سکس خانوادگی پدر و دختر وقتی مامان خوابه
روز اول تصور این حد از وابستگی بهش رو نمیکردم. برام یه فانتزی و یه سکس واسه خالی کردن ذهنم از فکرهای هرز و خاموش کردن اون عطش و آتیش درونم بود. اما الان با فکر اینکه دیگه نمیبینمش دلم آشوب و حالم خراب شده بود. اونقدر که موقع بوسیدنش لحظهی وداع اشکم سرازیر شد و اینبار من مثل برده جلوش زانو زدم و با التماس خواستم نره…..
تو مسیر برگشت به خونه مدام فکر لعیا بودم. سعی میکردم درکش کنم و تو ذهنم با رفتنش کنار بیام.
وارد خونه که شدم لباسهام رو درآوردم. حولم رو برداشتم و بی تفاوت به الهه که پای تلویزیون نشسته بود به حمام رفتم. حمام هم هقهقهای ناخواسته و خفه تو گلوم ادامه داشت. با چشمهای سرخ از حمام بیرون اومدم. خودم رو جمع و جور کردم. باید تکلیف این زن و این زندگی رو روشن میکردم امشب.
_چی شد؟ فکراتو کردی؟ میخوای حرف بزنی؟ یا بفرستمت خونه بابات بهت شوهرداری یاد بدن؟!!
_حرف میزنم. به شرطی که پشیمونم نکنی و آروم باشی…
یه نفس عمیق کشیدم. بالاخره قرار بود بفهمم چی این زن رو اینقدر از من متنفر کرده و نگاهش رو اینجور پر از حرف و نگران. کنارش نشستم.
_آرومم. بگو چی شده.
گوشیش رو بهم داد.
با سلام امیرم ۲۸ سالمه مجردم یه خانم تنها یا مطلقه برای دوستی با محبت از تبریز فقط بدور از مادیات و مغرور بازی و بد اخلاقی یه دوستی واقعی و با صداقت از تبریز میخوام اگه هست یه مورد ایدیم اینه بیاد اشنایی ادم الکی یا دردسر نیاد مرسی Duman700
09164398798
نیاز به یه دوست خوب دارم خانم مطلقه باشه و میانسال