سکس خانوادگی در هم پدر و دختر و مادر و پسر
برام سکس مهم ترین پارت زندگی بود و اشکان تنها کسی بود که کنارش تو سکس خودم بودم و نیازها و فانتزی هامو باهاش اجرا میکردم. اون دقیقا مکمل من توی سکس بود و هیچ وقت از بودن کنارش سیر نمیشدم…
اما امروز آخرین دیدارم باهاش بود. واسه لذت بیشتر از امروز ذهنم رو به سمت خاطرات شیرینی که باهاش داشتم پرت کردم. لذت بخشترین خاطره، آشنایی باهاش بود. رو به بالکن ایستاده بودم و به تنهاییم فکر میکردم. زن لوندی بودم و خوش سر و زبون که هیچوقت عشق واقعی رو حس نکرده بودم. موزیک ملایمی پخش میشد و نسیم خنکی به سر و صورتم میخورد. آروم مشروبم رو مزه مزه میکردم و در خلسه شیرینی فرو رفته بودم که صدای بم و مردونهای من رو به خودم آورد: ببخشید اجازه میدید رد شم !
صداش اونقدر جذاب و خشدار بود که ناخودآگاه تنم مورمور شد. با لبخند برگشتم به سمتش. مرد بلند قد و جذابی رو روبروی خودم دیدم. چشمهای مشکی و نافذش پر از طوفان بود، اما صورتش آروم. با لبخند نگاهی بهم کرد، دوست داشتم همون لحظه زیرش میخوابیدم و باهاش یکی میشدم!
ناخودآگاه از فکر و تصورات ذهنم لبخند سکسی گوشه لبم نشست و لبم رو گاز گرفتم . سعی کردم هرچی لوندی بلدم چاشنی حرفهام کنم و گفتم : بفرمایید ارباب …
با شنیدن این جمله چشمهاش برق زد، لبخند مرموزی تحویلم داد و از کنارم گذشت …این شروع آشنایی من و اشکان بود.
ماشین رو پارک کردم و وقتی پیاده شدم مثل همیشه پشت پنجره دو چشم طوفانی رو منتظر خودم دیدم و به سمت درد و لذت حرکت کردم…
طبق قرار همیشگی به محض ورود آروم و بدون هیچ حرفی به سمت اتاق رفتم و به جز لباس زیر همه لباسهامو درآوردم. گیره موهام رو که اینبار به درخواستش کامل مشکی کرده بودم باز کردم و موهام رو روی کمرم پخش کردم.
روی دو زانو نشستم و منتظر اومدنش شدم. بوی عطر تلخ پرادا رو با جون و دل بلعیدم. ترکیب اون بوهای متضاد نعنا و وانیل و نارنج و صمغ تلخترین رایحه شیرین زندگی من شده بود که خیسی بین پاهام رو بیشتر میکرد.
با صدای بستن در لبخند صورتم عریضتر و از فکر طعم کیرش بزاقم ناخودآگاه ترشح شد. چشمهام رو بستم و بیصبرانه منتظر شروع آخرین سکس و یکی شدن باهاش بودم. سردی سگک کمربندش روی پیشونیم علامت شروع بازی درد و لذت بود. این سردی همیشه داغترم میکرد، چشم بسته کمربند و زیپش را باز کردم. صورتمو به کیر خوابیدش مالیدم و سعی کردم از روی شورت سرش رو با لبم پیدا کنم. سانت به سانت کیرش رو با لبم لمس میکردم و زبون میزدم…
بی طاقتش کردم که لب باز کرد: بخورش !
کیرش را بیرون آوردم . میل و عطش زیادم به خوردنش تنمو مور مور میکرد…برای بلعیدنش نمیتونستم صبر کنم .
داغیشو با انگشتهام حس کردم. روی دو زانو بلند شدم و دهنم رو باز کردم . سرکیرش رو با لبهام به دهنم بردم.آروم مکیدم و با زبون با کلاهکش بازی کردم . همه شهوت و انرژیم از سکس از لذت بردن ارباب سرچشمه میگرفت، هر چقدر بیشتر لذت میبرد من خیستر و مطیع تر میشدم . چشیدن پیشابش یعنی کارم رو درست انجام میدم. اونقدر به لیس زدن و مکیدن و خوردن ادامه دادم تا کیرش خوب قد کشید و تمام دهنم رو پر کرد. نفس من از فشار کیرش که سفت و سنگ شده بود سنگین و نفس اون از لذت به شماره افتاده بود … بیشترین حالتی که اشکان رو راضی میکرد تلمبه زدن توی دهنم بود …وظیفه من فشار لبهام به کیرش بود جوری که به قول خودش انگار داره توی کس تنگم کیرشو فرو می بره…
با این کار موهای سرم رو چنگ زد و خودش شروع به تلمبه زدن تو دهنم کرد. اینبار دهنم رو بیشتر باز کردم و جلوی کیرش ثابت فقط با شهوت به رفت و آمد و ضربههای کیرش ته حلقم نگاه میکردم.
صورتم رو به شکمش چسبوند و تا ته حلقم فشار داد. چند ثانیه نگه داشت و باز آروم آروم توی دهنم جلو عقب کرد . صورتم از شهوت و لذت داغ شده بود و خیسی بین پاهام لحظه به لحظه بیشتر میشد …حتی فکر خوردن کیرش هم میتونست من رو ارضا کنه.
با خشونت موهام رو چنگ زد و ناله کرد: بیشتر بخورش گلاره! میخوام تا ته حلقت بره توله!…
ته دلم غنج رفت از حس لذتی که بهش میدادم…