يه ماه پيش با خانمم تصميم گرفتيم براي بچه 2 سالمون پرستار بگيريم تا هم من از زحمت بردن بچه به مهد راحت بشم و هم همسرم تو محيط كارش ديگه استرس زود اومدن و مرخصي نداشته باشه يه آگهي داديم روزنامه و براي يه روز خاص با چند نفر قرار گذاشتيم البته همسرم چند شرط داشت و من هم با پرستار شروطي داشتم بالاخره روز موعود فرا رسيد و يكي يكي سر و كله پرستار ها پيدا شد يكي از اونا خيلي به دلم نشست ولي مشكلش اين بود كه مجرد بود البته مي گفت مجرد ولي مطمئن بودم بيوه است ولي همسرم فكر كرد دختره نظرم را به همسرم گفتم ولي اصرار نكردم اونم يه كم فكر كرد و به شرط داشتن دوربين مدار بسته تو خونه قبول كرد پرستار بياد يكي دو روز باهاش بود و همه چيز بچه را بهش گفت و مشغول امورات روزانه زندگي شديم و پرستاره هم نميدونست دوربين دارهازش فيلمبرداري مي كنه و بنده هم بطور مستقيم دارم خانم را چك مي كنم هر روز همسرم ميپرسيد چه خبر از پرستار و منم تو محل كارم چك مي كردم مي گفتم همه چيز اوكي يه روز حدوداي ساعت 10 بود كه ديدم زنه مثل مرغ سركنده تو خونه از اينور به اونور ميره در حالي كه بچه خوابه و اونم مرتب داره با موبايلش حرف ميزنه مشكوك شدم و چشم ازش بر نداشتم كه يهو ديدم رفت سراغ آيفون و در را باز كرد درنگ نكردم ببينم كي بود و چي شد و چون فاصله محل كار تا خونه ما 5 دقيقه راه بيشتر نيست سريع رسيدم دم در خونه و زود كليد انداختم رفتم تو نه صداي بچه ميومد و نه پرستار يواش رفتم داخل و اول به بچه سرزدم ديدم خوابه بعد رفتم پشت در اطاق خواب ديدم يه صداهايي مياد سريع در را باز كردم ديدم واي چه خبره يه نره خر 2 متري خانم پرستار را تو بغل خوش گرفته و خانم پرستار هم فقط يه شرت و سوتين تنشه تا اومدم داد و بيداد كنم پسره مثل جت در رفت و كفشاش را هم تو اطاق جا گذاشتو زنه هم تند تند شروع كرد لباساشو پوشيدن و گريه مي كرد تو تصوراتم ميديدم روزي اينطوريبشه و ميدونستم حالا چكار بايد كرد در اطاقو بستم و گفتم بشينرو تخت و مثلا با ناراحتي شروع كردم به توپ و تشر كه تو به ما خيانت كردي اونم اولش كم نياورد و گفت تو هيچ مدركي نداري و از اين حرفا كه منم دوربين خونه را نشونش دادم و حسابي كف كرد و فهميد كارش تمومه تو اين اوضاع گفتم يه پيشنهاد دارم با گريه گفت هرچي بگي قبوله فقط كسي نفهمه گفتم براي چي با اين نره خر رابطه داشتي گفت بخاطر پول گفتم اگه بهت پول بدم چي يكم فكر كرد و گفت راستش من بيوه و مطلقه ام و چه جوري بگم نياز نذاشتم جمله اش تموم بشه به سرعت رفتم طرفش و لبمرا چسبوندم به لبش تا اومد صورتشو بكشه كنار پتو را كشيدم رو سر جفتمون و گفتم هيس بچه بيدار ميشه هاج و واج مونده بود تيز شرتش را از پاشدر اوردم و به شكم خوابوندمش و گفتم بايد تنبيه بشي دو تا ضربه با كف دستم زدم رو كپلاي گندش و پاهاشو از هم باز كردم خوابيدم روش داشت از تعجب شاخدر مياورد سوتينش را باز كردم و گفتم بايد يه كون اساسي بهم بدي تا همه چيز فراموش بشه برگشت كه اعتراض كنه چشمش به كير گنده من افتاد منم هلش دادم و شروع به خوردن كوس و كونش كردم اولش نميذاشت وليسريع اومد تو خط لذت جنسي كه بهش دست داد سر كيرم را كردم تو كونش هي ميگفت فدات شم از پشت نه گفتم خفه شو هي دست و پا زد برگرده من بي وجدان كه يه عمر حسرت همچين كوني را داشتم تا ته كيرم را جا كردم يه نعره اي زد كه بچه از خواب پريد منم جلوي دهنش را گرفتم و شروع به تلمبه زدن كردم و چون يه لحظه ديدم كيرم خوني شده حشرم بالاتر زد و تا ته آبم را هم تو كونش خالي كردم بهش گفتم از اين به بعد هم پرستار من هستي و هم بچه من نوشته
0 views
Date: August 7, 2018