برادرم که سه چهار سال از من بزرگتر بود از نوجواني پرنده مي فروخت و از اين راه خرج خودش رو در مياورد منم بعضي وقتا کمکش ميکردم و يه پولي هم به من ميداد رو پشتبون يه اتاقکي مثل قفس درست کرده بود که توش دونه ميريخت بعد تو خرپشته قايم ميشديم تا پرنده ها برن توش اونوقت نخی که به در بسته بود رو ميکشيديم تا بسته شه گنجشک کفتر قمري هرچي بود فرقي نميکرد برا همشون مشتري بود از پنج تومن به بالا دادشم با همين پولا تونست بره دانشگاه تو کارش موفق بود چون خيلي مردمدار بود اگه کسي پول کم داشت ميگفت هروقت داشتي بده هرچي خواستي بده مخصوصا اگه طرف بر رويي داشت باش گرمتر ميگرفت و ميگفت جاي پول چيز ديگه هم دادی قبوله پدر و مادرم ميدونستن که اون با بعضي مشترياش رابطه داره ولي چيزي نمي گفتن چون خرج خونه رو ميداد يه دفعه دختر کوچیکه همسایه رو آورده بودم به بهونه نشون دادن پرنده ها تا شاید بتونم یه لاپايي بمال بمالی بکنم که موفقم نشدم داداشم بعدا گفت هيچوقت سراغ بچه مچه نرو به زور کسي رو وادار نکن چون نه لذت داره نه آخر و عاقبت جنتلمن باش خودش درست میشه از اون به بعد بهتر عمل کردم و روابطی هم جور شد وقتي داداشم برنامش جور شد و رفت خارج من جاشو گرفتم بیشتر از همه چشمم دنبال یه دختره بود که چند وقت یه دفعه میومد مثلا واسه داداش کوچیکه ش تخم کفتر بگیره که لکنت زبونش خوب شه خیلی قیافه نداشت ولی دیده بودم چه بدن خوبي داره واسه داداشم قر میداد و استریپ تیز میکرد اول چادرشو کنار میزد و بعدش دکمه های مانتوش رو باز میکرد یکی از بالا یکی از پایین آدم باور نمیکرد این همونی باشه که چادر از سرش نمی افته البته هیچوقت لخت لخت نمیشد دل آدمو آب میکرد معامله تو خر پشته انجام میشد که یه دریچه به قفس پرنده ها داشت محل ترتیب دادن هم همونجا بود با یه گلیم یه متکا و یه پنکه برا تابستونا نورگیر راه پله که شیشه هاش مات بود از بالکن دید داشت من از درز پنجره ش دزدکی دید میزدم داداشم فهمیده بود ولی به رو نمی اورد داشتم قصه دختره رو میگفتم که اسمش فاطی بود استریپ تیز که میکرد ضمن رقص یه دستش طرف سینه هاش یا پایین تنه اش میرف با یه دستش هم به طرف اشاره میکرد و با ریتم آواز میخوند آی بستنی آی بستنی آی ژله دارم بستنی ميک بزني گاز نزنی یا پشتش رو میکرد به طرف اینو میخوند آي فکلي بستنی چوبی نداری لیس بزنیم با اين کاراش آدمو حسابی حال به حالی میکرد خیال داشت خودش رو بچسبونه به داداشم ولی اون بهش گفته بود که اهل زن گرفتن نیست با کاپوت میکردش تا اتفاقی نیفته اونم دیگه قبول کرده بود که به همین حال کردنا رضایت بده بعد از رفتن داداشم يکي دو ماهي طول کشيد تا اومد سراغ تخم کفتر تو خرپشته بهش گفتم داداش سفارش شما رو همه جوره کرده و من کامل در خدمتم دیگه 17 سال داشتم و از نظر هیکل هم کم و کسری نداشتم اشتها هم که الاماشاالله اولش خودشو زد به اون راه که برا تخم کفتر اومده گفتم چشم به اونم میرسیم تعارفش کردم رو چارپایه بشینه و قبل از این که بشینه گفتم لطفا چادرتون رو بدین آویزون کنم خاکی نشه زیر اون چادر زمخت بدترکیب فقط یه مانتو بود که اگرچه نازک و بدن نما نبود ولی چون تنگ بود قشنگ نشون میداد زیرش هیچی نیست نه شورتی نه کرستی آب از دهنم را افتاد گفتم کاش ژله ای بستنی ای بود یهو چشاش گشاد شد گفتم تو يه فيلم ديدم دختره ميرقصه و ميخونه آي بستني آي بستني بقيه شو يادم نيست تو بلدي گفت اينارو امير بهت گفته گفتم نه خودم ديدم از اونجا بعد درز پنجره رو نشونش دادم گفت اي بدجنس هيز هوس ژله و بستني کردي فهميدم چقدر دلش ميخواد یکی کسشو بخوره کاري که برادرم براش نکرده بود دیده بودم کیر داداشمو میخوره ولی ندیده بودم اون کس فاطی رو بلیسه همون جور که رو چارپایه نشسته بود دست گذاشتم رو زانوش و بمال بمال رفتم جلو لای روناشو لمس کردم مثل مخمل نرم و لطيف بود طولش دادم تا رسيدم به کسش نازش کردم انگشت کشيدم لاش و بالا پايين کردم و تو مشتم آروم چلوندمش حالم داشت خراب میشد از تکونهایی که به خودش میداد معلوم بود که اشتهای اونم کامل باز شده يه دکمه از پايين مانتوش باز کردم تا بتونه پاهاشو بيشتر باز کنه حالا ميتونستم کسشو ببينم يه بستني شکل هلوي پوست کنده آماده خوردن يه دکمه ديگه از مانتوش باز کردم و سرمو بردم لاي روناش که فوري اونا رو به دو طرف صورتم چسبوند تو اون فضای گرم و نرم نوک زبونمو فشار دادم لاي قاچ کسش وچند دفعه از بالا تا پايين جستجو کردم تا سوراخشو پيدا کردم زبونمو تا ميشد چپوندم توش دستاش رو سرم بود با موها و گوششم بازي ميکرد دلم میخواست زبونمو بیشتر بکنم تو کسش ولی نمیشد چون دماغم میچبید به تنش و راه نفسم بسته میشد اين بود که رفتم سراغ قسمت بالاتر و چوچوله شو گرفتم بین لبام يه هو موهامو چنگ زد و صدايي مثل آه از گلوش در اومد همونجا رو یه کم بیشتر خوردم تا حشری تر شه بعد جامونو عوض کرديم و من نشستم رو چارپايه کمربند و زيپ شلوارمو باز کرد تا کيرم آزاد شه دودستي ميماليدش و از قدش بالا و پايين ميرفت گفت چه بستني چوبي گرمی شروع کرد به خوردن تو آسمونا پرواز ميکردم و دستام تو سر و گردنش بود سر کیرمو میک میزد و دستشو حلقه کرده بود دورشو مالش میداد یا با تخمام بازی میکرد چند دقیقه بعد گفتم داره میاد ها فقط سرشو کج کرد یعنی باشه کیرمو از دهنش در اورد و برام جلق زد تا آبم بریزه بیرون کیرم هنوز سفت بود که نشست روش در حالی که کیرم لای روناش استراحت میکرد لبامو چسبوندم زیر گردنش و به طرف پایین میک زدم تا رسیدم به سینه اش نوکشو گرفتم بین لبام و با دست مشتش کردم تا بهتر حسش کنم همه دکمه های مانتوش رو باز کردم دستامو بردم زیر باسنش و یه انگشتمو رسوندم به سوراخش و باش بازی کردم گفت بیخودی شکمتو صابون نزن از عقب نمیدم گفتم هرچی تو بگی مهمون عزیزیی و احترمت واجب گفت ای بد جنس خوب بلدی خر کنی ها بعد سوراخ کسشو با کیرم میزون کرد و آروم آروم داد تو کیرم سانتیمتر به سانتیمتر تونل شهوت رو کشف میکرد و میرفت جلو تا رسید به انتهاش دلم میخواست زمان همونجا متوقف شه و تا ابد تو همون حال بمونم گفت بهتره بخوابیم رو زمین افتاده بودم روش و تلمبه میزدم هی درش میوردم و دوباره میکردم توش زیادی خیس و لیز شده بود دفعه آخر با یه کهنه کیر خودمو و کس اونو خشک کردم قبل از این که دوباره بکنم توش با دست گرفتش میکشید لای کسش و رو چوچوله ش گفت راست میگی ها بی کاپوت کیفش خیلی بیشتره حسابی تحریک شده بود دوباره کردم توکسش پاهاشو داده بود بالا که بیشتر بره تو بالاخره بعد از چند حرکت محکم ارضا شد بهم گفت حالا دیگه کاپوت بزن بکن تا آبت بیاد گفتم منم با کاپوت حال نمیکنم گفت خب بزارش رو کسم آب بده گذاشتم رو کسش و هی مالوندم بهش ولی هرچی زور زدم خبری نشد گفت کسمو زخم کردی که بیا بزار لای کونم دمر که شد دیدم که چه کون باحالی داره برجسته بود و گودی کمرش اونو برجسته تر هم نشون میداد کیرمو گذاشتم لاش و شروع کردم به عقب جلو گفتم حسابی لیزه اگه رفت توش چی گفت میکشمت گفتم اگه رفت توش ولی دردت نیومد چی گفت بدون درد می کشمت سرشو میزون سوراخ کونش کردم و خوابیدم روش و مشغول تکون تکون شدم نمیخواستم سوراخشو گم کنم همونجا ضربه میزدم وقتی فشارو بیشتر میکردم خودشو جمع میکرد که نره توش یه کم میکشیدم عقب و دوباره ضربه میزدم شده بود مثل یه بازی بین ما دفعه آخری خودشو سفت نکرد و یهو سرش رفت تو گفت یواش لعنتی دردم اومد همونجور بیحرکت موندم نه دلم میخواست درش بیارم نه جرئت داشتم بیشتر بکنم توش وقتی دید هیچکاری نمیکنم گفت نمیخوای تمومش کنی گفتم میترسم دردت بیاد گفت حالا که کردی و دردمم اومد ولی زیاد نبود ادامه بده و زودتر تمومش کن شیر شدم یه کم بیشتر فشار دادم چون روش دراز کشیده بودم زیاد تو نمیرفت ولی تماس لمبراش با بدنم کار خودشو کرد و اختار از دستم در رفت و خودمو خالی کردم تو کونش و صبر کردم تا کیرم شل شد و خودش اومد بیرون تا اون موقع همچون حالی نکرده بودم بوسش کردم و تو گوشش گفتم چقدر ماه و مهربونی گفت نمیخواد خرم کنی خودمم خواستم وگرنه محال بود بزارم ادامه بدی ادامه نوشته
0 views
Date: June 13, 2022