سلام اولین خاطرمو دارم مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد منم ی پسر معمولی بودم مثل همه ی شغل دولتی و مجرد و ی ماشین قیافم بد نیست و اونقدم دخترکش نیست خیلیا ب واسطه شغل و ماشینم میومدن دوروبرم ولی واسه ازدواج من ی پسر 29ساله داغ بودم ک دوست داشتم کس های متنوع رو تجربه کنم بیشتر دوست دخترام از خودم بزرگتر بودن خاطره ای ک واستون انتخاب کردم مربوط میشه ب زمان دانشگاهم داشتم واسه کارشناسی میخوندم و ی همکلاسی خانم داشتیم ک دخترشو با خودش میاورد دانشگاه من اونزمان 25سالم بود و دختره 19سالش اسم دختره مهسا بود اولین بار تو راهرو دیدمش من با دوستم بودم و اونم با دوستش اولش با چندتا متلک و مزه پرونی شروع شد و بعدشم دادن شماره من با مهسا دوست شدم و برخلاف تصورم طی چند روز اونقد صمیمی شدیم ک راحت بغلش میکردم و بدنشو لمس میکردم ولی خبری از بوس و لمس جنسی نبود هربار بهش میگفتم بوس بده میگفت پررو نشو ی روز تو پارکینگ دانشگاه یهویی بوسم کرد و رفت ی حس عجیبی بهم دست داد ک اصلا قابل وصف نبود اولین دوست دخترم نبود و اولین برخوردم هم نبود ولی مهسا اولین دختری بود ک از من کوچکتر و دختر بود باکره بود و من اولین دوست پسرش بودم و واسه ازدواج بهش نگاه میکردم از اون روز ب بعد میرفتیم تو نقاط دنج و کور دانشگاه یا داخل ماشین و همو میمالوندیم مکان مناسب نداشتیم ی روز باهم رفتیم ی جا خارج شهر بین ی عده ساختمون نیم ساز قرار بود از کون باهاش سکس کنم ماشینو ی جا ک دیدش کم بود پارک کردم و شلوارمونو درآوردیم و من کمی سینه های کوچولوشو خوردم و کسشو مالیدم خیس خیس بود با اب کسش کونشو خیس کردم و با انگشتام سعی میکردم سوراخشو باز کنم اومدیم بیرون ماشین و اون خم شد و من اروم سر کیرمو فرو کردم تو کونش درد زیادی داشت ولی میگفت درش نیار شاید 1ربع طول کشید تا اروم اروم همه کیرم جا دادم تو کون تنگ و کوچولوش داغی و تنگیش میخواست ابمو بیاره ولی بخاطر دردش تکون نمیخوردم یواش یواش شروع کردم تلمبه زدن ولی با دیدن گریه مهسا کیرم خوابید و درش اوردم اونروز ارضا نشدم و مهسا میگفت تا چند روز نمیتونسته خوب بشینه و راه بره و دستشویی کنه از کارم پشیمون شدم و از خودم بدم اومد و گفتم دیگه بی خیال سکس میشم دفعه بعد حدود ی هفته گذشته بود دیدمش گفت بریم گفتم کجا گفت مکانمون گفتم ک چی بشه گفت کارمونو تموم کنیم گفتم بی خیال ب دردش نمی ارزه خلاصه بعد از کمی گفت و گو قرار شد بریم و ب همون مالیدن راصی بشیم رفتیم و تو بغل هم جا شدیم و لبامون رو هم و دستامون تو شرت هم کیر وامونده ک بلند بشه به هیچ قول و قراری رحم نمیکنه مهسا هم ک دید من خیلی داغ کردم گفت بیا دوباره امتحان کنیم منم با دودلی قبول کردم ایندفعه گفت انگشت نمیخواد و با همون کیرت بازی کن تا سوراخم باز بشه منم کلی سر کیرمو تف زدم و گذاشتم در کونش با کلی احتیاط و ارامش کیرمو تا نصفه کردم تو دردش کمتر بود از قبل با همون نصف شروع کردم تلمبه زدن داشتم حال میکردم و اونم داشت لذت میبرد ولی دردم داشت ابم داشت میومد ک کشیدم بیرون و ریختم رو زمین ناراحت شد ک چرا نریختی داخل و اینجوری اذیت میشی منم بهش اطمینان دادم لذت کامل بردم دیگه اخر هفته کارمون شده بود پیچوندن کلاس و رفتن ب مکانمون اونم حسابی کونش گشاد شده بود و حال میکردیم ی روز هوا سرد بود و بارونی نمیشد بریم بیرون گفتم بیا داخل ماشین صندلی هارو میخوابونیم و تو بشین رو کیرم اینکارو کردیم اولش چون حالت جدید بود درد داشت ولی بعدش عادی شد و تو حس بودیم ک یهو کیر من در اومد و کمی رفت تو کسش کلی دردش اومد ولی خونی نیومد خیلی ترسیدم نکنه پردش پاره شده باشه شب پ داد شرتم کمی خونی شده خیلی استرس داشتم نکنه پردش پاره بشه بهش گفتم بریم دکتر معاینه کنه گفت هفته اینده قراره مامانش بره و اونم یواشکی میره هفته پر استرسی رو رد کردم و مهسا گفت دکتر گفته پرده اسیب دیده بعدشم با خنده گفت بی خیال و خودش ترمیم میشه و منم چون واقعا کاری ازم ساخته نبود چیزی نگفتم رابطه ما ادامه داشت و روز بروز علاقمون بیشتر میشد دانشگاه و کلاساش اهمیت نداشتن و بهانه ای بود واسه دیدن مهسا مامان مهسا هم بو برده بود ولی حرفی نمیزد ی روز تو اسفندماه بود ماشینو تو ی بلوار متروکه گذاشته بودم داشتیم همو میمالیدیم من روسی صندلی خوابیده بودم و مهسا لخت رو من اب کسش میریخت رو پاهام شیشه های ماشین حسابی بخار گرفته بود مهسا گفت ی چیزی بگم قبول میکنی گفتم اره خانومم گفت میشه بکنی تو کسم گفتم دیوونه نشو گفت پردم ک اسیب دیده بزا پاره بشه دوباره ترمیم کنم گفتم دردسر داره ما تجربه نداریم من داشتم توضیح میدادم ک یهو خودشو کشید پایین و کیرم تا ته رفت تو کسش گفت وای سوختم و زود بلند شد منم هاج واج مونده بودم و هنوز باورم نشده بود کیرم کجا رفته وقتی چشمم افتاد ب خون روی کیرم تازه فهمیدم چ غلطی کردیم خودمونو تمیز کردیم و مهسا با خنده و درد گفت دیگه زنت شدم شاداماد منم نمیدونستم بخندم یا ناراحت باشم خودمونو تمیز کردیم و از هم جدا شدیم بعد اون ماجرا ی بار باهم سکس کردیم از جلو و بعدش رفتار مهسا روزبروز سرد تر شد ج پیامامو بزور میداد دانشگاه اصفهان قبول شد و رفت و شاید بزور هفته ای دوبار باهم حرف میزدیم دلم گرفته بود داشتم از دلتنگی دیوونه میشدم نمیدونستم چکا کنم بزور بعد 6ماه تونستم ب زندگی عادیم برگردم دیگه ک لا رابطمون قطع شده بود منم رفتم واسه ارضای خودم با ی دختر مطلقه دوست شدم بعد چندماه ی روز دیدم مهسا پ داد سلام خوبی نمیدونم چرا باز ضربان قلبم شروع شد و دست و پاهام شل شد نوشتم ممنون تو خوبی گفتم خوبم میتونی حرف بزنی گفتم اره زنگید و بعد احوالپرسی و تعارفات معمول گفت واسه ازدواج چکا کردی گفتم هیچی گفت یادته بمن قول ازدواج دادی گفتم خب گفت من منتظرم گفتم تا الان کجا بودی گفت حس کردم باهم نباشیم بهتره گفتم پس من بعدم نباشیم بهتره گفت پس اشتباهمون چی گفتم کدوم اشتباه گفت پردم گفتم اشتباه تو بود ن من گفت هزینه ترمیمش 4 میلیونه 2تومن سهم تو و 2تومنم سهم من من داشتم بدم ولی زورم اومد گفتم ندارم و اگرم داشته باشم نمیدم گفت باشه بهم میرسیم نمیدونم این ی تهدید بود یا نفرین بعد اونم دیگه ندیدمش ولی هنوزم ک هنوزه عکسای پروفایلشو نگاه میکنم و دلم میگیره ممنون ک وقت گذاشتین و خوندین عزیزان با انتقاداتتون منو راهنمایی کنین ک تو داستان های بعدی بهتر بشم دوستتون دارم نوشته
0 views
Date: February 20, 2020