و آنگاه شیطان ۱

0 views
0%

شهوانیای عزیز سلام قبل از هر چیز وظیفه خودم میدونم بابت حضور موثرو حمایتهاتون که موجب شد داستان ارسالی قبلی ام تو مراسم خاستگاری منو کرد در لیست داستانهای برگزیده ماه قرار بگیره ازتون تشکر کنم و به پاس قدردانی عملی از لایکها و حمایتها تون تصمیم گرفتم در نگارشهای بعدیم ازفاکنورهای جذاب کننده فضای داستان نظیر سکس و هیجان به میزان بیشتر بهره ببرم داستان پیش روتون قسمت نخست از داستانی چند قسمتی است به نام و آنگاه شیطان که با این هدف و رویکرد نگاشته شده به این امید که هر چه بیشتر موجبات رضایت شما دوستان خوبم رو فراهم کنه باقی بقایتان به مهر و خوشدلی من سمیه هستم زنی با پوست سفید و چهره ای که بنا به تایید غریب و اشنا قشنگه قدم 165 و وزن 58 کیلو اندامم ظریفه ولی سینه های خیلی درشتی دارم که همیشه هم برام دردسر زا بودن چه زمان مدرسه که کمتر روزی بود که تو مسیر رفت و برگشت دستمالی ام نکنن و چه بعدش تو دانشگاه از دست بعضی از اساتید شهوت پرست و بیمار بچه دانشجوهای حشری و حتی کادر خدماتی دانشکده و تو خیابون و بازارها هم که از دست جوانهای پررو و حتی مردان میانسال عیاش بازاری با اون پیشنهادات وقیحانه شون اتفاقاتی اینچنینی زیاد تو زندگیم پیش اومد که از خیلی از اونا به سلامت جستم و البته در بعضی موارد هم بخت یارم نبود و ازم سو استفاده میشد اما خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم مربوط به دوره ایه که دیگه فکر میکردم از اینجور سواستفاده ها در امون هستم بله موضوع واسه بعد از ازدواجم با مهرداده مهرداد کتابفروشی داشت واز صبح تا 1و از 5تا 9 شب سر کار بود مهرداد یک خواهر داشت به اسم مینا و این دو تنها فرزندان خانواده بودن و مینا با مردی تحصیلکرده بنام مسعود که شرکت خودشو اداره میکرد ازدواج کرده بود و تازه ماه دومی بود که ازدواج کرده بودم و با مهرداد خیلی خوب بودیم مهرداد انگار تموم نیازهای منو می شناخت طوری که گاها تعجب میکردم ازین دقت نظر و توجهش سکس های فوق العاده ای رو باهم تجربه کردیم تو این مدت مهرداد عاشق سینه هام بود و درشتی و تپلی سینه هام برعکس تموم سالهای گذشته در جریان ازدواجم واسم یه شانس محسوب میشد شبی نبود که لااقل ساعتی رو به بوسیدن و لیسیدن و مکیدن سینه هام نگذرونه طوری که تو این مدت کوتاه سایز سینه هام از صد به صد و پنج رسیده بود و حسابی هم تپلی شده بود البتهمیگم صدو پنجاما شما اگه خواستین تصور کنین سینه هایی تپلی رو تصور کنین که بزور اونها رو تو یه کرست سایز 85 چپوندن اخه من معمولا سوتین سایز 85یا نهایتا 90 به سینه هام می بندم اونروز از عصر بعداز رفتن مهرداد رفتم حموم و بعدشم حسابی بخودم رسیدم میخواستم امشب رو واسه مهرداد که چند روز بود واسه تموم شدن پریود من لحظه شماری میکرد تبدیل کنم به یه شب رویایی و خاطره انگیز واسه همین ست شورت کرست مشکی خوشگلی رو که واسه یه سورپرایز اینچنینی مدتی پیش خریده بودم و جنسشم از تور و ساتن براق بود رو پوشیدم وروش یه پیرهن سفید و صورتی سکسی که پشت کمرش کاملا لخت بود و جلوش هم بندی که دور گردن می افتاد و فقط نیمی از سینه هام رو می پوشاند و تنها تا نیم وجب پایین تر از باسن ام می یوشوند به تن کردم و عطر تحریک آمیزمورد علاقه مهرداد رو هم زدم و منتظر شدم تا همسرم رو سورپریز کنم اخه ظهر که ازم پرسید هنوز پریودی بهش گفته بودم آره ودوس داشتم حالا که بهش خبر سکس امشب رو میدم خوشحالی و شهوت و عشق رو تو چشماش ببینم زنگ که زدند چادر نپوشیده وبا اشتیاق فاصله کوتاه در ورودی پذیرایی رو تا در ساختمون که راهروی 4یا 5متری بود رو بسرعت طی کردم و بعد از اینکه از تو چشمی نگاه کردم و مهرداد رو با یه صندوق میوه پشت در ایستاده دیدم بی معطلی دور وا کردم مهرداد که سنگینی صندوق میوه آزارش میدادیم باعجله وارد شد و در حالی که به مهمونی که با خودش آورده بود تعارف میکرد بسرعت از راهرو رد شد و وارد خونه شد تا صندوق رو بذاره تو آشپزخونه تو یه لحظه با دیدن چهره مسعود داماد مهرداداینا که بر اثر مستی مشروب چشماش سرخ شده بود واقعا هنگ کرده بودم از بیفکری مهرداد که بیخبر مهمون آورده بود از حماقت خودم که با اون لباسهای سکسی اومده بودم واسه باز کردن در از مسعود با اون نگاه دریده اش از همه و همه لجم گرفته بود مسعوددرحالی که بوی ادکلنم رو که در فضا پخش شده بود رو با اشتیاق و لذت تموم به مشام میکشید نگاه بیشرمانه اش روکه روی پستی بلندیهای بدنم میچرخید رو روی سینه های نیمه برهنه ام ثابت نگه داشت و گفت ووواااااووو چه خوشکل و خوش اندامید شما همیشه با مانتوو چادر دیده بودم واقعا خوش بحال مهرداد در حالی که سنگینی نگاهشورو خودم حس میکردم تشکر کوتاهی بخاطر تعریفاش کردم وبا گفتن بفرمایید داخل جلوتر از ا ون و به سرعت وارد خونه شدم و مستقیم رفتم تو اتاق خوابمون ویکراست سر کمد لباسی و با عصبانیت دنبال لباسی گشتم که مناسب حضور مسعود باشه و بدون انکه مخاطبی داشته باشم زیر لب غر میزدم که از دست این مهرداد بدون خبر ادم ور میداره مهمون میاره خونه اونم امشب و بعد انگار مخاطبم مهرداد باشه ادامه دادم تو که خودت بیشتر از من توکف بودی فکر نکن خواب بودم و ندیدم که چطوری داری چشماتو رو بدن نیمه لختم میگردونی خوب فهمیدم داری با لمس کردن سینه ها و باسن ام و دست کشیدن روی رونای لختم خود ارضایی میکنی صدای تند شدن نفسات حشرمنو هم بالازده بود میخواستم پا شم بگم عشقم من اخه چطور دلت میادوقتی من توفاصله 1متریتم و واسه این کیرکلفت و داغت کف کردم حسرت این نعمت سفتتو تو دلم بذاری و با خیال من لذت ببری بعد رفتنت فقط ده دقیقه داشتم اون چند قطره از اب منی تو که تو دستمال نریخت و پخش شد رو ضضضاز رو قالی پاک میکردم ببین تو همچین شبی که من کلی بخودم رسیدم و با فکر اینکه امشب چطوری بهت حال بدم اونقدر با خودم ور رفتم وخودمو مالوندم که شهوت دیوونم کرده اونوقت تو برداشتی مهمون باخودت اوردی اونم چه مهمونی مست مست مردک کم مونده بود منو بکنه دم در طوری به بدنم نگاه میکردو باهام حرف میزدانگار که من ازوناشم خجالتم نمیکشید بیشعوراونقد سرشو اورده بودنزدیکم که هر لحظه میگفتم الانه که بغلم کنه و ازم لب بگیره واقعا که دیدی تروخدا اونقدر عادی عطر بدنمو بو میکرد انگار که خوابیده روم وداره وای وای خدا بدور من چم شده استغفرالله یه حالی شده بودم انگار خوشم اومده بود از غر زدن در اینمورد و دست بردار هم نبودم اتفاق عجیبی داشت برام میفتاد هر حرفی که راجع به مسعود و کاراش میزدم فوری به واقعی ترین شکل ممکن مث فیلم از جلو چشام رد میشد دیدن رویا گونه صحنه هایی که لحظاتی قبل حتی فکرشونم موجب هراسم شده بودالان برام لذتبخش بود و تحریکم میکرد چن بار سعی کردم با یخاطر اوردن مهرداد و لحظات شیرینی که باهم گذرونده بودیم یه ترمز اخلاقی واسه این خیال پردازیهام ایجاد کنم اما هر کاری میکردم نمیشد هر لحظه که میگذشت ضمیر ناخوداگاهم دیدن صحنه های بیشتری رو برام رقم میزد احساس میکردم پاهام داره از شدت شهوتی که تو وجودم بیدادمیکنه به شدت میلرزه واسه اینکه تعادلمو از دست ندم میشینم رو تخت و فوری دستای گرم مسعود منو از پشت در آغوش میگیره میدیدم که مسعود با شهوت بغلم میکنه و پستونامو میمالونه یا صحنه ای که زیر پاش خوابیدم و اون داره تند و تند کیر کلفتشو میکنه تو کسم و درمیار ه دیدن این صحنه ها حسی مشابه حس کسی که داره فیلم سکسی ا یکه خودش بازی کرده را تماشا میکنه پیدا کذدهبودم تموم قدرتمو جمع کردم مث غریقی که ذر حال دستو پا زدن در باتلاق باشه هر لحظه بیشترو عمیقترو واقعی تر تو این رویاهای تحریک کننده فرو میرفت ولی نه نباید تسلیم هوسم میشدم باید کاری میکردم با ید با یه تمرکز بالا از دامی که حاصل همکاری جسارت مسعود و سادگی مهرداد و هوس لجام گسیخته ی من بود بیرون میومدم سعی کردم با خوندن و تکرار کردن چن تا سوره ی کوتاه قران بحرانی رو که اینطوری منو تو چنگ خودش ذلیل کرده بود پشت س بذارم انگار کمی ارومتر شدم خدایا شکرت خیلی زود لباسی رو که پیداکرده بودم و بنظرم مناسب میومدروپوشیدم و تو اینه مشغول مرتب کردن سرو وضعم شدم اما باز دوباره با شنیدن صدای خنده مستانه ی مسعود که بی توجه به بودنش تو خونه من و اینکه شخصیت حکم میکنه ادب رو رعایت کنه در حالی که قهقهه میزددر ظاهر در پاسخ مهرداد گفت باور کن خودش بهتر از همه میدونه که اخرش مال منه و در ادامه جمله ی اووووووف دلم هوای کسشو کرده از همینجا بوی شهوت انگیز تنشو حس میکنم ذهنم که تازه اروم شده بود با شنیدن حرفایی که به احتمال 90 در صد باهدف شنیده شدن توسط من اونقد بلند بلند ادا شده بود بعنوان مقدمه کاملی راه رو برای تسلط دوباره ی شهوت هموار کرده بود یاداوری کلام و نگاههای حشری مسعود حالمو بد کرده بود در اینکه خودمم زن هاتی هستم حرفی نیست ولی لا مصب اونم یه جوری بهم نگاه میکرد که اوووووف انگار اون کیر کلفتشو تا ته کرده توکسم و داره اه و ناله کردن منو نگاه میکنه قلبم تند تر از معمول میزد و بدنم کاملا داغ شده بود حس میکردم نوک سینه هام دم کرده و برجسته شده با حسرت از دست دادن موقعیت سکس امشبم که از عصر تا حالا مدام داشتم بهش فکر میکردم دستامو از زیر لباس روی سینه های درشتی که بزور تواون کرست تنگم چاشون داده بودم گذاشتم و از رو کرست اروم نوازششون کردم زیر سرانگشنام لغزش نوک برجسته شده ی سینه هامو از زیر ساتن لیزی که تو کرستم بکار رفته بود حس میکردم بازی با نوک سینه هام همیشه خیلی برام تحریک کننده بوده اینبار نیز بکلی هواییم کرد اونقدر که سیل افکار شهوت برانگیز به ذهنم هجوم بیارن از خاطرات سکسهام با مهرداد گرفته تا خاطرات قدیمی تر رفتم به اون روزی که دوم راهنمایی بودم و ظهر بعد از کلاس جبرانی مون تو راه برگشت از مدرسه اون دوتا جوون چطوری منو تو اون کوچه خلوت گیر انداختن و باهام چیکار کردن و یا اون استاد شیکم گنده مقاومت مصالح واسه اینکه منو تو درسش نندازه منوبه چه کارهایی وادار کرد خاطرات سکسیم یکی یکی از جلو چشمم رد میشدن و هر لحظه برانگیخته ترم میکردن وااااااای ترشح کاملا شورتمو خیس کرده باید عوضش کنم واسه همین هم دوباره رفتم سر کمد لباسی م تاشورت دیگه ای بردارم که با دیدن جلیقه و شلوار جین طوسی رنگی که توکمد اویزون بود غرق خاطراتم شدم یاد دو سه ماه قبل از ازدواجم افتادم که واسه مهمونی جشن تولد ثریا دوستم دنبال خرید یه لباس شیک بودم اونروز بعد از قراری که با مهرداد داشتم و تاظهر طول کشیده بود هول هولکی رفتم بازارکه تا همه ی بوتیکا تعطیل نکردن یه لباس خوب واسه اونشب پیدا کنم دنبال یه لباس خوشکل و تک میگشتم که پشت ویترین یه مغازه که در حال تعطیل شدن بود این ست جین رو دیدم کار شیک وتو چشمی بود فوری رفتم جلو و از صاحبش که یه مرد حدودا 45ساله با ظاهری اراسته و ادکلنی خوشبو بود خواهش کردم چند دقیقه مغازه رو باز کنه تا من اون لباسو بخرم یادمه اونروزم درست حال امروز موداشتم اونقدر مهرداد سر قرار و حتی تا دقیقه اخر تو تاکسی ای که باهاش منو تا بازار رسوند سینه هاو رون پاوکسمو ازرو لباس مالونده بود که شورتم کاملا خیس بود بی تعارف له له میزدم واسه یه کیر کلفت که بره تو کسمو ارومم کنه اخه تو سنین نئجوونی بعم تحاوز شده بود و واسه نزدیکی کردن محدودیت نداشتم شاید واسه همین بود که اونروز وقتی اون مرد بوتیک دار با شهوت نگام کرد و گفت اختیار دارید واسه خانوم زیبایی مث شما در مغازه من همیشه بازه بجای اینکه با یه فحش ابدار اونجا رو ترک کنم با عشوه و لبخندی که اونو حریصتر میکرد گفتم مرسی و وارد مغازه شدم چن دقیقه بعد وقتی لخت کف اتاقک پستو مانندی که بصورت نیم طبقه ای بالای بوتیک لباسی واقع بود ناله کنان داشتم به چهره عرق کرده مرد بوتیکدار که با لذت تمام کیرواقعا کلفتو درازشو به یه جایی ته کس میکوبوند نگاه میکردم از نتیجه کارم راضی بودم وقتی میدیدم که با چه لذتی داره سینه هامو میمالونه واز درشتی و خوشکلی پستونام و داغی و نرمی تن و بدنم تعریف میکنه با لبخند رضایتی که ازکار بلد بودن اون مرد میانسال و ارامش بعداز ارضاعم حاصل شده بود به این فکر میکردم که این گناه چقدر برام لذت بخش بوده و این اقای مغازه دار چقدر خوب قدر چیزی که در اختیارش گذاشتم را می دونه هم این ست جین رو هدیه گرفته بودم و هم داشتم به این مرد کیر کلفت و حشری که مدام قربون صدقه ام میره کس میدم واقعا داشتم حال میکردم و هنوزم وقتی به اون لحظه فکر میکنم فوری شهوتم گل میکنه این سکس یکی از معدود سکسایی بود که در موردش با مهرداد حرف نزدم چون با وجودیکه تو اون لحظه هنوز تعهدی به مهرداد نداشتم اما اونو به نوعی خیانت به مهرداد میدونم شاید به همین علت هم بود که با وجود همه ی وسوسه ها وحتی گاه نیازهای براورده نشده ای که برای من هم مث هر ادم دیگه ای پیش میاد بعد از اون روز هرگز دوباره به اون بوتیک و نزد اون مرد دست و دلباز و خوش سکس نرفتم صدای مهرداد که به اسم صدام میکرد منو از حال هوای اونروزا اورد بیرون بعد ازینکه پاسخش رو دادم و گفتم الان میام فوری شورتمو دراوردم و شورت دیگه ای پوشیدم ورفتم واسه پذیرایی از مهمون پایان قسمت اول پیشاپیش از همه ی دوستای عزیزی که قسمت اول داستان منو پسندیدن و لایک کردن تشکر میکنم وامیدوارم با انتقادای سازندتون موجبات رشد توانایی و بیشتر رو در این عرصه برام فراهم کنین و همچنین خدمت دوستای گلی که واسه قضاوت در مورد یک داستان لازم میدونن حتما از واقعی یا غیر واقعی بودن اون اگاه باشن باوجودیکه معتقدم این عامل نمیتونه معیار خوب و ارزشمندی برای قضاوت باشه اما عرض میکنم که این داستان صرفا زاییده خیال پروریهای بنده س و کوچکترین ارتباطی با واقعیت نداره و دیگر باقی بقایتان به مهر و شادمانی ادامه نوشته

Date: March 14, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *