سلام من جوونی 17 ساله هستم و فوت فیتیش دارم و عاشق پاهای سفید با لاک و جوراب نازک مشکی هستم این بهترین تجربه سکسی عمرم هستش که براتون تعریف میکنم و زنداییم هم سفید و زیباست لاغره و قد بلند و خیلی پای قشنگی داره و موهاشم عسلیه یه روز که رفته بودیم خونه مادربزرگم داییم و خانواده شون هم اومدن اونجا دیدم زن داییم جوراب نازک مشکی با لاک قرمز زده منم خیلی حشری شده بودم بعد از ناهار بود که دیدم زن داییم جوراباشو در اورده منم گفتم برم یه نگاهی به اتاق خواب بندازم جایی که داییم اینا لباسا و چیزاشونو گذاشته بودن رفتم یه نگاه انداختم که دیدم جورابای قشنگ زن داییم درست گوشه اتاق گذاشته شده منم از ذوق میمردم رفتم برداشتمشون بردم و حسابی با هاشون حال کردم نوکشون رو میخورمو و به کیرم میمالیدم و کلا حسابی کیف کردم چون اولین بارم بود زمان گذشت تا اینکه نزدیک شب شد خانواده رفته بودن پارک زنداییم هم میگفت حالم بده و تو خونه مونده بود داشتم با لپ تاپ نگاه فیلم میکردم که جیغ زنداییم بلند شد دوییدم رفتم اشپزخونه دیدم خالم افتاده و تکون نمیخوره و یه مار سیاه هم گوشه اشپز خونست زنداییم که از مار و خیلی میترسید غش کرد و من هم تو فکر مار بودم که اونم فکر کنم احساس خطر کرده بود و از زیر دری که میره به حیاط خلوت رفته بود از سوراخی که ابو میبره تو حیاط خلوت و خونه مادربزگم هم قدیمیه و دو را برای حیاط خلوت داره منم تو فکر زنداییم بودم که یه چشم رفت پیش پاهای قشنگش که دامنش هم تا زانو رفته بود بالا منم چون ترسیدم خالم به هوش بیاد رفتم پاشو برداشتم اول یکم نگاش کردم بعد یه بار بوس کردم و بعد از خوردن انگشتاش کیرمو که شق شق شده بود در اوردم جفت پاهاشو روی کیرم گذاشتم و پاهاشو جفت کردم و چندین بار کیرمو کردم توش و دراوردم و یهو دامن زنداییم نظرمو جلب کرد چون میترسیدم به هوش بیاد اول اروم پاهاشو باز کردمو کسشو دیدم کشس سفید بود و خیلی سکسی کیرمو گذاشتم لای پاش بعد اروم کردم تو کسش وای نمیدونید چه کیفی داد اولش تنگ بود بعد یذره تند تر این کارو کردم خیلی خوش میگذشت بعد کیرمو دراوردم گذاشتم رو لبش یه ذره فشار دادم باورتون نمیشه فکرشم نمیکردم لب چنین زن زیبا سفید و سکسی ای به کیرم بخوره اما فقط یکم دهنش باز شد و اب دهنش به کییرم خورد چون میترسیدم به هوشبیاد سریع رفتمون پاهاشو باز کردم و یکم کیرمو کردم تو کسش که ابم اومد سریع کیرمو دراوردم و ابم ریخت روی پاش رفتم یه دستمال اوردم و پاکش کردم بعد مدارکو از بین بردمو سریع زنگ زدم به خونواده تا برگردن و اون شب کلی براشون از شهامتم در فراری دادن و نبرد با مار حرف زدم و داستانم مخفی موند تا صبح بعدی همش نگران بودم زنداییم بفهمه و نمیدونم که فهمیده یا نه تا چند روز بعد میرسیدم نگاش کنم امیدوارم خوشتون اومده باشه
0 views
Date: August 23, 2018