل شدم کنار تخت ایستادم حتی نگاهشون نمیکردم متوجه شدم یکی دستمو گرفته و آروم منو به طرف خودش میکشه سرمو سمت پایین خم کردم پایان قسمت سوم این داستان ادامه ندارد ممنون که وقت گذاشین نوشته
0 views
Date: July 10, 2019