سلام این داستان برمیگرده به روزایی که تنها بودم زنم کسی که واقعا دوستش داشتم به خاطر بعضی چشم و هم چشمی های خواهرهاش و بقیه فامیل چون مادر نداشت خیلی منو عذاب گذاشته بود از هر لحاظ که فکر کنی زبون خیلی تندی داشت بد زبون بود خیلی هم حرفهای زشت میزد بماند واسه همین کاراش دیگه از چشمم افتاده بود سر کار بودم بعضی همکارا در گوشی پچ پچ میکردن و داستانهایی واسه هم تعریف میکردن اولا اهمیت نمیدادم ولی بعدا کنجکاو شدم کم کم خودمو بهشون نز دیک کردم و فهمیدم اسم یه نفر رو تکرار میکنن و در مورد اینکه هیکل خوبی داره و این چیزا حرف میزنن منم کمبود داشتم کمبودی که هنوز داره روحم رو آزار میده حرفاشون در مورد زنی بود که شمارشو پیدا کرده بودن و به قول خودشون چندین بار باهاش خوابیده بودن البته بعدا فهمیدم همش الکی بوده بگذریم منم شمارشو از دوستام گرفتم که یعنی منم رابطه داشته باشم بعد از چند تماس بالاخره پا داد و تونستم باهاش حرف بزنم همش قسمم میداد از کجا شمارشو اوردم که منم انکار کردم چند بار تلفنی باهاش حرف زدم دلم نمیخواست اذیتش کنم ولی این ذهن پلید نمیذاشت بهش گفتم اونا شماره تو رو بهم دادن و سعی کن دیگه به تلفناشون جواب ندی چون فکر میکنن تو هرزه ای بعد از حدود یک ماه دیگه تنها کسی که مورد اطمینانش بود من بودم چند باری با هم بیرون رفتیم تا اینکه یه روز تو ماشین بودم یهو زنم زنگ زد البته میدونست زن دارم چون همه رو گفته بودم منم جواب تلفن رو دادم و باز هم دعوا شروع شد پشت تلفن یکی اون یکی من دیگه واقعا داغ کرده بودم یهو تلفن رو قطع کردم وشروع کردم به بد و بیرا گفتن بعد که تموم شد گفت خانمت بود فهمیدم چقدر بد زبونه چطوری باهاش زندگی میکنی منم گفتم خب مجبورم بعد از چند لحظه سکوت رازی رو که توی این مدت نگفته بود فاش کرد اون متاهل بود اما شوهرش توی یه حادثه تصادف فوت میکنه و فقط یه پسر کوچیک داره تنهاست مثل من مثل کسایی که مجبورن با شرایطشون بسازن از اون روز بیشتر دوست شدیم رفت وامد مون بیشتر شد هر روز دنبالش توی پارک و گشت و گذار تا اینکه یه روز بحث سکس وسط اومد نمیخواست حرف بزنه ولی من شروع کردم ببینم تو نیازهات رو چطور براورده میکنی یعنی چی خب منظورم نیازهای عاطفی میسازم یعنی تو بعد از فوت همسرت پایبند بودی بله من زن هرزه نیستم که نه منظورم اینه بالاخره یه هوسی یه ناز کشیدنی نه من فقط به خاطر پسرم میسازم میخوام یه خواهش ازت بکنم اولین بار بود به اسم صداش کردم بگو ببین ترانه هروقت خواستی درد دل کنی یا نیازی داشتی بهم بگو چون ما همدیگه رو درک میکنیم با تکان دادن سر فهمیدم واقعا داره عذاب میکشه اون روز مادرم رفته بود خونه مادر بزرگم و تا فردا ظهر نمیومد منم فکری که تا حالا نداشتم یهو مثل برق از سرم گذشت همونطور که کنارم توی ماشین جلو نشسته بود دستم رو روی پاهاش گذاشتم و به چشماش ذل زدم شهوت ازش میبارید بازبون بی زبونی تمنا داشت ولی شرم و حیا نمیذاشت صورتم رو به صورتش نزدیک کرده بودم نفسم به شماره افتاده بود من که تا به حال دست هیچ زنی غیر از زنم رو نگرفته بودم الان نفسهای ترانه داشت دیوونم میکرد ترانه هم حالی بهتر از من نداشت همینطور که به چشماش نگاه میکردم اروم لبهام رو به لبهاش رسوندم لبهایی قلوه ای و زیبا صورتش داغ داغ بود از لبهاش تا گردنش رو بوسیدم لیس میزدم تو حال خودم نبودم دستم لای پاهاش بود پاهای گوشتی و خوش فرمش ترانه واقعا خوش هیکل بود تپل خوش فرم صورت گرد و زیبا که با لبهای قلوه ای زیبا تر بود نمیدونم چقدر تو بقل هم بودیم ولی خیلی خوب بود میخواستم تموم کنم ولی هردوتامون نیاز داشتیم بهش گفتم ترانه یه چیزی بگم نه نگو گفت چی امیر جون بگو گفتم امروز مادرم خونه نیست میخوام اگه اجازه بدی بریم خونه ما بهتر باهات باشم هم من و هم ترانه میدونستیم منظورم چیه با تکون دادن سر فهمیدم جوابش چیه سریع ماشین رو بردم سمت خونه هوا کم کم گرگ و مبش بود و راحت تونستیم بریم تو وقتی داخل شدیم دیگه تحمل نداشتم همونجا شروع کردم به بوسیدنش از لباش تا گردنش رو میخوردم و لبس میزدم ترانه هم دستش دور کمرم فقط ناله میکرد بردمش اتاق خوابی که قبلا ماله خودم بود و انداختمش روی تخت شروع کردم لاله های گوشش رو خوردن با یه دستمم زیپ شلوار خودمو باز کردم و کامل در اوردم از زیر تاپ زرد رنگی که پوشیده بود شروع کردم سینه های خوش فرمشو مالش دادن دیگه شهوتم زیاد شده بود سریع تاپ رو با کمک خودش در اوردم و سوتینش رو باز کردم زیبا بود سینه های سفت و شق شده سفید مثل برف هیچ کدوم حرف نمیزدیم فقط لذت میبردیم شروع کردم نوک سینه هاش رو لیس زدن و بعضی مواقع گاز میگرفتم از شدت شهوت داشت موهام رو میکند اروم لیس زدن رو تا نافش ادامه دام که یهو خودش شروع کرد شلوارش رو دراوردن منم کمکش کردم شورت سفید و طوری که داشت شهوتم رو بیشتر کرد از روی شورت شروع کردم لبس زدن و گاز گرفتن با صدایی که دیگه التماس میکرد میگفت امیر بخورش با دندونام شورتش رو پایین کشیدم چون دستم روی رون پاهاش بود وای چقدر زیبا بود تمام زیبایی خلقت رو خدا بهش داده بود کس سفید و صورتی زیبایی وتپل بدون مو چه خوش تراش واقعا دوست داشتم با نوک زبونم شروع کردم نوکش رو لیس زدن صدای ناله هاش بیشتر شد و التماس میکرد هنوز نگذشته بود که یهو بدنش لرزید و ارضا شد فهمیدم خیلی وقت بوده سکس نداشته همینطور کنارش خوابیدم تا یکم توانش برگرده بعد بلند شد و دستش رو روی شورتم کشید کیرم از بس شق شده بود میخواست شورتم رو پاره کنه شروع کرد گاز گرفتن و شورتم رو پایین کشید و یهو گذاشت تو دهنش وای چه گرم بود تمام جونم داشت در میومد حرفه ای نبود ولی بد هم نبود تا تهش رو میخورد وقتی روی سرش لیس میزد تموم بدنم میلرزید منم خیلی وقت بود سکس نداشتم دیگه طاقت نداشتم و بلند شدم روی کمر خوابوندمش و گذاشتم دم سوراخش خیلی تنگ بود خیلی ولی ترانه اصلا حرفی نمیزد اروم یکم سرشو رو داخل کردم تا جا باز کنه ولی نتونستم و یهو تا تهش رو کردم تو کس ترانه اخ کوچیکی کشید ولی چیزی نگفت من تا حالا هنوز چنین کس تنگی ندیده بودم با هر جلو عق ب کردنی انگار میخواست کیرم رو بکشه تو خودش خیلی نرم و تنگ بود کس سفید ترانه رو میدیدم که با هر عقب جلویی باز و بسته میشد ماله من واقعا واسش بزرگ بود اخه حدود بیست سانتی میشد ولی خیلی حال میداد پاهاش رو بالا گرفتم و همش عقب جلو میکردم ابم نمیومد انگار نمیخواست کس ترانه رو ول کنه بلندش کردم و حالت سگی انداختمش کونش یکم بزرگ بود ولی سفید و بدون یه خال دوباره کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کسش و کردمش تو وقتی باز و بسته میشد معلوم بود چقدر تنگه نمیدونم چقدر طول کشید که یهو حس کردم ابم داره میاد و بهش گفتم کجا بریزم گفت بریز توش عزیزم میرم داروخانه قرص میخرم منم تم وم ابم رو تو کسش خالی کردم همونطور که کیرم تو کس ترانه بود افتادم روش بعد از چند دقیقه اروم درش اوردم و خوابیدم کنارش وقعا خوب بود ازش تشکر کردم اونم گفت امیر خیلی دوستت دارم به منم خیلی حال داد از اون روز تا حالا هر وقت تنهایی نبود همسرم رو حس میکنم ترانه جای خالیش رو واسم پر میکنه ببخشید سرتون رو درد اوردم نوشته
0 views
Date: March 7, 2019