پارکینگ دوست داشتنی

0 views
0%

سلام این سومین داستان منه که دوتای قبلی شامل کون تنگ نیلوفر قسمت اول و دوم بود بگذریم دوباره خودمو معرفی میکنم کیانوشم ۱۷ از تهران قدم نسبت به هم سنام کوتاهه ۱۶۵ تقریبا و کیرمم ۱۶ سانته زیادم کلفت نیست وزنمم ۶۰ کیلوعه باشگاه هم نرفتم تاحالا ولی هیکلم چربی نداره و رو فرمه این داستان به نیلفر که دختر خالم باشه ربطی نداره و مربوط به دختر خاله ی بابام هستش بابام یه خاله داره که تو لندن با دو تا بچه هاش و شوهرش زندگی میکنه دختراش دوقلو ان ولی هیچ شباهتی ندارن یک ماه در سال تو تابستونا میان ایران ما رابطمون باهاشون صمیمیه و بچه هاش از من خیلی خوششون میاد بریم سراغ دختراش تارا و اِیمی این دو تا با من خیلی صمیمی ان و هر سال که میان دهن منو میگان بسکی زنگ میزنن میگن بیا اینجا با هم بریم مهمونی و مامانش تمام دوستاش دعتوش میکنن وقتی میان ایران منم باهاشون میرم اما بحث سکس و غیره از اون سالی شروع شد که من باهاشون رفتم شمال ویلای دوست مامانشون اون موقع ۱۴ سالم بود و اونا که سه سال از من کوچیکترن ۱۱ سالشون بود اما ویلا ۳ طبقه تیوپلکس بود طبقه سوم یه تخت دو نفره مال اونا و یه تخت تکی بقلش من میخوابیدم خونواده ی راحتی بودن فکر نمیکردن من کاری بکنم برعکس خونواده ی مادریم که مادربزرگم شبا بین من و دختر خاله هام میخوابید بعد از ظهر ما طبقه سوم بودیم هیچکس بالا نبود قرار شد بازی کنیم منم حشری گفتن چی بازی کنیم گفتم فیک فاکینگ سکس الکی از رو شلوار گفتن باشه قرار شد یه بار کیرم ۱۱ سانتیم اون موقع بره تو کسشون که خوب شد نرفت بچه بودیم هیچی حالیمون نبود یه چیزی فقط تو فیلم سدپرا دیده بودیم تارا منو دوس داشت و داره ولی ایمی دوسم داشت ولی از سکس و اینا بدش میومد و وقتی بحثش پیش میومد میگفت خفه شو و خلاصه رفتم رو تخت ایمی گفت اول تارا بیاد اومد قرار شد کسی کیر و کس همو نبینه برا همین ایمی گفت بزار بکنه تو کونت هم دردش کم تره هم کسی چیزیو نمیبینه و برا اینکه مطمعن شیم بعدشم خودش میاد شلوارشو کشید پایین و کونشو نشون داد تارا برعکس خوابید رو تخت منم اومدم روش و کیر کوچولومو فقط کردم بین دو تا لپ کونش که هیچ حسی هم نداشت نوبت ایمی شد گفت من نمیام مام دعوا کردیم که الان میخوای بری به مامانت بگی تارا چیکار کرده و فلان بگذریم صمیمیت پا برجا بود این چند سال تا حماسه دوم که پارسال به پا شد رفته بودیم خونه دوست مامانش یکی دیگه از دوستاشم بود سه تا زن و ما بچه ها من ۱۶ اونا ۱۳ بودیم اونا رفتن پشت بوم یه طبقه بالاتر بود برا درست کردن غذا ما هم پایین تو اینستا بودیم و فیلم میدیدیم تارا هم رو شونه من بود موهاشو با دستم نوازش میکردم فکر نمیکردم انقدر حشری باشه رفتیم تو راهرو گفت بیا بازی کنیم راهروی بین پشت بوم و خونه یارو گفت هر کس خواستشو میگه طرف مقابل انجام میده نوبت من شد من فقط میخواستم بکنم چون ماجره قبل از کردن نیلوفر بود و من حشری بودم شدید بهش گفتم که دستگیره درو ساک بزنه گفت کثیفه یه چیز دیگه بگو میخواستم بگم بیا اینو بخور ولی نمیتونستم که گفت عب نداره اگه بخوای ببوسمت پون قبلا با همکلاسیم این کارو کردم اینجا فهمیدم که خیلی حشری ایه و واقعا هم منو دوست داره صدامون کردن و ناکام رفتیم پشت بوم برا شام که هنوز حاضر نشده بود رو پشت بوم یه تاپ بود که ماها چون کوچیک بودیم ۳ تایی روش جا میشدیم نشستیم تارا دست منو گرفت گذاشت رو کسش جا خوردم ولی بعد شروع کردم به مالوندن و ان هی دستمو پس میزد گذشت اون شب هم ما هم مث بقیه دوستای مامانش به عنوان فامیل دعوتشون کردیم رستوران یه شب روز اون شب من باهاش قهر کردم شب دیدم به مامانش داره میگه که من اون شب رو تاب کسشو مالوندم بعد از اون هم چند بار به شوخی تو چت تلگرام که تازه نصب کرده بودم براش خودش بحث سکس و پیش کشیده بود و مثلا به انگلیسی میگفت دلم کیر تو رو میخواد ولی من چون میدونستم دهن لقی میکنه اینارو نگه داشته بودم و نم پس نمیدادم منم فهمیدم و باهاش دیگه کاری نکردم تا ۳ تیر ماه امسال که حشری تر شده بودم و با نیلوفر هم سکس مقعدی کرده بودم اومدن خونمون تا 4 بازی کنیم و داستان اصلی شروع شد من از قبل همه چیو برنامه ریزی کرده بودم ما وقتی با اسانسور میریم پایین اول پارکینگمونه که بزرگه تقریبا بعدم حیاطمون که پر گل و درختچه یه قسمتی از پارکینگمون یه دالون اندازه یه ماشینه که قابل استفاده نیست و میز پینگ پونگ بسته شده رو اونجا گذاشتن و بقیش خالیه یه دوچرخه هم هستش اما اماده کردن من شامل چی میشد یه شیشه کوچیک باریک جور کرده بودم توش روغن ریخته بودم و اونجا قایم کرده بودم و اون روزی که اومدن خونمون سیم دوربین مداربسته شخصیمونو قطع کردم تا معلوم نباشه میریم اون پشت وگرنه اونجا رو دید نداشت دوربین اما چرا این کارارو کرده بودم چون حسابی حشری شده بودم و تقریبا ۵ ماهداز محرم ۹۵ که نیلوفرو برا بار دوم کردم از کون سکس نداشتم و فقط جق میزدم و دلم گوشت واقعی میخواست و هر جور که میتونستم باید تارارو که فکر میکردم دوسم داشت و واقعا هم داشت رو جور میکردم بعد از ظهر قرار شد بریم حیاط بازی کنیم رفتیم ایمی با خواهر ۶ ساله ی من سرش گرم بود منو تارا هم هر کدوم با گوشی هامون که خواهرم گفت من اب میخوام با ایمی رفتن بالا و دیگه نیومدن ۵ دقیقه من از فرصت تو این ۵ مین استفاده کردم یه ۱۰ ثانیه بعد اینکه رفتن رفتم رو اون سکو پیش تارا بقلش کردم دستمو انداختم گردنش و از اونور به شوخی سینه های کوچولوشو که تازه یه ذره در اومده بودن فشار دادم که از گوشی دراومد و با خنده گفت نکن من گردنشو از بغل بوسیدم و ازش برا اولین بار لب گرفتم بلد نبود ولی من با نیلو یاد گرفته بودم و حسابی حشریش کردم بهش گفتم اینجا همسایه های خونه روبه رویی از پنجره میبینن بیا بریم پشت اون ماشینه رفتیم اونجا شروع کردم مالوندن کسش و خوردن لباش بش گفتم سریع شلوارتو بکش پایین اونم کشید و من شلوار راحتیمو دادم پایین کیرمو گرفت دستش خیلی خوب بود زانو زدم و شروع کردم به بازی با کسش دیدم مو داره یذره لیس زدم خوشم اومد ادامه دادم یه ۲ دقیقه خوردم که دیدم داره تکون میخوره و نمیتونه وایسته و تعادل نداره تکیه دادمش به میز پینگ پونگ بسته چرخ دار که تکون میخورد خوردم کسشو ابش اومد بهش گفتم میشه از کون بکنمت گفت نه خیلی درد داره و من تا حالا امتحان نکردم نصف اینگلیسی نصف فارسی حرف میزنن مثلا اینجارو گفت نه تا حالا نکردم میترسم خخخ بهش گفتم من این شیشه روغنو با بدبختی جور کردم ولی هیچ جوره راضی نشد بهش گفتم پس برام بخورش من وایسادم اون نشت و زانو زد که شلوارشم سفید بود بعدن گفت خوردم زمین با زانو گرفت دستش کیرمو و سرشو گذاشتم دهنش و زبونشو دور سر کیرم میچرخوند و قلقلکم میومد و میخواست همونجا اولش ابم بیاد کلشو گرفتم مث فیلم سوپرا تو دهنش تلمبه بزنم که دوبار عقب جلو کردم حالش بد شد گفت نکن خودم میخورم شروع کرد خوردن دهنش داغ داغ بود هر از گاهی دندوناش میخورد به بغلای کیرم و حالت چاقو کشیدن یا یه چیز تیز کشیدن داشت ابم داشت میومد که گفت میخورمش ابم اومد و همونجوری بدون اینکه از دهنش در بیار خورد و اخرشو از سر کیرم سر کشی و گفت بد نبود دیگه نمیدونم چجوری بود دیگه پاشد لب گرفتیم و ازش قول کردن کونشو گرفتم که اونم اتفاق افتاد و اگه نظرات مثبت باشه اونم مینویسم ببخشید دیگه طولانی و بد بود فکر نکنم انتظارتون از یه بچه دبیرستانی تو تایپ کردم با موبایل بیشتر این باشه بازم شرمنده امیدوارم خوشتون اومده باشه خدانگهدار تا خاطره بعدی که ۷ ام تیر اتفاق افتاد نوشته

Date: May 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *