پریسا دختری که آرزوم رو بر باد داد

0 views
0%

قبل فحش دادنای خوانندگان بگم که یه داستان واقعیه و دردو دله پس وقتتونو براش حروم نکنین یه پسر بیست دوسه سالم بچه شرق تهران تو محله اوباش بزرگ شدم ولی نه چیزی از قالتاق بازی و اراذل بازی بلدم نه شبیهشونم با اینکه با اونا بزرگ شدم دانشجو دانشگاه ازادم و رشته عمران درس میخونم تازه ماشین خریده بود بابام برام ی ماشین نوک مدادی ک بقول خودمون کس خورش خوبه ولی خب من که تاحالا ازین کارا نکرده بودم و دستم ب این کارا بلد نبودم ۲۴تیر۹۶ بود ک با یکی از دخترای دانشگاه ک ترم اول باهاش کانکتی خورده بودم و خواهر برادر بودیم زنگ زدمو ی برنامه سفره خونه تو رودهن چیدم ماشینو استارتشو زدمو انداختم تو جاده خدارو شکر جاده اش اونموقع سال و تو اون ساعت شلوغ نبود ۲۰ دقیقه نشد که رسیدم سحرو سوار کردمو گف بریم دوستمم برداریم و بریم بقیم خودشونو میرسونن گفتم باشه رفتیم بومهن گف سر حاج منصور واستا تا زنگ بزنم پریسا بیاد سوار شد دختر سر سنگینی بنظر میومد از همون مدلایی ک دوس داشتم تیپش با سحرو دخترای توی دانشگامون فرق داشت حجاب خاص خودشو داشت راه افتادیم رسیدیمو قلیونو کشیدیم بطری بازی کردیمو و صحبت کردیم اونروز تیپ مرونه زدم یادم رف ۵۶ کیلو ۱۸۰ قدمه و خیلی لاغرم ی پیرهن سفید و شلوار کتون مشکی طرح پارچه اونقدر غرق صحبت شدم با پریسا ک جوابامونو دقیق یادم مونده ک همه چی باهم جفتو جور در اومده بود برگشتیم خونه هامون و شب سحر گروه زدو منم رفتم پی وی پریسا وعکسارو دادم بهش و کلی حرف زدیم حرف سینگلی شد و گفت ک من از دوستیای الان بدم میاد ک دو روزه اس درست نظر خودمو داده بود بازم جفتو جور بود حرفامون گف من مشکل دارمو شروع کرد سوال کردن که اگر عزیزترین کست مشکلی داشته باشه چیکار میکنی گفتم چه مشکلی گفت مثلا بهش دست درازی کرده باشن گفتم اگه زوری باشه که خودم میشم مرحم زخمش خلاصه سوالای سخت و گیج کننده پرسید که اخرش گف من باهات دوست میشم دوست شدیم و فرداش رفتم دنبالش و گف من بهم تجاوز شده خلاصه گذشتو باهم روزای خوبی داشتیم تا اینکه تصادف کردم و تموم زندگیم زیرو رو شد پریسا تا ابان طاقت اوورد و اخرای رابطه مشکوک میزد که یه روز بهم گفتن با کسیه پیشم ک بود گوشیش زنگ خوردو من ازش گرفتم دیدم ی پسرس و شاخ بازی درمیاره و میگه گوشی خانومم درست تو چیکار میکنه دنیا رو سرم خراب شد گفتم من من ک عاشقت بودم لعنتی من ک از خیر همه چیزای بدت گذشتم و گقتم ب جهنم ک پرده نداری معصومیتتو باور کردم منه خر چقدر ساده بودم اخه خلاصه بردمش وسط بیابون و بعد ۴ ماه سیگارو ترک کرده بودمو دوباره شروع کردم کشیدنش جلو پریسا داد زدم هوهر زدم گریه کرد زار زد خودم خورد شدم ک اشکش در اومد رفتم بغلش کردم بوسش کردم اما دیر شده بود همه جی تموم شده بود شب تو اینستا اومد دیدم سرد شده و مامانشو بهونه میکنه ک باید رابطمون کم بشه گذشت و گذشت و دیدم ک درست نمیشه چرا مث من که با مامانشم حضوری حرف زده بودم اخه اما اخر شب گف باید جدا شیم و رفت واسه همیشه الانم هرشب کارم شده چک کردن پروفایلش ک جرات ندارم بهش پیام بدم نا بلاک نکنه خطمو معذرت میخوام واسه مزخرفاتم داستانای شماهارو خوندم و دلم خون شد ممنون از وقتی ک برا ی تازه وارد ک بار اولشه مینویسه وقت گذاشتین نوشته پسرک

Date: August 29, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *