پرسه قسمت پایانی

0 views
0%

قسمت قبل مثل گربه ای که چوب زده باشن تو سرش گیج بودم نمیتونستم منظور ثریا از این حرکت و رفتارها رو بخونم با اینکه خودش اول تماس فیزیکی برقرار کرد ولی پس چرا وقتی من دستمو گذاشتم روی پای اون دستمو پس زد تو فکر همین چیزا بودم که دست راستش رو از پشت سرم رد کرد و انداخت روی شونه ام و کمی به سمت من چرخید با دست چپش هم شروع کرد به نوازش سینه ام از روی لباس و یواش یواش دستش رو رسوند به گردنم با اینکه کولر روشن بود و دمای اتاق خنک بود ولی احساس میکردم تب دارم اینقدر که حرارت تنم بالا رفته بود بی اختیار سفت شدن آلتم رو حس کردم پیش خودم گفتم شاید به پاهاش حساسیت داره و نمیخواد به پاهاش دست بزنم بهتره منم لختی بازوهاش رو نوازش کنم همینجور که گردن و زیر گوشم رو لمس میکرد و دست میکشید با احتیاط بازوی سفیدش رو گرفتم عه باز هم اخم کرد و دستم رو پس زد و گفت پیام یه بار بهت گفتم نه خدایا این دیگه چه جور حکایتیه چطور خودش داره منو یواش یواش بغل میکنه ولی من نباید دستم به اون بخوره دیگه داشتم عصبی میشدم عذاب وجدان همچین رابطه ای و گیر کردن بین انجام دادن و ندادنش یه طرف فشار شدید شهوت و هوس و وسوسه کشف تن حوریه ای مثل ثریا یه طرف و رفتار عجیبش که اون منو لمس کنه ولی من حق اینکارو نداشته باشم هم یه طرف همه و همه دست به دست هم داد تا بی اختیار از جا بلند بشم و بهش گفتم ثریا دیدن چهره تو برای از پا درآوردن هر مردی کفایت میکنه با یه مایو شنا و شلوار جین چسبون کنار من نشستی و بغلم کردی و نوازشم میکنی خب مسلمه تحریک میشم اونقدر تحریکم کردی که قول و قرار خودم با خودم رو شکستم و بر خلاف اون که نمیخواستم دست بهت بزنم ناخودآگاه لمست کردم ولی پس زدی دستمو اجازه نداد جمله ام تموم بشه بلند خندید و گفت خب کسی حق نداره به من دست بزنه ولی من هر کاری بخوام میکنم مثلا گفت مثلا و قبل از اینکه بتونم عکس العملی نشون بدم شلوارکم رو از دوطرف گرفت و به سرعت کشید پایین برآمدگی شورتم و این حرکت ثریا تو اولین ملاقات و اینکه تونسته بود اینجوری بازیم بده باعث خجالت و عصبی شدنم شد و گفتم عه ثریا چرا اینجوری میکنی در همون حال هم خم شدم که شلوارکم رو بکشم بالا که گفت مگه نگفتم هر کار بخوام میکنم و باز یهویی از روی کاناپه نیم خیز شد و صورتم رو که خم شده بودم ماچ صداداری کرد واقعا گیج گیج بودم نمیدونستم باید چکار کنم مات و مبهوت نگاهش میکردم سرش رو کج کرد و به پشت سرم نگاه کرد در اتاق خواب خواهرم باز بود و از اونجایی که اون نشسته بود تونست تخت خواهرم رو گوشه اتاق ببینه از جاش بلند شد و دستش رو گذاشت رو سینه ام و با ملایمت هدایتم کرد به سمت اتاق عقب عقب میرفتم و اون هم تقریبا هل میداد منو برگشتم و پشت به ثریا به سمت اتاق رفتم حالا دستش رو کمرم بود و هلم میداد رسیدم به تخت رفت رو لبه تخت نشست و منو چرخوند سمت خودش باز هم شلوارکم رو گرفت و کشید پایین و از پاهام درش آورد نیم خیز شد و تیشرتم رو هم درآورد با یه شورت جلوش وایساده بودم و انگار جادو شده باشم در همون حالت نشسته شلوار خودش رو هم درآورد از دیدن پاهای بلوری و خوش تراش و اندام کشیده اش سرم سوت کشید واقعا حال خودمو نمیفهمیدم شروع کرد به بوسیدن پاهام از بالای زانو مسیر لبهاشو به سمت بالای تنم چرخوند حرکت لبهاش روی شکم و سینه ام حس بی نظیری برام ایجاد کرده بود می بوسید و گاهی سر سینه هام رو با نوک زبونش بازی میداد شونه های مثل برفش وسوسه ام کرد ببوسمشون ولی هنوز با ندای درونم و وجدانم درگیر بودم موهای بلند مشکی و براقش و تن مرمرینش تصویر دلربایی ایجاد کرده بود که باعث شد وجدانم رو ندیده بگیرم و خم شدم و لبهای داغم رو به شونه اش رسوندم انگار برق گرفتش خودشو کشید عقب و با ص دای فریاد مانندی گفت پیام احمق بهت گفتم نه حق نداری به من دست بزنی کمی مکث کرد و مجددا شروع کرد کناره های شرتم به سمت داخل رونم رو بوس میکرد و زبون میزد آروم دستش رو برد داخل شورتم و آلتم رو گرفت نفسم داشت بند میومد رفتار ثریا باعث شده بود حس شکاری رو داشته باشم که تو چنگال شیر درنده ای اسیره و شیر داره باهاش بازی بازی میکنه قدرت هیچ کاری نداشتم آروم آروم شورت رو هم از پام درآورد با هر دو دستش با آلتم بازی میکرد و بوسه های ریز میزد بهش چشمامو بستم بعد چند ثانیه سر آلتم رو تو دهنش کرد و آروم تا جایی که میشد حلقه لبهاشو آورد جلو آآااه صدایی بود که بی اختیار از گلوی من خارج شد ثریا نکننن لط فا آآاه با شهوت تمام گفت جااااان و لیسیدن و مکیدن آلتم رو سریعتر کرد با یه دستش هم آخر بیضه ام رو فشار میداد و نگهداشته بود دیگه طاقتم تموم شده بود بریده بریده و آه آه کنان گفتم ثریا مطمینی که با فشاردادن لبهاش روی آلتم و حرکت سرش به سمت پایین جواب مثبت داد بدون اینکه دستم به بدنش بخوره بندهای مایوی ثریا رو با دوتا انگشت گرفتم و از روی بازوهاش کشیدم پایین خودش بندها رو از دستش درآورد و مایو رو کامل از تنش بیرون کشید کشوندم روی تخت و روی من خوابید مچ دستهام رو دو طرف تنم روی تخت چسبونده بود با دستهاش و شروع به خوردن لبهام کرد گردنمو لیس میزد و لاله گوشم رو میمکید موهاش ریخته بود دور سرمون آروم نزدیک گوشم گفت پیام تو هیچ کاری نمیکنی هیچ کار وگر نه میکشمت لحن جدی و محکمش باعث دلهره ام شد واقعا نمیتونستم بفهمم چه خبره وقتی اینو گفت از تنم فاصله گرفت و سرش رو به پایین خم کرد اینکارش باعث شد موهاش بریزه جلو و من نتونم سینه هاش رو ببینم پایین تنه اش رو جابجا کرد و تنش رو از روی آلتم بلند کرد پاهاش رو دو طرف بدنم گذاشت و با دستش آلتم رو به سمت بهشتش برد سر آلتم رو چندبار به دهانه اش مالید و آروم و با مکث زیاد آلتم رو وارد بهشتش کرد سرشو رو بالا آورد و دیدم چشماش رو بسته و ابروهاش رو بهم فشرده و لبش رو گاز میگرفت تنگ ترین واژنی بود که تا حالا تجربه کرده بودم پارتنر سکسی خیلی زیادی نداشتم و ندارم ولی واژن به اون تنگی رو هیچوقت دیگه حتی الان که سالها گذشته دیگه ندیدم نفسش رو با آه بریده بریده بیرون داد ولی تا آخر آلتم رو فرو نکرد بدون کوچکترین حرکتی عین مجسمه بودیم هر دوتامون خیلی آروم و در حد پنج شش سانت روی آلتم عقب و جلو میشد چند لحظه کوتاه بعدش حرکتش رو سریعتر کرد ولی بیشتر فرو نمیکرد آااه آااه آااااه پ یییامممم مچ دستام رو محکم فشار داد و بدنش منقبض و سفت شد و آاااااه بسیار هوس انگیزی کشید و شل شد آروم فشار روی مچ دستهامو کم کرد و روی تنم ولو شد چند دقیقه ای تکون نخوردم و بعد خیلی آروم خودم و واون رو چرخوندم باعث شد آلتم در بیاد حالا من اومدم روی اون چشماش بسته بود و من برای اولین بار تونستم سینه های فوق العاده قشنگش رو ببینم بی نظیر و خواستنی خم شدم و شروع کردم به خوردنشون و لیسیدنشون ناله های ریزی میکرد با لحن قشنگش وسط ناله ها گفت پیام نه نکن حق نداری ولی دیگه طاقتی و قدرتی واسه انجام ندادن اینکار برام نمونده بود بین پاهاش نشستم قشنگترین بهشت روی زمین رو جلوی خودم میدیدم اونقدر قشنگ و ظریف که برای اولین بار تو عمر م دهنم بردم سمتش شروع کردم به مکیدن و لیسیدنش ناله ها و آه کشیدناش زیاد و زیادتر میشد با دستش سرم رو فشار میداد جوری که نقس نمیتونستم بکشم تا باز هم شل شد سر آلتم رو وارد بهشتش کردم آروم فشار دادم کف دستش رو گذاشت رو تنم و نگه داشت که جلوتر نرم نمیتونستم ولی نرم نرم رفتم جلوتر باز ابروهاش رو تو هم کرد ولبش رو گاز گرفت فشار کم بعدی و مانع شدنش با دستش چند سانت بیشتر نمونده بود ولی دلم نمیومد اذیتش کنم عقب و جلو کردن رو یواش یواش شروع کردم ولی هر بار میخواستم از حد قبلی برم جلوتر با دست مانعم میشد گفتم ثریا لطفا بریده ونفس زنان گفت تا همینجاشم حق نداشتی ثریا خواهش میکنم نمیتووووونم کثافت کمی دیگه فشار دادم که همه نفسش رو یکجا بیرون داد اووووووووووه آخرین فشار و فرو کردن تمام آلتم درون بهشت تنگش آاااااااااخ یه کم مکث کردم و تلمبه زدن رو ادامه دادم داشتم میومدم ولی نمیخواستم قبل از اون باشه خیلی سخت بود مقاومت توی اون حال لذت بینظیری که تو تموم عمرم تجربه نکرده بودم با ناخنهای بلندش پشتم رو چنگ میزد کشیدم بیرون ثریا جان برمیگردی حالت سجده بگیری نه نمیتوووونم خودم کمکت میکنم کمکش کردم تا برگرده گفت آروم فقط از پشت آلتم رو باز وارد بهشتش کردم باسن سفید و بدون حتی یه نقطه خال شهوتم رو صد برابر کرد احساس میکردم آلتم بزرگترین حد خودش رسیده انگشتم رو با دهنم خیس کردم و آروم فرو کردم پشتش آااااااااااااااخ مردم پیاااام حرکت آلتم رو زیر انگشتم حس میکردم میخواستم بیام دیگه برش گردوندم به پشت خوابید دوباره دوست دارم فیس تو فیس ارضا بشم باز هم فرو کردم و همزمان پاهاش رو آوردم بالا و انگشتای قشنگ و ناز پاهاشو که با لاک قرمز جلوه بی نظیری داشت رو مکیدم و لیسیدم آااااااه پیاااااااااااام بااااااازم میااااام آااااااااه منم دارم میام ثریا نریزی توووووووو تلمبه زدنم شدیدتر شده بود و آه اون تبدیل به جیغ چند تا تلمبه محکم زدم و کشیدم بیرون دستمو کشیدم رو آلتم که آبم پرتاب شد یه خورده ریخت روی موهاش یه خورده هم پرت شد روی گونه اش نزدیک لبش و بقیه اش روی شکمش با سختی و بیحالی بدنمو کش دادم از میز کنار تخت دستمال کاغذی برداشتم ازم گرفت و صورتش رو پاک کرد نوک زبونش رو زد به منی و بعد روی شکمش رو تمیز کرد داشتم تو همون حال که بین پاهاش نشسته بودم نگاهش میکردم باورم نمیشد که لحظات ناب سکس رو با همچین کسی شریک شدم گفت پیام همچین حسی رو تو عمرم نداشتم ممنونم ازت ولی پشیمون میشی صورتم رو بردم جلو که ببوسمش ناگهان با کشیده محکمی که تو صورتم زد برق از چشمام پرید پرتم کرد کنار و سریع رفت مایو و شلوارش رو پوشید در حین پوشیدن بلند بلند داد میزد میکشمت از اینکارت مثه سگ پشیمون میشی هر چی بهش میگفتم آخه چرا ثریا تو خودت خواستی بیای اینجا خودت شروع کردی گفت غلط زیادی نکن ببین چه بلایی سرت بیارم حالا هر کار کردم آرومش کنم فایده ا ی نداشت از تعجب شاخ درآورده بودم که معنی رفتارهاش چیه از اونطرف خودش شروع کرد آخرشم تشکر کرد از حسی که تا حالا تجربه نکرده بود و بعد اون کشیده و حالا هم اینحرفا از خونه رفت بیرون حتی صبر نکرد که ببینم کسی تو کوچه نباشه هر چی زنگش میزدم جواب نمیداد دیگه تا چهار روز بعدش که به محل کارم زنگ زد و گفت فقط به جوونیت رحم کردم گفته بودم بلایی سرت بیارن که روزی هزاربار آرزوی مرگ کنی ولی فقط به جوونیت رحم کردم و حرمت حس بینظیری که بهم دادی دیگه بهم زنگ نزن و دور من آفتابی نشو سالها از اون ماجرا میگذره و دیگه حتی در بدترین شرایط هم به زن شوهر دار فکر هم نکردم با اینکه بارها موقعیت پیش میاوردن خودشون ولی تا این لحظه به عهدی که با خودم بستم پایبند موندم و حتی اگه زن شوهرداری دنیا رو به پام بریزه و سر تا پام رو طلا بگیره محاله که نگاهش هم بندازم حتی ولی بعد از اینهمه سال هنوز علت رفتار ثریا برام مجهوله و هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم که چرا خودش شروع کرد ولی نمیخواست من هیچ کاری بکنم هنوز نمیدونم چرا نوشته

Date: February 18, 2021

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *