پرستار پدربزرگ ۱

0 views
0%

دوست ناشناس من این از اون نوشته ها نیست که باهاش خود ارضائی کنی خوندنش شما رو به هبچ وجه تحریک نمیکنه یک خاطره است در 2 قسمت مال چند ماه پیش که فکر کردم شاید خوندنش برای ادمهایی مثل خودم جالب باشه پس اگر واسه هدفت این چیزاست نه من وقت شما رو تلف میکنم نه شما به من توهین کن قبل از هرچیز کمی از خودم بگم میدونم که بعد از خوندن این متن همتون میگین عقده منشی داشتی بله درسته همگی حق دارید دوستان دوره دانشگاه من همگی الان مطب دارند تنها کسی که تو جمع ما رفته تو یک کار دیگه منم هر بار دور هم جمع میشیم از منشی هاشون میگن شهروز میگه که چطور بستنی میخره میزار یکم اب بشه بعد شورتو شلوارشو میکشه پایین یک قاشق خودش میخوره قاشق دوم رو میریزه رو التش و منشیش براش لیس میزنه میگه عاشق اینم که با حشمت خان کیرش بستنی بخوریم آرش تعریف میکنه که عاشق اینه که پشت میزش بشینه روی کاغذ چیزایی رو بنویسه همزمان منشیش زیر میزش جلوی پاهاش بشینه و براش ساک بزنه اون یکی میگه عاشق اینم که اکوان از دیو های شاهنامه و اسم کیرش رو از پشت بکنم تو کون منشیم و 4 تا انگشتمو از جلو بکنم تو کسش ابم که اومد بریزم و گوشی پزشکی و منشیم از روش لیس بزنه و یا افشین که اسم کیرش رو قربان قربون گذاشته بود و تو سربازی هم با هم بودیم دوران اموزشی که هنوز درجه هامونو نگرفته بودیم هروقت این گروهبانهای داهاتی پشکلی زر مفت میزدن میگفت اقا قربون دهنت ما هم که جریانو میدونستیم دسته جمعی با صدای بلند میگفتیم بله بله درسته گروهبانها کلی خوششون میومد و فکر میکردن خیلی عاقلند افشین تنها کسی است که 2 تا دختر تو مطبش کار میکنند یکی منشی و یک پرستار داره براشون چند کلاه گیس به رنگهای مختلف خریده مو طلایی مو قرمز و موقع سکس 3 نفره اونا میزارن سرشون انگار داره دختر خارجی میکنه من هرگز در زندگیم منشی نداشتم این بود که همیشه حسرت رفقامو میخوردم که هر وقت هوس میکردن حتی بین امدن و رفتن مریضها منشی میومد و کیرشون رو میخورد تا اینکه پرستار قبلی پدر بزرگم پدربزرگم ویلچری است و علی رغم اصرار بچه هاش که بیا پیش ما در یک خونه بزرگ در نیاوران تنها زندگی میکنه در یک تصادف پاش شکست به دختر پرستارش زنگ زدم دخترش گفت اولا مامان سنش بالاست چند وقت طول میکشه خوب بشه دوم دیگه نمیزاریم کار کنه وقت استراحتشه هر 3 پسر پدر بزرگم دایی های من خارجن زنگ زدم گفتم جریان اینه اجازه دارم یک پرستار جدیدو استخدام کنم گفتن لطف بزرگی میکنی به ما از اینترنت 2 موسسه پرستاری رو پیدا کردم زنگ زدم اقایی به نام برداشت که گفت رئیس است گفت چه جور پرستاری میخواهید با چه شرایطی تا اومدم حرف بزنم یهو یک فکر شیطانی به سرم زد گفتم من یک پرستار میخوام که اولا سابقه کار در بیمارستان داشته باشه دوم جوان در سنین 20 باشه چون پدربزرگ ویلچری است باید توان برداشتن و گذاشتنش رو داشته باشه گفت چشم قرار شد فرداش که 5 شنبه بود از ظهر یک عده روبفرسته تا من انتخواب کنم تو فکر این بودم حالا که منشی سکسی ندارم پرستار سکسی که میتونم داشته باشم تا شب هرکی اومد نزدیک 40 سال بود خودش پرستار لازم داشت قیافه ها تخمی اخرین نفر یک زن خوشگل ساله بود با پستونهای گنده و کون برجسته داشتم فکر میکردم این سالها تجربه ساک زدن داره تازه از این کون هم نمیشه گذشت شرایط رو گفتیم بعد دیدم وقت اصل مطلبه گفتم من هفته ای 3 شب اینجام اشکالی نداره یکمی هم به من برسید یهو چشماش زد بیرون با یک لحن وحشتناک گفت منظور گفتم یعنی توقع دارم اگر یک لباس میزارم عصری که میام شسته و اتو کرده باشه یک وقتایی هم غذاهای مورد علاقه منو بپزید با یک لحن خیلی سرد گفت من این پولو برای خدمت به یک نفر گفتم اگر قراره کارای شما رو هم انجام بدم باید بیشتر پول بدید گفتم چقدر گفت 300 تومن بیشتر تو دلم گفتم کس ننت بعد گفتم چشم شما تشریف ببرید لازم شد تماس میگیریم رفتو منم شاکی پاشدم زنگ زدم شهروز گفتم شماها چطور منشی هاتونو جنده میکنید این یارو داشت کله منو میکند جواب داد اشتباه تو اینه که فکر می کنی ما یک دختر نجیبو معصومو میاریم بعد 6 ماه منتشو میکشیم ایا بده ایا نده ما همون روز اول موقع استخدام دخترایی رو که میان تو اطاق دکمه بالایی مانتورو باز میکنن همونایی که سفیدی پوستشون پیداست از چاک مانتو و با نگاهشون میگن ما اینکاره ایم رو سوا میکنیم کس ترینشون رو انتخواب میکنیم میگیم 1 هفته ازمایشی رایگان کار میکنید اگر راضی بودیم استخدامی اگر مثل یک جنده خوب کسوکون داد میمونه اگر الکی ادا در اورده باشه که استخدام بشه بعدش بگه بیلاخ یک هفته مجانی کار میکنه بعدشم ما بهش یک بیلاخ میدیم میگیم هررری ما کسیو جنده نمیکنیم از اول اینکاره ها رو برمیداریم که ناز نکشیم دیدم حرفش بیراه نیست فردا ساعت 11 ظهر بود میخواستم زنگ بزنم دفتر پرستاری اما جمعه بود نبودن 1 ساعت بعد اقای یزدانی خودش زنگ زد گفت چی شد اقا گفتم مرد حسابی من جوون خواستم تو هرچی پیرزن پیزوری داشتی فرستادی نداری زنگ بزنم جای دیگه گفت من به منشی هواس پرتم گفتم دقت نکرده مسئله ای نیست من بعد از ناهار باید برم دفتر کار دارم شماره شما رو به یک سری دیگه میدم تا شب بیان خدمتتون تا عصر 4 نفر دیگه اومدن یکیشون بد نبود اما استخونی بود ساعت بود تو حیاط بودم زنگ زدن رفتم درو باز کردم پسر نفسم گرفت یک دختر ساله موهای بلوطی رنگ چشمای رنگی مانتو روسری سفید کیف چرمی سفید با بند طلایی سینه های برجسته خوشگل مثل چی اومد تو گفتم شما گفت فهیمه هستم تلفنی حرف زدیم گفتم بفرماییییییییییید داشت از پله های حیاط بالا میرفت میخ اندامش بودم همونجا تصمیم گرفتم این حتی اگربدونم پدر بزرگم رو به قتل میرسونه هم بازم استخدامش کنم رفتیم تو نشستیم حرف زدیم گفت 2 سال بیمارستان بوده اومده بیرون بعدا بهم گفت یک دکتر زن دار به اسم ازدواج خرش کرده بوده بد بختو 8 ماه میکردتش بعد حراست فهمیده اخراجش کرده بودن سر حقوق و همه چی توافق کردیم گفتم در هفته چند شب اینجام اشکالی نداره یکمی هم به من برسید و منتظر فحشو فریاد موندم که یهو با یک لحن خیلی تلخ ولی تسلیم بهم گفت اینروزا اگر نخوای کس بدی هیچ جا کار بهت نمیدن یک لحظه حالم بد شد گفتم منو چند لحظه ببخشید رفتم دستشویی طبقه بالا دستامو گزاشتم رو دو طرف کاسه دستشویی زل زدم به ایینه هیچ وقت ایقدر از خودم بدم نیومده بود همیشه به رابطه دوستام با منشی ها به چشم شیطونی نگاه میکردم تازه فهمیدم چقدر کثافتم فهمیدم چه دوستای لجنی دارم که از نیازبه کار و فقر یک مشت دختر بدبخت سواستفاده میکنن و من از همه بدترم که به اونها حسودی میکنم واقعا حالم از خودم به هم خورد یک مشت اب به صورتم زدم اومدم پایین گفتم شما تشریف ببرید 2 نفر دیگه هم زنگ زدن میان برای مصاحبه بعد با شما تماس میگیریم با طعنه و یک لحن تلخ گفت چیه میخوای خوشگلتر از من پیدا کنی گفتم نه فقط قول دادم که بیان نمیخوام زیر حرفم بزنم رفت اون 2 تا اومدن رفتن هیچ کدوم سابقه بیمارستان نداشتن شب بهش زنگ زدم گفتم اگر صبح زود بیای فردا میتونی کارتو شروع کنی گفت من بچه کرجم الان تهران خونه دوستم احتیاطی ساک لوازم شخصیم رو اوردم میتونم امشب بیام گفتم بفرمایید اومد با پدر بزرگ اشنا شد شام گرفتم از بیرون یکمی ماهواره دیدیم پدر بزرگ رفت بخوابه من گفتم دیگه وقت خوابه و پاشدم با یک اکراهی از جاش پاشد گفتم اطاق شما اون یکی است اطاق من طبقه بالاتعجب کرد تا خواست چیزی بگه خیلی جدی گفتم شبتون خوش و رفتم بالا چند ماهی گذشت ما باهم کلی صمیمی شدیم شبا بعد از شام ماهواره میدیدیم و سریال ها رو مسخره میکردیم پدر بزرگ هم شاد بود چون من تقریبا همه شبها رو اونجا بودم تا اینکه یک شب رفتم بالا بخوابم پیرهنم رو در اوردم دیدم به در زدن برگشتم دیدم تو 4 چوب دره اومد تو گفت میخوام باهات حرف بزنم ولی قبلش یک سوال دارم تو چرا شب اول اونطوری رفتار کردی جریان منشی ها رو گفتم و عذاب وجدان بعدش رو گفت من اولش فکر کردم تو اخر حرومزاده ای اما بعدش فهمیدم چه پسر ماهی استی خواستم یک چیزی رو بگم من هم سکس رو دوست دارم اما با شرایط خودم گفتم احتیاجی به اینکارا برای حفظ شغلتون نیست پدر بزرگ از شما راضی است مجبور نیستی کاری بکنی گفت نه مسئله این نیست اما سکس باید 2 طرفه باشه یعنی زن هم حق داره مردو بکنه چشم گرد شد گفتم یعنی چی گفت یعنی منصفانه نیست که شما تو دخترا فرو کنید دختر هم باید تو شما فرو کنه گفتم مگه تو الت تناسلی مردونه داری گفت اره خوبشم دارم رفت از اطاق بیرون برگشت دیدم یک پاکت دستشه داد به من دیدم توش یک کیر مصنوعی سبز رنگ با خار های پلاستیکی است گفتم این چیه گفت اگر بزاری اینو هر وقت دلم خواست بکنم تو کونت تو هم میتونی با من حال کنی دادم در اومد گفتم فلان فلان شده من یک عمر به هیچکس ندادم حالا بدم تو بکنی توش از کجای رفتارم به این نتیجه رسیدی که من کونیم گفت دیگه شرط من اینه باورتون نمیشه یجورایی تو شوک بودم یهو به فکرم رسید گفتم پس چطور به اون دکتره همینجوری حال میدادی گفت نخیر اون هم همیشه بهم کون میداد گفتم خوب عزیزم این بهداشتی نیست این 8 ماه تو کون اون دکتره بوده حالا میخوای فرمودند نخیر مال اقای دکتر مسی رنگ و خیلی کلفت تر از این بود من اینو مخصوص تو خریدم گفتم واقعا لطف کردید یکبار هم که تو تمام عمرمون یکی واسه ما کادو خرید کیر مصنوعی از اب در اومد اونم از نوع خار دارش تازه فهمیدم اون دکتر زندار مادر مرده که به اسم ازدواج اینو خر کرده بود 8 ماه چه کونی داده بدبخت و قربانی واقعی ماجرای اخراج این از بیمارستان کی بوده با یک لحن خیلی جدی گفت تصمیمتو بگیر چیکار میکنی ادامه نوشته شاه

Date: July 19, 2024

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *