و آنگاه شیطان ۲

0 views
0%

9 88 8 2 9 86 8 7 9 87 8 4 8 8 7 8 7 9 86 1 قسمت قبل سلام از اونایی که قسمت اول داستانو پسندیدن و لایک کردن و نظرهای خوب و سازنده گذاشتن ممنونم شخصیت خوب و محترم خودشونو رسوندن امیدوارم در ادامه هم از همراهی ارزشمندتون بهره ببرم قسمت داستان اونجا به پایان رسید که سمیه میخواس بره واسه پذیرایی از مهمون ناخونده واما ادامه داستان در حالی خودشو تو اینه قدی اتاق خوابش براندازمیکرد به این فکر میکردکه درادامه این شب شیطانی باید منتظر چه اتفاقی باشه چادر گلدارشو از رو چوب لباسی برداشت و حین مرتب کردن اون به بلوز اندامی چسبون و نازکی که مهرداد واسش خریده بود و بخاطر درشتس سینه هاش در قسمت جلو بلوز و بین دکمه ها فاصله افتاده بودنگاه میکرد و در حالی که لبه پایینی بلوز رو به سمت پایین میکشید تا موقتا هم شده بتونه فاصله بوجود اومده رو ازبین ببره با یاداوری یه خاطره دور لبخندی زدو قسمتی از سینه های فوق العاده درشت و سفیدش رو که تو اون سوتین براق مشکی رنگ نوازشی مردونه رو میطلبید با انگشت لمس کرد و همزمان سعی کرد به چیزای خوب فکر کنه و احساس ناخوشایندی که اونو از خیانت میترسوند بیتوجه باشه چند لحطه بعد وقتی با یه دست ظرف میوه رو گرفته بود و دست دیگرش پیش دستیا رو حمل میکرد با فشار ارومی که بدرب ورودی سالن پذیرایی داد وارد سالن شد فصای اتاق از دود علیظ سیگار انباشته شده بود و نور ملایمی که از چند هالوژن رنگی ساطع میشد حالت قشنگ و تحریک کننده ای به اونجا داده بود مهرداد در حالیکه فقط یه شلوارک به پا داشت با چشمهای بسته به یکی از دو پشتی لاکی رنگی تکیه داده بود که با فاصله از مبلها کنار دیوار گذاشته بودند و اما از مسعود هیچ خبری نبود سمیه ظرف میوه و پیش دستیهاشو کنار مهرداد رو زمین گذاشت وبجاش پیکهای مشروب وته مونده ی ظرف پلاستیکی ماست و موسیر و پاکت چیپس فلفلی ای گه هر کدوم یه گوشه رو زمین ولو بودن رو جمع کرد چادر رو که در نبود مسعود بی مصرف بود از سر گرفته و رو دسته ی مبل گذاشت و آشغالهایی که جمع کرده بود رو با خودش به آشپزخونه برو بعد از گذاشتن اونا به سالن برگشت کلافه بود و عصبی بعد از گذروندن چن ساعت با فکرسکسی که قرار بود واسه امشب داشته باشن شوهرش برداشته بود مهمون اورده بود و وقتی اون هوس کرده بود برای تلافی این بیفکری مهرداد بامسعود که قیافه و هیکل مردونه ای داشت حال کنه یهو مسعود هم غیبش زده بود تف به این شانس کلید در ورودی رواز جاسوییچی زینتی دم در برداشت و رفت تا درها رو قفل کنه و در همین حال به شهوتی که امونش رو بریده بود فکر میکرد و در مورد اینکه برگرده و با یکی از کانالهای پورن یه حالی به خودش بده تصمیم گیری میکرد که رسید دم در تاریکی غلیظی تو راهرو حاکم بود و از پشت دری که فقط رو هم گذاشته شده بود صدایی میومد که اشنا بود براش اوه این صدای مسعود بود ولی این موقع شب با چه کسی حرف میزد حس فضولیش گل کرده بود از لای در بیرونو نگاه کرد مسعود با یکی از شلوارک های مهرداد کمی دورتر از درب خونه کنار تویوتای سواری مدل سالش ایسناده بود و داشت با تلفن حرف میزد اما بالا تنش لخت بود بی اختیار هیکل عضلانی و پر از موی مسعود رو با اندام لاغر و بی موی مهرداد مقایسه کرد همیشه همچین اندامی رو واسه همسر اینده اش تصور میکرد مردی عظلانی با بدنی مودار و باسن برجسته و پاهای پر بی اختیارتوجه اش به باسن مسعود که از قضا برجسته و باصطلاح تاقچه ای بود جلب شد با شنیدن حرفایی که تو اون لحظه بین مسعود و مخاطبش رد و بدا میشد مطمئن شده بود که اون دار ه با همسرش مینا حرف میزنه و ازینکه از وضعیت موجود راضی نیست شکایت میکنه و به دکتر همسرش متلک میندازه از مجموع حرفایی که تو اون چن دقیقه شنیده بود چنین بنطر میرسید که دکتربخاطر حامله گی مینا و شرایط خاصش دستور منع نزدیکی رو داده و ازین قضیه بیش از 28 27 روز میگذره با خودش گفت پس بگو چرا اونجوری نگام میکرد و در مورد بوی بدنم اونجوری میگفت بیچاره نزدیک 1ماهه یه لحظه از فکری که اومده بود تو ذهنش خجالت کشید اما باز با نگاه کردن به مسعود که ساکت گوشی رو کنار گوشش گرفته بود و و داشت کیرشو از رو شلوار میمالوند حالشو خراب کرد صحبتای مسعود داشت طولانی میشد و سمیه احساس بی تایی میکر د میخواس تکلیف خودشو بفهمه اگه قراره امشب با مسعود سکس کنه که زودتر انجام بشه وگرنه بره با فیلمی چیزی خودشو اروم کنه یه لحظه فکری به ذهنش رسید و برای صورت بخشیدن به نفشه اش راهی اتاق خوابشون شد اتاق خوابشون تنها اتاق خونه بود که که پنجره اش تو کوچه باز میشد گاهی که مهرداد چیزی رو فراموش میکردو نمیخواست بخاطر اون درو باز کنه و کفشاشو در بیاره و برگرده توخونه او شی مورد نظر و که اغلب کلید مغازه موبایل یا پاکت سیگارش بودرو پیدا میکرد و از بین میله های حفاظ پنجره اونو بهش میداد کمی میترسید ولی باخودش فکر کرد الان وقت ترسیدن نیست نغس عمیقی کشید و سعی کرد اروم باشه کمی بعد پنجره اتاق رو باز کرد و با صدایی که نه بلندیش کسی رو بیدار کنه و نه اونقد یواش باشه که مسعود نشنوه گفت مهرداد عشقم من لیاسام مناسب نیس خواستی ییای داخل درو هم قفل کن و سریع پنجره رو بست با خودش گفت باید عجله کنم فوری همه لباسای روشو دراورد و چراغ اتاقو خاموش کرده و رفت رو تختشونو خودشو بخواب زد مسعود داشت کم کم با مینا خدافظی میکرد که یهو حس کرد تنها پنجره ای که در امتداد دیوار اجری خونه مهردادایناس داره باز میشه باخودش گفت اینجا چه خبره چن دقیقه پیشم که انگار یکی از لای در زاغ سیامو چوب می زد در همین حین صدای پر از عشوه سمیه رو شنیدصحبتشو با مینا واسه چن لحظه قطع کرد تا حرفای سمیه رو بشنوه و بعد در حالی میخندید ادامه صحبتشو با مینا از سر گرفت و در توضیح به مینا راجع به صدایی که شنیده بود گفت سمیه خانوم بود فکر میکرد مهرداده و در ادامه گفت ولی راستی راستی عجب مالیه این زن داداشتا مینا گفت چطور مگه دیدیش نکنه بی حجاب بود مسعودهم جریان دیدن سمیه رو با همون اب و تابی که دیده بود واسه مینا تعریف کرد و تنها سانسوری که قایل شد همون حرفایی بود که در برخورد با سمیه از رو فشار شهوت به زبون اورده بود مینا که بخاطر محرومیت طولانی مدت شوهرش یه جورایی خودشو مقصر میدونست و از طرف دیگه نگرانی اینو داشت که نکنه تو این مدتی که نزدیکی واسش ممنوعه بره سراغ زنای خیابونی یا حتی بدتراز اون زن بگیره یا عاشق کس دیگری بشه میدونست زنهای زیادی هستن که دنبال همچین کیسهای خوشتیپ و پولداری میگردن که یه مشکلی مث کمبود محبت دارن و بمحض شناسایی طعمه شون چنان میچسبن بهش و با عشوه و نازشون روش خیمه میزنن که در اوردن شوهر از دستشون کار حضرت فیله همین دیروز بود که داشت با خودش فکر میکرد چقد خوب میشه اگه بتونه زنی رو واسه نیازای شوهرش اجیر کنه که دردسری واسش نداشته باشه و حالا انگار جواب معماشو پیدا کرده بود قضایا رو خیلی سریع پیش خودش حلاجی کرد یه طرف قضیه سمیه بود که تو این دوماهه فهمیده بود دختر خیلی داغیه و یه بارم که مینا ازش در مورد کیفیت روابطش با مهرداد پرسیده بود در جواب شنیده بود که ای زیاد نیس ولی خوبه من راضیم اونم باحس زنونه ی قوی ای که داشت بسرعت فهمیده بود که زن داداشش از داداشش خیلی هات تره و از طرفی هم بدتر از خودش دین و ایمون درست درمونی هم نداره فقط تنها نکته ای که دو دلش میکرد واسه انتخاب سمیه این بود که پیش خودش فکر میکرد اینا تازه عروس دومادن و ممکنه هنوز اونقد واسه هم عادی نشده باشن که سمیه بتونه کس دیگری رو بجای مهرداد بپذیره پرداختن به این افکار موجب شد تا دوباره خاطره ای رو به یاد بیاره که همیشه یاداوریش براش عداب اور بوده وقتی یادش اومد چطوری تو هفته سوم ازدواجشون خام حرفای پسر عموی رند مسعود شده بود و به شوهرش خیانت کرده و بااون خوابیده بودچشماش پر اشک شد وجدانش بهش نهیب میزد چطور راضی میشی سمیه رو قربانی کنی جطور راضی میشی سمیه بخاطر ترسای احمقانه تو احساس یه خیانتکارو برای یه عمر یدک بکشه نه الان وقت احساساتی شدن نبود ممکن بود این فرصتو از دست بده و دیگه نظیر این فرصتو هیچوقت بدست نیاره نمیدونست چرا نسبت به ظلمی که در این میون به مهرداد که تنهابرادرش بود میشد بی تفاوت بود اما نسبت به سمیه نه دیگه فرصتی نبود واسه دل دل کردن باید زندگیشو نجات میداد باید شانسشو محک میزد قبلا فکر اینو کزده بود که اگه روزی بخواد ذنی رو به شوهرش پیشنهاد بده چطور باید اینکارو بکنه که مسعودپیگیروعلاقمند بشه ولی در عین حال نحوه بیانش اونقد رک و مستقیم نباشه که مسعود پرو بشه و بخواد در حضور او در این موارد صحبتی بمیون بیاره واسه همین در ادامه حرفای مسعود که داشت سمیه و برخوردشونو تشریح میکرد گفت سمیه دختر خوشگل و تو دل بروییه حالا تو که چیزی ندیدی بیچاره اگه مث من لختشو دیده بودی حتما بیهوش میشدی لامصب یه ذره که شکم و پهلو نداره هر چی هست یا باسنه یا سینه اونم چه سینه های خوشکل و سفتی شاید باورت نشه همون یه باری که لختشو دیدم بقدری تحریک شدم که تا اونا رفتن اونقد خودمو برات لوس کردم و هی خودمو بهت مالیدم که حشری شدی و دو بار پشت سرهم اذیتم کردی یادت نمیاد مسعود که انگار با شنیدن این حرفای زنش که براش بی سابقه هم بود کیف میکرد حالا نمیشه اذیتشو نگی اره چرا که یه بارشم از مینا حرفشو قطع کرد اره همون دقعه که منو از کون کردی حالا خوب شد حتما باید بی حیا باشم تا تو حال کنی اره هر چی التماست کردم گفتم درد میکنه اصلا توجه نکردی وبعد مث روزایی که میخواست با شوخیهاش شوهرشو حشریتر کنه با لحنی که نازو اشتیاق از پس پرده اش پیدا بو د گفت وحشی ازت متنفرم دیدی از کونم چقد خون اومد حالا هر چی من میگم یواشتر تروخدا جرم دادی یواشتراهمیت نمیدا ی که داغ و تنگ بود نمیتونستی دل بکنی ازش نه ووووای اونروز لت و پارم کردی سینه هام سرخ شده بود و نوکشونواز بس مکیده بودی و گاز گرفته بودی زخم شده بود شوهر حشری انگار مسعودو خیلی بهتر از خو ش میشناخت مسعود با سادگی حماقت بار یه مردی که حشری شده و تنها دغدغه زندگیش همون ابیه که باید هر چی زودتر ازش خارج بشه به امید اینکه بازم براش حالتی مشابه سکس اونروز پیش بیاد و مینا بهش اجازه نزدیکی از پشتو بده گفت شرمندتم بخدا متوجه نبودم دفعه بعد حتما دقت میکنم مینا گفت اوووه حتما دوزار بده اش بهمین خیال باش که بذارم کون خوشکلمو پاره کنی تو ذهنش دنبال یه جمله یا حرف ربطی میگشت که حالا که مسعودو بمرز جنون سکسی رسونده یه جوری غیر مستقیم فکر سمیه رو تو ذهن شوهرش پر رنگ کنه واسه همین ادامه داد اخه مگه من بیچاره اصلا باسنی هم دارم که تو تو فکر جر دادنشی حالا اگه یه باسن تپل مپل مث باسن سمیه داشتم یه چیزی ولی کلی حال میکردیا نرم و تنگ و داغ تا ته بکنی توووووش اوووووووف مسعود که از اول صحبت با همسرش داشت بخودش ور میرفت و حسابی تحریک شده بود گفت مینا عزیزم میدونم دوس نداری ولی یه سکس تل تو میتونه امشب حال منو خوب کنه ها مینا که پیش از پیش اومدن صحبت سمیه منتظر شنیدن این پیشنهاد بود تا با ارضا کردن همسر برانگیخته اش کمی احساس عذاب وجدان و ترسشو کمرنگ کنه اکنون که وضعیت را متفاوت و شاهد موفقیت رو در دو قدمیش میدید به امید اینکه برانگیختگی شدید همسرش این حالت وضعیت رو اونجوری که اون میخواد رقم بزنه گفت برو بابا جنده دو زاری عمته خد روزیتو جای دیگه حواله کنه و با یه خداحافظی کوتاه گوشی رو قطع کرد پایان قسمت دوم 9 88 8 2 9 86 8 7 9 87 8 4 8 8 7 8 7 9 86 3 ادامه نوشته

Date: March 2, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *