پارسا و سحر

0 views
0%

سحر زن بيوه يكي از روزهاي تابستون ٩٦ بود رفته بوديم شمال با يكي از دوستانم طبق معمول رفتيم باشگاه بعدش كه اومديم بيرون هوس اب تني به سرمون زد رفتيم دريا شنا رسيديم لب ساحل ديديم يه دختر خوش هيكل سكسي قد حدود ١٥٠ ١٦٠ وزنشم تقريباً ٦٠ كيلو سينه ٧٥ باسن بزرگ لب اب داره اب بازي ميكنه جفتمون براش سيخ كرديم واي عجب كوسيه حاجي مخش رو بزنيم ببريم بكنيم شروع كرديم به آمار بازي و سعي در دادن شماره كه دختره مثل كوس خل ها همش ميخنديد رفتيم تو اب و شنا كرديم و اومديم بيرون خشك كنيم خودمونو برگرديم شهر ديديم اوناهم جمع كردن وسايلشونو دختره يه پرايد كيري داشت راه افتاديم اوناهم اومدن ازما جلو زدن منم پشتش همش اذيتش ميكردم تا اينكه به بهونه برداشت از عابر بانك اومد كنار ماشين ما و شماره رو گرفت و رفت شبش تو تلگرام مسيج داد سلام جوجو پشمهام ريخت بهش نميومد جنده باشه خلاصه سر صحبت رو باز كرديم و ديديم دختره از ما مشتاق تره يه زن بيوه بود شوهرش فوت كرده بود راست و دروغش با خود جندش اين بود و دخترش بهش گفتم ميومدي تو اب باهم شنا ميكرديم ديگه گفت ايشالا فردا گفتم ما دوتايي حشري شديم ديديميت گفت منم همينطور گفتم شب خونه تنهاييم مياي گفت نه شب نميتونم بيام واي فردا صبح ميام خلاصه جنده اي بود برا خودش قرارمون شد فردا صبح خونه رفيقم ساعت هشت صبح زنگ زد كجا بيام ادرس داديم اومد ماشينو تو كوچه پارك كرد و اومد تو اومد نشست رو كاناپه منم نشستم كنارش گفتم يه كمي اروم اروم جلو برم گفتم خوووووو چه خبر از خودت بگو بيشتر اشنا شيم جنده برگشت گفت وقت ندارم بايد برم دادگاه بيا زود شروع كنيم تو اين دوروز حسابي پشمهام ريخته بود ديگه نيازي به شيو نداشتم مانتوش رو دراوردم تيشرتش رو همينطور يه سوتين خوشگل ابي بسته بود ازين مدل رومي هاي باستان تا نافش ضربدري نخ نخ داشت اما زيرش يه ممه اي داشت بلورين سينه هاي بزرگ ٧٥ سفيد نوك سر بالا شروع كردم لب رو گرفتم همزمان دكمه شلوارش رو باز ميكردم شورت تنش نبود يه كون بزرگ سفيد با يه كوس توپل كيرم سيخ سيخ شده بود شلوار خودمم دراوردم و كيرو دادم دستش سوتينه هنوز مشكل داشت و باز نميشد اما ممه هارو انداختم بيرون و شروع كردم به خوردن ممه هاي نرمش اونم با كيرم ور ميرفت كوس بدكي نبود شكمش به خاطر زايمان ترك ترك بود و كيري باسنش شل بود اما يه مشكلي داشت اينكه دختره بو ميداد بوي سگ مرده از زير بغلهاي عرق كردش هي به اندامش نگاه ميكردم كيرم راست ميشد هي بو ميزد بالا كيرم ميخوابيد يه كمي ساك زد برام و اماده كردن شد اما باز بو ميداد خلاصه بهش اسپري زدم و كيره رو كردم تو كوسش شروع كردم تلنبه زدم نيم ساعت به چند تا روش مختلف كردمش داگي از جلو رو به بالا به پهلو رو تخت رو مبل ابم ديدم داره مياد در اوردم ريختم رو كمرش دستمال بهش دادم خودشو تميز كرد و همون جوري فيلم بازي كردم كه واي صاحب خونه داره ميادو اينا تو هم ديرت شده لباس تنش كردم و انداختمش بيرون تا در رو بست شمارش رو بلاك كردم و جواب تلفن و مسيج هاش رو نميدادم دو سه روز بعد مارو با ماشين بيرون ديد و شروع كرد حركات ژانگولري در اوردن و هي جلومون ترمز ميزد هي ميپيچيد جلوم ماهم در رفتيم خدارو شكر ديگه ازش خبري نيست فكر كنم خودش هم فهميده كه براي يه بار فقط ميخواستم بكنمش پيچيده ماجراهاي ديگه رو ميتونيد اينجا بخونيد پارسا و پريسا پارسا و الهه پارسا و الهام پارسا و لاريسا پارسا و رقيه نوشته پارسا

Date: March 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *