پایان روزهای تلخ

0 views
0%

سلام خدمت تمامی کاربران شهوانی داستانی ک میخوام تعریف کنم برمیگرده به شهریور سال گذشته ک از اونجا زندگی من عوض شد من اسمم میلاده و ۲۲ سال سن دارم از خودم اگ بخوام بگم من ی پسر باغر با قدی بلند هستم خب حالا بریم سر موضوع داستان ک باعث شد مسیر زندگی من تغییر کنه حدودا خرداد سال گذشته بود ک من یکی از دوستام بهم پیشنهاد داد ک میخواد دوست دخترشو بیاره خونه من ناگفته نماند ک من دانشجوام و ی خونه دانشجویی و ماشین داشتم و این واسه ی دانشجو زیادم هست نمیگم خیلی پولدارم ولی خب تو دوران دانشجویی اینم کم نیست خب حالا از ماجرا دور نشیم منم رو حساب رفاقت قبول کردم اون موقع ها تازه از دوست دختر قبلیم جدا شده بودم تا اینکه این دوستم ک اسمش سعید بود با دوس دخترشون ویدا خانوم اومدن یعنی خودم رفتم دنبالشون ها وقتی ک اومدن نشستن ویدا از من پرسید منم گفتم ک تازه کات کردم و ی خورده کسشعر دیگ ک یادم نیست بعد اینکه رفتن یادمه سعید بهم گفت ک ویدا میخواد برات ی دوس دختر پیدا کنه ک همشهری خودتم هست حقیقتش من اول زیاد میلی نشون ندادم چون تازه با زهرا دوست دختر قبلیم کات کرده بودم ولی بازم ویدا چون راه خودشون به خونه من باز کنه این کارو کرد واسم دقیقا یادمه عصر جمعه به دختره که اسمش نازی بود پیام دادم ی کم باهم صحبت و قرار شد برم ببینمش وقتی رفتم دنبالش واقعا هنگ کردم اخه بهم گفته بود هم سن خودمه یعنی ۲۱ ساله ولی وقتی دیدمش ی دختر کوچلو حدودا ۱۶ یا نهایتا ۱۷ ساله بهش میخورد با موهایی بور و چشایی عسلی وقتی نشست رفتیم باهم جنگل ک دور بزنیم چون اونم مث من دانشجو بود واقعا کیس عالی بودش رفتیم دور دور بعدشم شب ک رسوندمش فهمیدم اونم از من خوشش اومده خب خلاصه دوستی ما ادامه پیدا کرد تا دانشگاه تموم شد رفتیم شهرستان تو مرداد بود ک اولین سکس رو باهم داشتیم و چون اون باکره بود من فقط جلوش میذاشتم و بازی میدادم کیرمو دم کسش به همین صورت ادامه پیدا کرد تا دقیقا ۱۶ شهریور نودو پنج ما دیگ اومدیم کرمان به بهونه دانشگاه اما فقط هدف به هم رسیدن بود اون روز ک داشتیم سکس میکردیم من خوابیده بودم پایین و نازی هم رو من داشت سر کیرمو فشار میداد ی ذره تو کسش ک من حس کردم کیرم ی خورده بیشتر از حد معمول رفته داخل بهش گفتم نکنه تو ارتجاعی باشی گفت نمیدونم ی جورایی از خداشم بود چون خیلی امپر چسپونده بود گفتم بلندشو من ناخن کنم هرجا دردت اومد بگو اگرم تا اخر رفت یعنی ارتجاعی هستی اقا چشمتون روز بد نبینه همینکه از سرکیرم بلند شد دیدم سرکیرم خونیه وای اصلا روز خوبی نبود نازی تا خون رو دید کل شهوتش پرید شروع کرد گریه کردن من خودم خیلی عصبی شدم و زدم بیرون کلی با خودم کلنجار رفتم ک چرا من یعنی خدا میخواد این گناه رو ب بقیه گناهانم اضافه کنه تا اینکه ی حسی تو دلم اومد ک خیلی اروم شدم گفتم چرا زندگیمو باهاش نسازم شب برگشتم جلوش قسم خوردم ک میگیرمش و اونم با اینکه ناراحت بود ولی چاره دیگه ای نداشت بردمش بیرون ی شام توپ براش گرفتم خورد ی ذره دور دور زدیم ک برگشتیم خونه وقتی رسیدیم گفتم خب حالا چی اونم بهم گفت تو از امشب اقای منی من در اختیار توام منو لباشو بوسیدم انداختمش رو تخت شروع کردم لباشو خوردن ارووم ارووم اومدم سمت گردنش و بعد اومدم پایین تر شروع کردم ممه هاشو خوردن اون موقع ممه هاش ب شصت هم نمیرسیدن اینقد خوردم ک حس کردم دوباره زده بالا رفتم سراغ کسش واییییی منی ک از خوردن کس بدم میومد هرچقد کس اینو میخوردم سیر نمیشدم ی حس خاصی بهش داشتم انگار ک نازی شده بود بخشی از وجود من اینقد خوردم ک گفت بسه بیا بکن منم کیرمو تف زدم کردم تو اینقد داغ و تنگ بود ک به جرعت قسم میخورم اون سکس رو هیچ وقت تجربه نکرده بودم حتی دیگ با خودشم اون اتفاق نیفتاد وقتی کیرم تا اخر رفت دیدم داره ناله میکنه منو قفلم کرد و سه بار ارضاع شد بعدش منم ارووم تلنبه زدم ولی درد داشت بخاطر همین کشیدم بیرون و چون خیلی شهوتی بودم جق زدم و ابمو ریختم رو سینه هاش بعد از اون دیگ نازی شد ماله من ما دوترم هم اتاقی بودیم و رفتم خواستگاریش و انشالله قراره ی خورده وضع مالیم بهتر شد عقدش کنم ولی از وقتی ک نازی اومد تو زندگیم من تصمیم گرفتم مرد بشم و دور تمام رفیقامو خط کشیدم و الان خداروشکر خیلی موفقم تو زندگیم و واقعا از داشتنش از اینکه اومد تو زندگیم خوشحالم حالا اگ دوس داشتین خیلی داستان باهم داریم از شیراز رفتنمون یا ی بار مثلا تو جاده سکس کردیم و تعریف میکنم البته اگ خوشتون بیاد امیدوارم لذت برده باشین من جز حقیقت هیچی نگفتم و میدونم خیلی سکسی نبود اخه اولین باره ک دارم مینویسمش نوشته

Date: May 11, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *