سلام من میخوام یه داستان که چندوقت پیش اتفاق افتادبراتون تعریف کنم.اسم من سیناست و19سالم من یه خاله دارم که26سالشه؛داستان من ازاونجایی شروع میشه که شوهرخالم بخاطرکاری که داشت مجبورشده بود که بره به شهرخودشون؛خالم هم چون تنهابودبهم گفت بایدبرم کنارش تاتنهایی نترسه ؛درضمن اینوبگم این خالم خداییش سروگوشش میخواریدچون همیشه یه کارایی میکردکه من خیلی حشری میشدم هروقت من رومیدید جلوی همه به اصطلاح خودش دلش برایم تنگ شده ومیبایست حتمادستم روبگیره وبوسم کنه درضمن این روهم بگه که اون جلوی من خیلی راحت میگشت بایه تاپ ویه شلوار استریج ؛خلاصه نزدیکای شب بودکه زنگ زدمن هم به راه افتادم؛رسیدم درخونشون درزدم اومددم درطبق معمول سریع دستم روگرفت وبوسم کردالبته این روهم بگه که ازهمه خاله هام بیشتردوسش داشتم؛رفتیم توخونه بلافاصله رفت توآشپزخونه درهین رفتن چادروروسریش روهم درکردوانداخت؛داشت باکانلهای ماهواره ورمیرفتم که صدام زدرفتم تاببینم چی میگه دیدم دارظرف میشوره ومیگه دستم به این کارتون که توش چندتالیوانه نمیرسه کارتون بالای ظرفشویی روکابینت بوداومدم بگم بروکنارولی داشت ظرفاش رومیشست وول کن نبود منم ازخداخواسته همینطوری رفتم جلواومدم برش دارم دیدم دستم نمیرسه رفتم جلوتردیگه ازپشت ناچارچسپیدم بهش واومدم کارتون روبردارم که دیدم اونم کون خوشتراشش رو دادعقب تاتماس بهتربرقراربشه منم دیگه بیشترتابلونکردم وکارتون رودادم ورفتم؛خلاصه بعداز چنددقیقه شام خوردیم ومن همون جاجلوی تلوزیون که داشتم تماشامیکردم خوابم برد بعد دیدم یهو یه چیزی افتادروم درواقع خالم واسم یه پتوآورده بودخودم روزدم به خواب اونم تلوزیون روخاموش کردچندمتراونطرف ترخوابید که یه فکری زد به سرم وقتی خواب رفت خودم روبهش نزدیک کردم وخیلی پررو رفتم زیرپتوکنارش خوابیدم بهش نزدیک شدمو خودم رو بهش چسبوندم وهمونجا متوقف شدم دیدم داره کون خوشفرم و بزرگشوبهم نزدیک میکنه فهمیدم که بیدار؛تویه چشم بهم زدن لخت کردم وبعداومدم پیشش شلواروشرتش روباهم کشیدم پایین اونوم تاپش رودرکرد که زیرش سوتینم نبسته بود خلاصه من میترسیدم ازکس اونوبکنم چون کاندوم نداشت و…ازپشت که بهش نزدیک شدم یه تف زدم سرکیرم که خیلی درازوهم کلفت بود و گذاشتم دم کون قنبل کردش وپستوانی بزگش رو گرفته بودم ومیمالیدم یه ذره فشاردادم سرکیرم رفت توکون خالم زیادتنگ نبودالبته برای کیره من زیاد تنگ بود باتمام قدرت فشاردادم که کیرم تادسته رفت توکونش ولی زیاددردش نیومد آروم آروم همین جوری شروع به تلنبه زدن کردم خیلی حال میدادداشتم کون خاله لوسم میگذاشتم که آبم به از یه20دقیقه اوم دریختم توکونش؛یه سوال هنوزتوذهنم بودکه ازش پرسیدم بهش گفتم مثل اینکه زیاددردش نیومدوقتی کیربه این بزرگی روکردم توکونش اون گفت چندوقت پیش یکی ازهمکاراش توآموزش و پرورش که کارش دست اون گیرکرده بودبهش پیشنهاد داده اونم ازسرناچاری قبول کرده [خالم معلم بود] کونش گذاشته بود؛وازهمون وقت همیشه اونوازاکس وکون میکنه؛منم دیگه توفرصت های مناسبی که پیش میومدم ازکون وکس میکردمش؛
0 views
Date: March 13, 2018